اجبار دوست داشتنی؛ والد مجبورکننده یا تذکردهنده در دینداری؟
لا اِكْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یكْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ.
یکی از مهمترین آیه هایی که در مورد اجبار در دین صحبت میکند این آیه است، که بحث و اختلافنظر در موردش زیاد است.
در ابتدا این سؤال مطرح میشود که کجا میتوانیم اجبار به کار ببریم؟ کجا نمیتوانیم؟ و کجا اصلاً قابلیتش را ندارد؟
هدف اصلی این آیه بیان این نکته است، که ما در حوزهی اعتقادات نمیتوانیم فردی را مجبور به اعتقاد داشتن کنیم. به طور مثال نمیتوان فردی را که قورمه سبزی دوست ندارد مجبورکنیم قورمه سبزی دوست داشته باشد. میتوانیم مجبور کنیم آن را بخورد ولی نمیتوانیم مجبور کنیم که آن را دوست داشته باشد.
دین هم به همین صورت است ما میتوانیم بچهها را مجبور کنیم نماز بخوانند، روزه بگیرند، حجاب داشته باشند، ولی در لایه اعتقادات نمیتوانیم. نمیتوانیم بچهها را مجبور کنیم نماز را دوست داشته باشند یا حتماً قبول داشته باشند و این مسئله، خودش مسئله حساسی است و دوگانگیهایی را در زمینهی تربیت دینی ایجاد میکند. و این سوال برای والدین پیش میآید که ممکن است فرزندشان واقعاً مباحث دینی را قبول نداشته باشد و فقط به خاطر آنها این کار را انجام میدهد؟ یا نکند آنها یک رفتاری را ایجاد میکنند ولی در درون یک نفرتی هم ایجاد شدهاست؟
گاهی ما از یک کلمه درک ناقصی داریم و گاهی این درک ناقص و غلط فراگیر هم میشود. مثلاً در مورد جملهی «هرکسی از ظن خود شد یار من» و یا مطالب دیگر، این فراگیر شدن را میبینیم.
سوال این است که چرا اجبار برای ما یک بار منفی دارد؟ احساسی که ما نسبت به اجبار داریم و گاهی این احساس را هم به بچهها منتقل کردهایم، از کجا ناشی می شود؟
گاهی احساس ما با یک موضوعی درگیر است و نسبت به آن دچار مشکل یا درک ناقص هستیم و این مشکل را نیز در فضای تربیت وارد میکنیم. و این رویکرد ما موجب آسیبهایی در تربیت میشود. وقتی با نگاه منفی نسبت به اجبار وارد فضای تربیت میشویم، ناخودآگاه به افراط و تفریط در فضای اجبار دچار میشویم و بچهها را نیز دچار مشکل میکنیم.
در ادامه به بررسی مطالب زیر میپردازیم:
• تعریف اجبار
• زمینههای مؤثر در به کارنبردن اجبار
• زمینههای مؤثر در به کاربردن اجبار
• اصول و روش اجبار خوب
تعریف اجبار:
در تعریف اجبار چیزی غیر از خود فرد مطرح است. گاهی خود فرد، خودش را اجبار میکند تا کاری را انجام دهد، اما گاهی کسی غیر از خود فرد اجبار را ایجاد میکند و سلب اختیار مینماید.
فرد انتخابی دیگری ندارد و این سلب اختیار با عدم رضایت نیز همراه است.
باید در نظر داشته باشیم واقعیت اجبار این است که با عدم رضایت و سختی همراه است، حال اینکه چه ساز و کارهایی را پیش ببریم تا اجبار را نرم کنیم تا عدم رضایت کاهش پیدا کند بحث دیگری است. اما واقعیت این است که در اجبار این اتفاق میافتد که رضایت نداریم و این عدم رضایتمندی مؤلفهی پررنگی است.
به خاطر همین است که گاهی والدین ناراحت هستند و ابراز میکنند، «تا وقتی فرزندم کوچک بود حجاب خوبی داشت اما از وقتی به مدرسه رفت و تکلیف شد موضوع عوض شد»، «تا هنوز بزرگ نشده و تکلیف نشده بود خوب نماز میخواند اما تا تکلیف شد دیگر نمازش را نخواند.»
گاهی این اتفاق از ماهیت و طبیعت اجبار است که تا حدی طبیعی و در این سن شایع است.
عوامل مؤثر در به کار نگرفتن اجبار
1- رویکرد خود والدین نسبت به اجبار:
گاهی ما خودمان به عنوان والد با اجبار مشکل داریم و خود بچه مشکلی ندارد. این والدین هستند که بیان میکنند با اجبار کردن فرزندشان در انجام تکالیف دینی مشکل دارند و خود بچه با سختی این فضا مشکلی ندارد و قسمتی از ریشه این مسئله به گذشته ما والدین برمیگردد. ما نسلی هستیم که در جامعهی بعد از انقلاب زندگی کردهاست. فضای بعد از انقلاب فضای افراط مختص خودش را دارد. تا قبل از انقلاب نسبت به موارد دینی یا توجهی نبود و یا از آن ممانعت میشد. اما بعد از انقلاب یکباره این مطالب در مدارس پررنگ شد، مخصوصا مدارس دخترانه در مورد حجاب، و فضا به سمت سختگیری و افراط در اجبار پیش رفت و نسل ما میترسد که اگر همین رفتار را با بچه ها در پیش بگیرد، دلزدگی ایجاد کند. در عوض نسل امروز درگیر یک افراط در آزادی دادن است. نسل ما یعنی والدین امروز یا از اجبار میترسند یا از آن به هر دلیلی نفرت دارند.
2- دلسوزی بیش از حد والدین:
عامل بعدی که نسل امروز را به افراط در آزادی دادن سوق دادهاست، دلسوزی بیش از حد والدین است.کودک در جامعهی امروز ما موضوع پررنگی شدهاست. والدین همواره این ترس را دارند که والدگری درستی نداشته باشند و از طرفی هم دائم میگویند: نمیخواهیم فرزندم اذیت شود. دلمان برایش میسوزد. در نتیجه ما اجبار را در مسیر تربیت بچهها دلسوزانه حذف میکنیم. به طور مثال در اوائل سن تکلیف دختران، اگر او سحری خواب مانده باشد خود والدین اجازه نمیدهند روزه بگیرد. یا در روزهای طولانی با تصور اینکه او توان روزهداری ندارد، نمیگذارند روزه بگیرد. این حمایت های افراطی به خصوص در این سن پر رنگ است و خودش عامل دیگری در ایجاد افراط و تفریط در اجبار است.
3- فضای رسانه:
تبلیغات زیادی وجود دارد که محدودیتها و اجبار و چهارچوبها را مانع رشد و خلاقیت معرفی میکند. بارها شاهد این جملات هستیم که گفته میشود: «میخواهید فرزندتان رشدکند، کارآفرین یا خلاق شود. نباید او را محدود کنید.» انیمیشنهای بسیاری مانند انیمیشن غارنشینها حاوی این مدل پیامها هستند.
در فضای رسانه بسیاری از این موارد را در مورد تصویرسازی از اجبار میبینیم و در مقابل آن، آزادی دوست داشتنی مدل غرب تبلیغ میشود که بسیار مطبوع تصویر شدهاست.
نسل ما والدین جوان، با محدودیت زیادی از نظر امکانات و خشن بودن رفتارها مواجه بود و همه خودشان را متولی تربیت نسل ما میدانستند، با این حال فضای بچههای امروز بسیار محدودتر است، و اصلا جایی برای جولان ندارند. آزادی زیاد اما محدودیت بیشتر است. و این فضا بر خلاف آن چیزی است که در تبلیغات اتفاق میافتد. دنیای دوستداشتنی که در فضای غرب تبلیغ و در جامعه منتشر میشود، همه برای ما اجبار را منفور و آزادی با تعریف خودشان را مطلوب میکند. که باز هم همین آزادی برای کودکان امروز دست نیافتنی است. زیرا با آسیبهای بسیاری در افراط و تفریط در اجبار مواجه شدند. ما با هر والدینی که صحبت میکنیم تصور میکنند که بسیار به کودک خود آزادی میدهند، اما عواملی مانند بهداشت، خوراک، درس، محدودیتهای رفتاری و حتی ریزترین مطالب بچهها زیر ذرّهبین محدودیت قرار دارند. و کودکان دائم در فضای امر و نهی هستند و والدین برای همهی این موارد هم توجیههای عقلانی دارند و وقتی کودکی در این فضا رشد می کند چطور می تواند یاد بگیرد مستقل باشد.
حتی گاهی والدین در تعامل با بچهها در فضای اجبار، در موقعیتهایی اجبار میکنند که اصلاً جایش نیست. تصور هم میکنند که جواب گرفتند، والدینی که بارها از آنها شنیدهایم: «من همین روش را انتخاب کردم و بچههای من خودشان نماز میخوانند، خودشان درس می خوانند، خودشان کارهایشان را انجام میدهند»، اما نتیجه آنچه که ما مشاهده میکنیم، یک فرزند پیرو که دائم حرف بقیه را گوش میکند، کودکی که نظام ارزشی ثابتی ندارد، ضعیف و منفعل است. حرف گوش کردن او از سر انفعال است نه از سر تشخیص صلاح و منفعت، همیشه دنبال یک مرجع تقلید میگردد، که بار مسئولیت را به دوش او بیندازد و قابلیت تحلیل اینکه چه کاری درست است و چه کاری غلط ندارد و نمی تواند خودش تشخیص بدهد که صلاح چیست.
نقطه مقابل آنها بچههای ساختارشکن هستند. اجبار باعث شده که در مقابل هر چیزی بایستند. اصرار کنند آن مدلی که من میخواهم باید باشد، در جریان یک بازی ساده دائم جریان بازی را عوض میکند. به راحتی زیر بار تکلیف نمیرود و در آینده نیز تکالیف دینی را نمی پذیرد.
زمینه های موثر در به کارگیری اجبار
1. شرایط رشدی :
توجه به این نکته که بچهها در چه دورهی رشدی هستند می تواند کمک کند که با توجه به آن درصد و اندازه اجبار را تعیین کنیم.
در در زیر ۷ سال ویژگی هایی مانند خود انگیختگی به این معنی که کودک خودش بخواهد کارهایی را انجام بدهد. انعطاف پذیری ، تجربه پذیری مؤلفههای مهم رفتاری هستند و همه اینها با اجبار یک نسبت متضاد دارد. یعنی هر چه اجبار بالاتر درصد همهی اینها کمتر میشود. با توجه به ضروری بودن این مؤلفهها، اجبار باید خیلی حساب شده و با درصد بسیار مشخص و شرایط خاصی استفاده شود و نمی تواند به عنوان روش اصلی و راهبردیِ اولیه انتخاب شود. در فضای دینی هم اگر توجه کنید هیچ مسئولیتی بر گردن بچه ها گذاشته نشده است.
در هفت سال دوم بحث مسئولیتپذیری مطرح میشود. در این سن است که یک مسئولیتی به کودک داده میشود و او در قبال آن باید پاسخگو باشد، در اینجاست که قسمت ذاتی مسئولیت و تعهد که اجبار است خود را نشان میدهد. در راستای مسئولیتپذیری است که نظم و حیا در این سن بیشتر خود را نشان داده و چارچوب پیدا میکند. و دستورالعملهایی که باید اجرا شود مطرح میشود که اجبار در دل آنها هم هست. و وارد مباحث تربیت دینی میشویم.
تربیت دینی و اجبار:
در مورد تربیت دینی در هفت سال اول گرایش ها هستند که اهمیّت دارند.
در این بازهی سنی ایجاد گرایش مثبت نسبت به هر چیزی مانند علاقه به خوراکیهای مفید، مفاهیم دینی نسبت به رفتارسازی در این زمینهها اولویت دارد. چنانچه در آیه لا اکراه فی الدین بررسی کردیم نمیتوانیم به زور گرایش ایجاد کنیم.
اینجا جز مواردی است که به کار بردن اجبار، هیچ جایگاهی ندارد. به طور مثال نمیتوانیم کودک را مجبور کنیم که فقط خانمهای چادری را دوست داشته باشد و از بدحجاب ها بدش بیاید.
ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا بچهها اینگونه اشخاص را دوست دارند. پاسخ این است که این مسئله تا حدی طبیعی است که این نوع تفکر مدلی را برای پوشش انتخاب کردهاند که دوست داشتنی است و بچهها هم طبیعتا خوششان میآید.
اما سوال مهمتر این است که چرا این موضوع برای کودک پررنگ شده است؟ و پاسخ آن را باید در جای دیگری بررسی کرد.
باید توجه کنید که نمیتوان کودک را مجبور کرد یا با او جنگید که چرا یک فرد زیبا را دوست دارد و او را مجبور کرد که آن را دوست نداشته باشد. بچه ها از هر چیزی که خوششان بیاید به آن گرایش پیدا میکنند و من نمیتوانم به جنگ آنها بروم فقط میتوانم روی زمینه ها کار کنم. حالا اینکه به طور مثال چرا کودک من انقدر لوازم آرایش برایش موضوع شدهاست ، باید روی این مسئله و ریشه آن کار کنم.
اما در هفت سال دوم رفتارسازی است که اولویت دارد.
این نوع تفکر که بچه من خودش باید به این برسد که چرا حجاب داشته باشد، چرا نماز بخواند بیهوده است. بچهها نمی توانند در این سن پاسخ این سؤالها برسند یا اینکه حتی نماز را دوست داشته باشد.
یک دختربچه در اوائل سن تکلیفش از من پرسید: «که چطور می توانم مثل پیامبر از نماز خواندن لذت ببرم؟» به او گفتم: «هیچ وقت نمی توانی. پیامبر هم همیشه اینطور نبودند که لذت ببرند. ما هم نمیتوانیم.»
به عنوان مربی یا والدین باید به این نکته توجه کنیم که اصلا این لذت بردن اصل نیست. گاهی ما والدین و بزرگترها بنا به یک منبر یا خطابهای یا مطالعه یا حتی تلقی نصفه و نیمه خودمان یک بنایی را در ذهن بچه خراب بنا میکنیم و دیگر نمیتوانیم درستش کنیم. هدف ما از نماز خواند این است «من نماز میخوانم که حرف خدا را گوش کردهباشم.» حرف گوشکردن هم سخت است وگرنه همهی انسانها به راه دین بودند.
نکته حائز اهمیت این است که جزئی از این رفتارسازی ها اجبار است. اجبار هم عدم رضایت و اکراه به همراه دارد. جزئی از مسیر نمازخواندن بچهها در سن تکلیف هم همین احساس عدم رضایت است. برای آنها نمازخواندن سخت است و هر چقدر هم که ما با عمیقترین استدلال، مسائل را برای آنها بیان کنیم باز هم این آنها از نماز لذت نمیبرند. و سختی نماز آسان نمیشود. این حرف به این معنا نیست ضرورت کارکردن روی لایه شناختی و فلسفهی مباحث دینی را نادیده بگیریم. بزرگانی مانند آقای صفایی حائری در کتاب “مسئولیت و سازندگی” یا مقام معظم رهبری در کتاب “طرح کلی اندیشه اسلامی” بیان میکنند که یکی از بحث های مهم در تدیّن و قبول مسئولیت دینی شناخت است و این تعبیر مقام معظم رهبری است که در آغاز میفرمایند: «اگر ایمانت ایمان آگاهانه نباشد» و یا آقای صفایی حائری اینگونه تعبیر میکنند که اگر «درخت مسئولیت ریشه شناختی نداشته باشد به راحتی دچار انحراف میشود و در دینداری دچار افراط در دین شده و یا در آینده دست از دین می کشند.»
در نتیجه ما در ۷ سال دوم مأموریت اصلی رفتارسازی و عادت را داریم. هرچند که انتقال دانش و نگرش سازی هم در این سن باید باشد، اما بیشتر تاثیرش را در این سن میبینید. شناختی که در این سن ایجاد میشود باعث میشود وقتی فرد وارد دوران جوانی شد دینش مغز داشته باشد. محیط جامعه و یا هر اتفاق دیگری روی دینداری او اثر نگذارد. زمینه این دانش در سن ده یا یازده سالگی ایجاد میشود. در این سن او میتواند آمادگی داشته باشد، فکرکند و شناخت پیدا کند.
در کارگاه تربیت دینی 1 و کارگاه تربیت دینی 2 به صورت کاملتری به این موضوع پرداخته شده که میتوانید آن را از سایت خریداری کنید.
2. اجبار محیطی:
زمینهی موثر دیگر در مبحث اجبار بحث محیطی است که در آن حضور داریم. قدرت زور و اجبار آن بسیار زیاد است در عین حال میتواند خیلی راحت، نرم عمل کند. همه ما مثال زیر را شنیدهایم که خانومی در مطب دکتر نشسته بود و بعد از صدای زنگ عدهای میایستادند و بعد از چند بار که صدای زنگ را شنید و واکنش دیگران را دید او هم بدون هیچ فکری و سوالی ایستاد. در کودکان میبینیم که کودکی نسبت به غذایی حساس است، نمیخورد اما همین که وارد محیطی میشود که همه میخورند او هم از آن میخورد، یا کودکان را می بینیم که همه وقتی چادر دارند او هم چادر سر میکند یا اگر همه چادر نداشته باشند او هم کمکم تغییر میکند. و آنها بسیار تحت تاثیر اجبار محیط هستند. پس بهتر است که خودمان برای بچهها محیطی را بسازیم که اجبار مثبت داشته باشد. حلقههای دوستی را که فضای دینداری حاکم است ایجاد کنیم تا بچه در این فضا باشند و ناخودآگاه مجبور به دینداری می شود و آن زمختی اجبار نیز دیگر موجود نیست. عده ای از دوستانش را که همه با هم به طور مثال نماز می خوانند را میبیند یا به مسجد می رود. او هم چون دوست دارد همراه بچههای دیگر باشد این فضا را میپذیرد. مثلاً بچههای کلاس سوم ادبستان پسرانهی حمزه دوران، در حسینیهای که یکی از خانوادهها به آنها داده بود یک هیئت راه انداختند، معلم هم در آن مسیر آنها را همراهی کرد و بچهها در یک محیط مذهبی بزرگ شدند. هم بچگی میکنند و هم محیط خوبی برای رشد دارند. به خاطر همین ظرفیتی که محل و محیط ایجاد میکند، میتواند بسیار کارگر باشد. گاهی یک محله که با ما همسو هستند را تجربه میکنیم، اما گاهی در محلهای زندگی میکنیم که ارزشهای آنها با ما بسیار متفاوت است و نمی تواند محیط مناسبی برای رشد و همراهی داشته باشد. گاهی نمی توانیم محل زندگی را تغییر دهیم، اما میتوانیم بچهها را با یک هیئت، مسجد و یا مدرسه آشنا کرد که خانهی امن الهی باشد و خدا خودش هم در این مسیر به آنها کمک می کند.
3. تفریح:
فضای تفریح، فضایی است که قدرت بسیار زیادی دارد. امروز هم ما با تفریحهای زیادی در چالش هستیم. از جمله تفریحهای رایانهای. و در مقابل تفریح سالم در فضای عمومی و پارک و گردش که خود بسترهای مهمی در اجبار سالم هستند را داریم. ما باید برای فضای تفریح بچه ها تدبیر داشته باشیم. هرچند که اجبار ذاتا ناخوشایند است، با تفریح می توان یک مدل اجبار دوست داشتنی ایجاد کرد.
این فضاها به ما کمک میکند که چطور یک پدر مادر مقتدر و محبوب باشیم و مجبور کنیم. ولی آن را تبدیل به یک بستر جنگ و تنش نکنیم.
اصول و روش اجبار خوب
1. اعتماد به خدا:
رکن اصلی در دینداری و انتقال آن اعتماد به خداوند است. خیلی مواقع دچار افراط در اجبار میشویم چون تصور میکنیم، خداوند کارش را بلد نیست. گاهی ما از نماز نخواندن بچهها به این دلیل ناراحت میشویم که حرف ما را گوش نکردهاست، نه این که اگر فرد نماز نخواند حرف خدا را گوش نکردهاست. شما باید توجه کنید که شما به عنوان والدین مانند پیامبر تنها تذکردهنده هستید. خداوند به پیامبر در قرآن تذکر میدهد ” سَبِّحِ اسمَ رَبَّکَ الاَعلَی، الَّذِی خَلَقَ فَسَوِّی” خداوند بلند مرتبه است و برای مخلوقش به عنوان یک رب برنامه دارد. بستر آماده دارد. اما گاهی ما فکر میکنیم این من هستم که یک بستر را آماده کردم. برای فرزندم مدرسهی خوب، خانوادهی خوب یا هر چیزی که فکرش را بکنید آماده کردهام. اما در این بین خداوند گاهی این بستر را خشک میکند. که نشان میدهد تدبیر ما خیلی مطرح نیست، این پیشداوریهای ما که تصور میکنیم اگر فلان اتفاق در یک سنی برای فرزند ما بیفتد او دیگر تا انتها همین مسیر را می رود درحالیکه این تفکر اصلا پایه و اساس ندارد. پس اعتماد به خداوند عامل اصلی جلوگیری از افراط در اجبار است.
2. اعتماد به کودک:
رکن بعدی اعتماد به خود کودک است من زمانی میتوانم به او مسئولیت بدهم که بتوانم به او اعتماد کنم. اگر من دائم تذکر بدهم دائم او را پایش کنم، این من هستم که به او یاد دادهام، من مسئول زندگی تو هستم. حسی که منتقل میکنیم هم همین است و آن این است که پدر یا مادر من هنوز به من اعتماد ندارند و من نسبت به این کار مسئول نیستم، والدین مسئول هستند. البته تا یک سنی که قوهی عاقلهی بچهها شکل بگیرد، مثلاً سن ۱۶ و ۱۷ سالگی، باید به صورت نامحسوس یک سری چیزها کنترل کنید. حتی گاهی این کنترل محسوس است، ولی نه به عنوان مچگیری به معنای همراهی و نه به صورت دعوا، بلکه یک حد میانه را انتخاب کنیم. کتابی ترجمه شدهاست به نام “اعتماد هوشمندانه” که چگونه یک مدیر را به رهبر تبدیل میکند. در این کتاب فرق بین مدیر و رهبر را بیان میکند. مدیر کسی است که دائم بالای سر زیردست خود میایستد و او را با اجبار و زور وادار به کاری میکند، ولی رهبر صادقانه دغدغههایش را فقط بیان میکند و هر فرد بنا به فراخور ظرفیت خودش مسئولیت و نیازی را به عهده میگیرد و لازم نیست که فردی دائم بالای سرشان باشد. بدون چک کردن میتوان مسئولیتپذیری را ایجاد کرد.
به طور مثال میتوانیم فرزندمان را به خرید بفرستیم، اما در پی آن میتوانیم دو رفتار کنیم. رفتار اول این است که دائم بگوییم فاجعه بود اصلاً نمیتواند از پس آن بر بیاید، اما رویکرد دوم این است که چون تازه و ابتدای مسیر است با خود ما شروع کند. در این مسیر را به او قدرت انتخاب میدهیم. در هنگام انتخاب خودمان کنارش هستیم حتی وقتی میخواهد یک میوه را انتخاب کند با هم جزئیات را مرور میکنیم .گاهی که به نانوایی میرویم ما کنار می ایستیم و کارت بانکی را به او میدهیم تا او نان خریداری کند. در این روش ما کنار بچهها هستیم تا آرام آرام رشد کند و به فراخور سن و به تناسب شخصیتشان به او کار میدهیم. ریزهکاریها در این اعتمادسازی بسیار مهم هستند و مثبتنگری والدین هم جنبه دیگری است که باید تمرین شود. دائم به مسائل منفی فکر نکنیم حتی در منابع دینی ما تشویق به فال نیک زدن وجود دارد. این مراحل باید تدریجی باشد تا اجبار زمخت و خشن نباشد.
گاهی افرادی از همان سن ۷ سالگی بچه ها را به نماز و حجاب اجباری می کند.
والدین نباید مانند یک دوربین و هلیکوپتر دائم بالای سر بچهها باشند و هر لحظه او را پایش کنند. خود خداوند با آن بلندمرتبگی گاه این گونه است که شتر دیدی ندیدی. انسانها توبه میکنند چون امید دارند که خداوند دیدهاست، ولی آنها را تنبیه نکردهاست. اما نگاه ما به عنوان والد چیست؟ تا بچه کوچکترین خطایی کرد با محرومیت و محدودیت مواجه میشود. مدل مواجهه ما و خداوند متفاوت است. خداوند فرصت میدهد در ندیدن کاستیها. اما ما دائم کنکاش میکنیم.
3. دادن قدرت انتخاب و تصمیم:
عامل بعدی این است که بچهها را در تصمیمگیریها و فکرها شریک کنیم. ما نباید به عنوان والدین آرزوها و علایق خودمان را به آنها تحمیل کنیم. گاهی من هستم که درس خواندن را دوست دارم، من کلاس قرآن و تدبر را دوست دارم. گاهی بچهها به اجبار والدین وارد فضایی میشوند که بسیار آسیبزننده است. گاهی والدین استعدادی را در کودک خود میبینند و دائم اصرار میکنند که در همان فضا جلو برود. گاهی این منم که نماز اول وقت را دوست دارم، ولی مجبور میکنم بچهها هم بیایند. حتی در مورد روزه هم نباید رویکرد این باشد. روزه را شروع میکند تا یک جایی هم پیش میرود، اما وقتی دیگر نمیتواند ادامه دهد، میتواند بخورد. این دو مدل مواجهه نیز متفاوت است.
مثالی از اجبار دوست داشتنی:
• کتاب سه جلدی رد پای نور خاطرات مختلفی از زندگی آقای صفایی حائری بیان میکند. در این کتاب آمده: «ما بچه ها خیلی با دوستان صمیمی پدرمان مراوده و همراهی داشتیم. گاهی از پدر اجازه میگرفتیم، که گاهی فقط به اشاره و با نگاه کردن به صورت ایشان اجازه میگرفتیم، که با دوستانشان میتوانیم به گردش برویم یا نه و معمول ایشان هم اجازه میدادند. اما یک مدتی بود که هر چقدر از ایشان اجازه میگرفتیم ایشان به یک نحوی رفتار میکردند و اجازه نمیدادند. در این بین از یکی از دوستان شنیدیم که ایشان گله کردند که بچه ها در خواندن نماز کاهلی میکنند و ما فهمیدیم که یه جایی کارمان گیر است، که پدر رفتارش عوض شدهاست.
این ریزهکاریها در مسیر اجبار، اجبار را دوست داشتنی میکند. روابطمان را طوری با بچهها تنظیم کنیم که بچهها خودشان فکرکنند که اگر جایی والدین، الان با ما راه همراه نیستند. مشکل کجاست؟
• دانشگاه هنر و هیئت حسینیه هنر در ابتدا فقط دو سه نفر بودند که شرکت میکردند. بعد از مدتی این هیئت با خود بچههایی که در دانشگاه هنر درس می خواندند پر میشد. کسانی که به شدت با خانوادههای خود متفاوت شده بودند و حتی فضایی نداشتند که وقتی با هم ازدواج کردن فرزندانشان در یک محیط دینی بزرگ شود. در همین حسینیه هنر با همدیگر تعامل ایجاد کردند و الان فرزندانشان هم در همین فضا با هم دوست شدهاند.
• مسجد بردن بچه ها خودش نیاز به صبوری بیش از حد دارد و گاهی محیط هم با اینکه مذهبی است اما همراهی با شما ندارد هردفعه باید روشها و مدلهای مختلفی بررسی شود، که برای بچهها دلزدگی ایجاد نکند، از طرفی هم متولیان مسجد با شما همراهی بکنند و این صبوری در این رفتارسازی خیلی نقش مهمی دارد. استمرار و همراهی نیز به همین نسبت مهم است. اما اگر در همین سن هفت یا هشت سالگی این همراهی و این صبوری نباشد و این استمرار نباشد. دیگر نمی توان وقتی کودک به سن تکلیف می رسد او را مجبور به کاری کرد و فشار بیش از اندازه وارد نمود.
حال سوال اینجاست که چگونه میتوان اجبار را نرم کرد؟
گاهی ما با اشتباهات سختی و تیزی اجبار را بیشتر میکنیم. آنجایی که اجبار آسیبزننده است، جایی است که ما از روشهای سختی استفاده میکنیم.
روشهای ناکارامد در اجبار:
متهم کردن:
آنجایی که ما سریع بچهها را متهم میکنیم: «تو خیلی بیخیالی»
یعنی کودک یک کاستی در یک رفتار دینی دارد که تازه آن هم هنوز به سن تکلیف نرسیده یا تازه رسیده است و آن هم در این سن تحملش سخت است. و والدین به جای همراهی مدام برچسب میزنند.
سرزنش کردن
«چرا تو نماز نمیخونی»، «چرا با دوستت این رفتار را کردی؟». فضای بازخواست دائم در جریان است.
امر ونهی مداوم
یا دائم امر و نهی میکنیم.«نمازتو بخون»، «نماز قضا شد»، «این کارو بکن، آن کار را نکن». والدین خودشان این قضاوت را ندارند و تصور میکنند که اصلاً چیزی به بچهها نمیگویند، اما وقتی که دقت میکنند می بینند که در طول روز چقدر امر و نهی به بچهها میکنند.
پیشگوییهای دلسردکننده:
عامل بعدی پیشگوییهای دلسردکننده است. مخصوص نسل ما مدام با اصطلاحاتی روبهرو بود، که سرکوب و دلسرد میکرد. معلمانی که دائم میگفتند: «شماها چیزی نمیشوید. ما که این بودیم از شهدا جا ماندیم، شما که دیگر هیچ» و دائم داستانها و سرنوشتهای افرادی را بیان میکردند که با یک اشتباه زندگیاش از بین رفت. همهی این مدلبرخوردها ناامیدیهایی را منتقل میکند، که دیگر کودک به خودش و آینده امیدوار نمیشود.
تهدید:
عامل بعدی تهدید است دائم تهدید میکنیم. محدودیت میچینیم. دائم آنها را از نبود چیزی میترسانیم.
ندادن حق انتخاب
عامل بعدی این گونه است که به آنها پیشنهاد بدهیم به طور مثال «قبل از نماز، ناهار میخوری یا بعد از آن».« اول افطار میکنیم بعد نماز میخوانیم یا برعکس.» کاری کنیم که خود بچهها به تدبیر بیافتند و یک مدلی را برای خودشان انتخاب کنند که خودشان به آن پایبند باشند.
گاهی در مسیر تربیت بسیار خسته می شویم و نمی توانیم خودمان را کنترل کنیم، از یکی از آنها استفاده میکنیم. اما باید دقت کنیم که این غرزدنها جوابگو نیستند. از این ابزار تا جایی که میشود نباید استفاده کنیم. گاهی در جایی که بسیار شرایط تنگ میشود، میتوانیم به مقدار کم از آنها استفاده بکنیم. اما بهتر این است که قبل از اینکه به این نقطه برسیم مسئله را روشن بیان کنیم و تنها نقش یادآوریکننده را داشته باشیم. مثلاً تنها به این جمله اکتفا کنیم که «مامان جان نمازت دیر نشه» یا «نمازت مانده». بدون ناراحتی، بدون سرزنش، بدون جنگ و دعوا. طوری که او تصورکند، اگر شما چیزی را میگویید، مطلبی است که به نفع خودش است. پشت این یادآوری احساسی است که دور از احساس سرزنش کردن و تهدید کردن و تحقیر کردن است اینگونه فضای دوستانه با بچهها حفظ میشود. جنس و احساس پشت این بیانها زمختی اجبار را کمی کم میکند.
گاهی اصلا نیازی نیست کلامی داشته باشیم یک المان یا نماد را استفاده کنیم، مثلاً در یک جمعی که نیاز است حجاب بیشتر رعایت شود، فقط چادر را نشان دهیم. همهی این ها کمک میکند که کمتر وارد گفتوگو شویم. که معمولاً در انتهای آن تنش و دلخوری است.
گاهی نیاز است، فقط احساس خود را توصیف کنید و چه بهتر که توصیف احساس مثبت خود و بازخورد مثبت خود را در پیش داشته باشید. تنها اینکه من خوشحالم که شما نماز می خوانی کافی است. مشکل اینجاست که ما در بیان احساس مشکل داریم گاهی نمی توانیم این دوست داشتن را ابراز کنیم. درحالیکه خود این بازخورد مثبت دادن، خیلی کاریزمای مثبت ایجاد میکند. و بچه ها دوست دارند مثل ما باشند. وقتی بچه دائم در کنار ما بازخوردهای مثبت میگیرد، یک فرد الگو برای او میشویم. در تعامل خداوند و ائمه با ما نمونه بسیار است که چقدر بازخورد مثبت دادهاند. ابراز احساس ناخوشایند، فقط گاهی در مسائل خاص، در موارد بسیار اندک، آن هم در زمانهای خاص شاید کارگر بیافتد. مثلا مادر یکی از دوستان به او گفته بود: «که اگر نمازت قضا بشه شیرم را حلالت نمیکنم.»، حتی به او نگفته بود که اگر نماز اول وقت نخوانی، همین که نمازت قضا نشود کافی است. و این ابراز احساسات در ذهن این دوست ما باقی ماندهبود.
شما میتوانید در همین راستا کارگاه حد و مرز اجبار در دین را از سایت خریداری کنید.
نویسنده: مهدیه ولیخانی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.