رویای کودک خوشتیپ! چالش های لباس پوشیدن کودکان زیر 7 سال
از مجردی (شما بخوانید کودکی) عادت داشتم پشت ویترین سیسمونی فروشیها توقف کنم. به لباسهای کوچک و بامزه زل بزنم و کودک آیندهام را داخل آنها تصور کنم.
سالها گذشت و خدا قلب تپندهای را درون وجودم گذاشت. با همان طفل درون از این مغازه به آن مغازه میرفتم و برای دوران جنینی تا n سالگی لباس میخریدم.
پسرکم به دنیا آمد و من تا به خودم آمدم دیدم خیلی از لباسها قبل از اینکه پوشیده شوند کوچک میشدند. بعضیها هم مناسب فصل نبودند و من با حسرت در حالی که زیر کولر هم عرق میریختم، به سرهمی تو کرکی آویزان در کمد نگاه میکردم که روز به روز برای تپلجان من کوچکتر میشد. بماند که چقدر از لباسها پشت لباسهای دیگر پنهان میشدند و من وقتی کشفشان میکردم که کار از کار گذشته بود….
هنوز به سه سالگی پسرجان نرسیده بودم که فهمیدم شیک پوشی بچهها فقط یک رویاست.
شلوار آبی راهراه و زیرپوش رکابی با دمپایی قرمز خیلی فراتر از تصور فانتزی من از کودک آیندهام بود. انتخابها، روزبه روز عجیبتر و حتی غریبتر میشد و از دست حوصلهی من هم کاری ساخته نبود. این شد که دست به دامان کتابهای تربیتی شدم تا راهی جلوی پایم بگذارد. راهی که نه سیخ بسوزد و نه کباب!
مامان چی بپوشم؟
اگر شما یک بچهی مستقل دارید احتمالا هیچ وقت این سوال را از شما نخواهد پرسید. بلکه خودش مستقل و بدون هیچ مشورتی به سراغ کشو یا کمد لباسش میرود و بعد از کمی سکوت با ظاهری خیرهکننده (از حیث هارمونی رنگ ها) در مقابل شما خواهد ایستاد.
در این مواقع شما فقط باید یک نفس عمیق بکشید و اگر آرام نشدید دو الی سه نفس عمیقتر بکشید تا آرامش از دست رفته به جانتان برگردد. حالا اگر شما والدی هستید که میتواند با کودکی که شورت ورزشی را با کت مشکی ست کرده راهی مهمانی شود، تا همینجا کافیست و نیازی به خواندن ادامهی این مقاله ندارید.
اما اگر نمیتوانید، بیایید باهم راههای مختلف رسیدن به نقطهی تفاهم با کودک شیک پوش! را پیدا کنیم:
۱. کم خَر و گزیده خَر چون دُر
نکته: خر در جملهی بالا از مصدر “خریدن” میباشد و هیچ اسائهی ادبی اتفاق نیفتاده!
به این معنی که:
– از بیشتر کانالهای فروش لباس لفت بدهید. آن ها شما را دچار سردرگمی میکنند و در نهایت ناچار به خرید بیشتر از نیاز میشوید.
– خرید زیاد و گران شما را نسبت به لباس کودک حساس میکند و در شما احساس “پولمو تو چاه انداختم” به وجود می آورد.
– خرید اندازه با جنس خوب به شما این احساس را میدهد که: “بچم گونی هم بپوشه خوشتیپه!” (شکلک عینک آفتابی زده)
– لباس کم باعث میشود دلبند شما گزینههای کمتری روی میز داشته باشد و شب تا صبح ذهنش درگیر این نشود که: “واااای، نمیدونم فردا چه تیپ خفنی بزنم”!
پس نتیجه میگیریم: کم خر و گزیده خر چون یک مامان خوب!
۲. چه عجب، خوشتیپ شده!
اگر در مهمانی از نزدیکانتان این جمله را شنیدید سعی کنید در برزخ ” الان باید خوشحال بشم یا ناراحت” نمانید.
لبخندی به پهنای صورت بزنید، مدل یانگوموار تشکر کرده و از ادامهی بحث اجتناب کنید. چرا که احتمالا باز سفرهی دل عزیزان باز میشود و راه نقدهای آتشین برای مادر و خواهر و حتی خانوادهی همسر فراخ خواهد شد که” من روم نمیشه با این جایی برم و این فامیل ما نیست و ….”
در این مواقع فوری محل حادثه را ترک کنید و بیمعطلی کودک را صدا کنید و مثلا از او بپرسید که” مامانجان، نمیخوای ببرمت دستشویی!”
۳. کفش ورنی عمهپسند!
به همان اندازه که ما بزرگترها مشتاقیم با لباس جلوه کنیم، کودکان هم مشتاقند. با این تفاوت که در نگاه کودکانهشان لباس عروس با کتونی جذابتر است تا با “کفش ورنی سفیدِ عمهپسند”!
پس به آن ها اجازه بدهید در مورد خودشان احساس خوبی داشته باشند.
تماشای چهرهی راضی بچهها بعد از پوشیدن لباسهای عجیب و غریب، یکی از نسخههای درمان درد مادرهای حساس میباشد.
۴. کاپشن یا کورهی آجرپزی!
به نظر شما در قائلهی پوشیدن کاپشن در پانزدهم مرداد چه کسی مقصر است؟ والد یا کودک؟
خیر، استثنائا در این قسمت، مقصر بزرگتری است که لباسهای زمستانی را در هفت سوراخ پنهان نکرده و کودک بی نوا را ناچار کرده بین آنهمه گزینهی کولردار دست بگذارد روی کورهی آجرپزی!
از آنجایی که همیشه پیشگیری بهتر از درمان است، پس لازم است که کمکاری(شما بخوانید تنبلی) را کنار بگذارید و لباسهای هر فصل را در انتهای آن فصل از دسترس بچهها خارج کنید و برای لباسهای خاص و ویژه جاساز خوبی داخل کمد یا زیر تخت یا توی لحاف داشته باشید. حتی اگر لازم شد تونل حفر کنید!
۵.آمار و ارقام خوشتیپی
تا به حال حساب کردید چند درصد از عمر دلبند ما با این تیپهای از نظر ما مسخره و از نظر خودشان جذاب می گذرد؟!
اگر عمر هر کس را با تعارف صد سال و بی تعارف حدود ۷۰ سال در نظر بگیریم، کل این روزها ۵ درصد هم نمیشود.
یعنی احتمالا حدود ۹۵ درصد عمرش را خوشتیپ خواهد بود.
پس نگران نباشید و اجازه بدهید از این ۵ درصد حسابی لذت ببرد. چون قرار است ۹۰ و خردهای درصد عمرش در برزخ ” فردا چی بپوشم” بگذرد… .
البته شما هم باید زرنگ باشید و در مواقعی که بچهها _استثنائاً _ خوشتیپ هستند از آن ها عکس بگیرید تا در فردایی نه چندان دور حداقل چند عکس آبرومندانه داشته باشید تا بتوانید به عروس یا داماد آیندهتان نشان بدهید.
۶. نظر شما چیه؟
پیشنهادی که میخواهم در ادامه بدهم ریسک بالایی دارد اما به امتحانش میارزد:
سعی کنیدبا سلیقهی بچهها خرید کنید!
چرا ریسک این کار بالاست؟ چون به احتمال خیلی زیاد بچهها سراغ لباسهایی میروند که در حیطهی تفکرات شما هم نمی گنجد چه برسد به سلایق!
اما حسن این کار این است که اگر در یک نقطه به تفاهم برسید و لباسی مورد پسند هر دوی شما باشد، قطعا در ادامهی مسیر با صلح و دوستی کنار هم خواهید بود و به خوشتیپی فرزندتان افتخار خواهید کرد.
در خرید اینترنتی مدیریت این پروسه و مشورت با کودکان خیلی راحتتر است. به این صورت که شما می توانید تصویر لباسهایی که مورد تایید خودتان است را به فرزندتان نشان بدهید و از او بخواهید نظر مثبت خود را در مورد گزینهی شما اعلام کند!
شادی تحویل بسته از پستچی و پاره پاره کردن آن و بیرون ریختن محتویات هم میتواند یکی از تفریحات دلبند شما باشد، البته فقط چند بار در سال!
کلام آخر
در اینکه روزهای کودکی تکرار نشدنی هستند و پدر و مادر برای این ایام نقشههای زیادی کشیدهاند شکی نیست. اما، به همان اندازه که کودک برای ما جذاب است، دنیا برای کودک تازه به دنیا (شما بخوانید دوران) رسیدهی ما جذاب است.
او تمایل دارد همه چیز را تجربه کند و حدود ۳ تا ۵ سالگی اوج ظهور و بروز تجربیات او در مورد ظاهر و پوشش است.
از نظر او فرقی بین کت و شلوار برند فلان با تیشرت بی کیفیت دستفروش خیابان فلان نیست. پس ما هم ناچاریم به اندازهی زاویهی دید او پایین بیاییم و دنیا را از قاب چشم او ببینیم.
با این کار نه تنها مزاحم کار فرزندمان نمیشویم بلکه ممکن است ما هم اغفال شویم و لباسهایمان را با سلیقهی ایشان انتخاب کنیم (استیکر اسکلت فریاد کشنده)
لازم است هر روز با خودمان تکرار کنیم و روی در یخچال و کمد و لباسشویی و چرخ گوشت و … بنویسیم : ” اون فقط یک بچهاست، همین”
البته اگر شما از آن دسته مادرها هستید که نگران حرف دیگرانید قبل از مواجهه با اقوام و نزدیکان با خودتان تمرین کنید که خیلی آرام و با احترام به آنها هم متذکر شوید که:” اون فقط یک بچهست، خیلی زود این روزها تموم میشه.”
و در پایان اگر شما از آن دسته والدینی هستید که همیشه حسرت کودکان خوشحال ژورنالی را میخورند باید به شما بگویم که لطفا و لطفا عکس های ژورنالی را باور نکنید، آنها فقط یک فریم از میلیاردها فریم زندگی یک کودک هستند.
همهی تمرکزتان را بگذارید روی لبخند روی لب فرزندتان؛ مبادا کمرنگ شود.
برای آشنایی با حد و مرزهای استقلال و آزادی کودک خصوصا در سن زیر 7 سال، پیشنهاد می کنم این کارگاه را حتما ببینید.
و اگر درگیری ها با فرزندتان سر این مساله زیاد است، پیشنهاد ما به شما راهچه و یک مشاوره ی تلفنی است!
همه چیز درباره ی نخ نامرئی والد و فرزندی!
نکات کلیدی درباره وابستگی کودکان زیر هفت سال
در میان کتاب های حوزه ی کودک تورق می کردم که به «نخ نامرئی» از پاتریک کارست رسیدم. در معرفی کتاب نوشته بود: میان ما و کسانی که دوستشان داریم هیچ گاه فاصله نمی افتد، تا زمانی که دوستشان داریم و محبت آن ها در قلبمان جاری ست، گویی همیشه با ما هستند حتی اگر فرسنگ ها از ما فاصله داشته باشند.
بله درست حدس زدید! همیشه پای یک نخ نامرئی در میان است.
در ادامه سطرهای این مقاله قرار است قصه ای از وابستگی برای شما بگویم، ماجرایی که احتمالا بارها با آن دست و پنجه نرم کرده اید.
از همان زمانی که تپش های قلب کوچک فرزندتان را در زیر پوست و رگ هایتان احساس می کنید، از همان لحظه ای که صدای نفس های دلبندتان را به خاطر می آورید، دقیقا همان ثانیه که اولین کلمه ی نامفهوم و بعد مامان و بابا را به زبان می آورد و چه بسا قبل تر از آن، نخی بین وجود شما و او پا به عرصه ی حیات می گذارد.
هرچه می گذرد احتمالا این نخ دلبستگی محکم تر می شود. ابتدا نیازهای اولیه کودک، او را به شما وابسته می کند و بعد دیگر احساس می کنید نمی توانید این نخ را جدا کنید؛ چون برای هر کار کوچک و بزرگی محتاج حضور، تایید، نظر و کمک شماست!
گاهی تار و پود این نخ به درستی شکل می گیرد، می شود یک آغوش آرامش و عشق بی قید و شرط برای وجود فرزندتان و دقیقا به موقع، یعنی سنی حدود سه – چهار سالگی، نخ به همراه او رشد می کند تا بتواند با امنیت خاطر راهی رویارویی با دنیای بیرون شود اما گاهی هم این نخ آنقدر سست و در عین حال انعطاف ناپذیر می شود که از ترس پاره شدن آن، کودک یا حتی خود شما سفت سر آن را می چسبید، مبادا یک قدم دور شود، آسیب ببیند، خطر کند و در ظلمات جهانی که نمی شناسد گم شود. شاید هم دلواپس این هستید که او نتواند از پس خودش بر بیاید.
بگذارید برایتان ساده تر بگویم؛
حتما شکوه و شکایت هایی از این دست را شنیده اید که می گوید:« بچه ام یه دقیقه هم از کنارم جم نمی خوره!»، «مثل چسب بهم چسبیده و کلافه ام کرده»، «همه کارهاش رو من باید انجام بدم، بدون من آب هم نمی خوره» و… یا دست کم خودتان یک نمونه ی آن را تجربه کرده اید. از بستن بند کفش و لباس پوشیدن گرفته تا دستشویی رفتن، جدا نخوابیدن، بازی نکردن با دوستان هم سن و سال در مهمانی ها یا بهانه های گاه به گاه و صدایی که با چشمان اشک آلود، در کنار ورودی مهد کودک فریاد می زند: «مامان! مامان! بمون، اینجا کنارم باش!»
لطفا یک نفس عمیق بکشید!
شما تنها مادر و پدری نیستید که از وابستگی فرزندتان خسته شده اید. شما تنها والدینی نیستید که مستاصل شده اید و در تکاپوی جدا کردن و حتی بریدن این نخ، مدام تقلا می کنید و می گویید: «هرکاری که بگی کردم اما باز هم بیخیال من نمیشه و خودش هیچ کاری رو به تنهایی انجام نمیده.»
فقط احتمالا لازم است این ۸ نکته کلیدی را بدانید:
۱_فرایند وابستگی و استقلال را بشناسید!
وقتی کودک شما به دنیا می آید گمان می کند عضوی از بدن مادر بوده و برای اینکه بتواند با دنیای جدید بیرونی خو بگیرد، قبل از هرچیزی نیاز دارد بیشترین ساعات زندگی اش را به شما بچسبد و به تک تک خواسته هایش مثل شیر، خواب و داشتن آغوش طولانی مادر و… در سریع ترین زمان ممکن پاسخ داده شود تا از دنیای جدید، احساس امنیت دریافت کند و به عبارت علمی تر، دلبستگی ایمن در او شکل بگیرد.
بعد از آن در سنین یک و نیم الی سه سالگی دوره ای است که استقلال اولیه شکل می گیرد. در اینجا اولین اقدام شما به عنوان یک والد آگاه این است که باور کنید قرار نیست این نخ دلبستگی فرزندتان را از خودتان به طور کامل، جدا کنید بلکه باید سر آن را نرم نگه دارید و به آن فرصت دهید تا قد بکشد و به در ازای تجربیات ناب کودکانه ادامه پیدا کند، یک نخ نامرئی و محبت پایدار با فاصله ای زیاد از سخت گیری ها و نگرانی های والدگری!
وقتی فرزندتان پا به این سن می گذارد، به تدریج خودش را به عنوان یک موجود مستقل می شناسد و می خواهد این «من» تازه کشف شده اش را بشناسد پس شروع می کند به دیدن و اثبات خودش.
گریه می کند و می خواهد قاشقش را خودش دست بگیرد یا تق تق اسباب بازی اش را روی میز بکوبد یا ممکن است از گذاشتن کلاه در سرمای زمستان امتناع کند و… همه ی این کارها برای او یک پیام مهم دارد:
«من هستم و می توانم!»
آن وقت ممکن است شما با خودتان چه بگویید؟ «از بس لجباز و بد قلق شده که حد نداره!» و اینجا نقطه ی شروع جنگیدن و کنترل کردن هاست، جایی که نخ را محکم تر از همیشه در دست فشار می دهید که مبادا افسار رفتارهای کودک از دست تان خارج شود، در حالی که فراموش می کنید معنی این قشقرق ها که آن ها را لجبازی تلقی می کنید فقط این است که وقت آن رسیده اندکی از شما فاصله بگیرد!
۲_مامان و بابای کانگورویی نباشید!
کم کم باید کیسه ی کانگورویی رابطه را باز کنید و اجازه دهید فرزندتان مستقل و در سایه ی شما با فضاهای جدید مواجه شود و چه بسا خودتان بستری امن برای او فراهم کنید.
شاید در اعماق قلب تان نگران از دست دادن حمایت و نگاه محتاج او باشید اما لازم است به مرور، کارهای کوچک و مسئولیت هایی در حد توانش را به او بسپارید.
درواقع چیزی که کودک شما نیاز دارد این است که بداند می تواند یاد بگیرد و به دور از امر و نهی های شما بعضی امورات را به سرانجام برساند، حتی به غلط، حتی پر از ایراد!
قرار نیست خط های نقاشی اش صاف صاف باشد یا همه ی دکمه های لباسش را به درستی ببندد. کفش های لنگه به لنگه یا چپه هم شروع خوبی برای قدم قدم راه رفتن هستند، حتی اگر باعث شوند یک بار زمین بخورد یا دستان کوچکش خراش بردارد.
پس از اینکه بخواهید همه ی کارهایش را انجام دهید و سایه به سایه دنبال او باشید دست بردارید.
۳_ استقلال، رهایی، محبت واقعی!
در فصل پنجم از کتاب کودک، خانواده، انسان، دکتر هایم جینات اشاره می کند: «از هدف های عمده ی ما کمک کردن به فرزندانمان است تا از ما جدا شوند» و اضافه می کند: «میزان برای پدر و مادر خوب آن است که چقدر می توانیم از انجام دادن کاری برای آن ها خودداری کنیم.»
دقیقا همان لحظه که می توانید غذایش را در دهانش بگذارید، همان ثانیه که زبانتان می چرخد بگویید: «کاپشنت رو بپوش هوا خیلی سرده.» یک لحظه مکث کنید و اجازه دهید او انتخاب کند می خواهد چه کار کند؟ مثلا : «امروز دوست داری شلوار قرمزت رو بپوشی یا شلوار آبیت رو؟»
چرا این همه تاکید می کنیم که به او حق انتخاب بدهید؟
اگر یک لحظه خودتان را جای او بگذارید متوجه می شوید، موقعی که بزرگترها به جای بچه ها تصمیم می گیرند و اجازه نمی دهند که کارهایشان را خودشان انجام دهند، چقدر احساس عجز می کنند.
در واقع خیلی از والدین فرزندانشان را به هزار و یک دلیل عاجز بار می آورند و همه ی این ها تحت عنوان محبت انجام می شود:
«برای بستن کفشت کمک نمیخوای؟»
«خوشگلم! مامان اون اسباب بازی رو برات درست می کنه»
« عزیزم اونطوری نکن، این کار رو انجام بدی بهتره!»
و…
شاید باورش برایتان سخت باشد اما در حقیقت محبت واقعی این است که به او استقلال بدهید، محبت راستین این است که بگذارید خودش تجربه کند و با قدرت جلو برود حتی اگر تلخ یا دشوار باشد.
حالا که اندکی از دنیای وابستگی و دلبستگی کودکان و ماجراهای نخ نامرئی سر در آوردید، برایتان راهکارهای ساده و مهمی را از کتاب «به بچه ها گفتن، از بچه ها شنیدن» و تجربیات کاربردی دیگر، در باب استقلال فرزند به تصویر می کشم که خواندنشان نه تنها خالی از لطف نیست بلکه راهنمایی عملی برای پیشبرد صحیح مسیر کاهش وابستگی به شمار می آید.
۴_ به تلاش های فرزندتان احترام بگذارید.
بعد از اینکه به کودک، توانمندی و حق انتخابش اعتبار بخشیدید، باید تمرین کنید که تلاش های او را نادیده نگیرید. به عبارت ساده تر؛ اگر دارد با مشقت و سختی در مربا را باز می کند، فوری نخواهید که به سمت او خیز بردارید و خودتان کار را دست بگیرید؛ بلکه فقط کافی است به او بگویید: «در شیشه مربا ممکنه سخت باز بشه. گاهی اگه درش رو با قاشق بکوبی راحت تر باز میشه.» این گونه نه تنها به او فرصت تجربه داده اید و توانایی اش را تصدیق کرده اید، به تلاش او برای انجام کار نیز احترام گذاشته اید.
۵_سوالات انتحاری را فراموش کنید!
یکی دیگر از نکات سخت طلایی در میدان عمل این است که از سوال کردن های مدام و کنترل اوضاع دست بردارید. شاید بپرسید: «یعنی ازش نپرسم امروز تو مهد چیکار کردی؟ نپرسم الان این سرو صداهات برای چیه؟ نپرسم چی درست میکنی؟ و …» پاسخ یک کلام است: «نه!»
البته این به این معنا نیست که با کودک ارتباط نداشته باشید یا سوال را از دایره کلامی تان حذف کنید، بلکه به این معناست که از بیش از حد سوال کردن پرهیز کنید. گاهی گفتن: «خوشحالم که می بینمت، خوش اومدی.» کافی است تا فرزندتان هر آنچه جالب و واجب است از دقایقی که پشت سر گذاشته برایتان ردیف کند، بی آنکه با رگباری از سوالاتی با روح بازجویانه، محاصره شده باشد.
۶_پاسخ های دایره المعارفی ممنوع!
پس از آنکه سوالات بیش از اندازه را ترک کردید، نوبت آن است که ظرف صبرتان را بزرگ تر کنید و در پاسخ به سوالات جورواجوری که از در و دیوار می پرسد عجله نکنید.
مثلا به جای اینکه به سرعت برایش یک دایره المعارف را تعریف کنید، بگویید:«سوال جالبیه، خودت چی فکر می کنی؟»
حتی در سنین پنج، شش سالگی می توانید او را تشویق کنید تا از منابعی غیر از شما اطلاعات کسب کند. از همسایه و مادربزرگ، پدر بزرگ گرفته تا مغازه دار معتمد محل.
۷_ نخ نامرئی خانواده را بررسی کنید.
خودتان و بعد رابطه با همسرتان را مورد بازبینی قرار دهید.
خیلی وقت ها فارق از سخت گیری و اضطراب و نگرانی مدام والدین درباره کودک که تشدید کننده ی وابستگی در وجود اوست، مشکل وابستگی کودکان از احساس عدم امنیت در خانواده نشات می گیرد؛ یعنی فرزند شاهد روابط مختل زناشویی است و نخ های نامرئی رابطه ی میان مادر و پدر از بین رفته و گرما و صمیمیتی در زندگی احساس نمی شود. همین موجب می شود که کودک بترسد و ترجیح دهد نسبت به یکی از والدین که معمولا مادر است، چسبندگی پیدا کند.
۸_پایان شب سیه سپید است!
در این مسیر سختی که ممکن است چند تار از موهایتان سفید شود یا احتمالا چند سالی از عمرتان را صرف طی آگاهانه آن کنید، امیدتان را از دست ندهید. اجازه دهید قایق شما و فرزندتان با همان نخ نامرئی در دریای متلاطم و حتی خروشان تربیت، حرکت کند، بی آنکه بخواهید پاروی قایق او را به دست بگیرید یا آن را به خودتان زنجیر کنید.
بدانید که اکثر مادر و پدرها روزی مثل شما از وابستگی فرزندشان گلایه داشته اند یا حداقل بارها پرسیده اند چگونه کودک مستقلی تربیت کنم؟ ( شما را به خواندن مقاله استقلال کودک و سوالاتی که ممکن است برای شما پیش بیاید، توصیه میکنم) و بالاخره کودکشان هم زندگی مستقل را یاد گرفته و از آن ها جدا شده است.
و در آخر:
حالا که به این سطور از مقاله رسیدید باید بگویم تک تک این نکات به ظاهر ساده، نمونه هایی ملموس و ممکن از رها کردن نخ نامرئی قصه ی والدگری شماست.
گاهی راحت تر از آنچه فکرش را کنید می توانید این نخ را آرام آرام رها کنید و بستری برای رشد و ریسک پذیری فرزندتان فراهم کنید.
چگونه؟
فقط کافی است از دوره های اوج وابستگی و بالعکس، سنین استقلال طلبی فرزند آگاهی داشته باشید.
در وهله ی بعد، نه تنها نخ نامرئی دلبستگی را بپذیرید بلکه برای شناخت و مواجهه با آن زمان و انرژی کافی اختصاص دهید. به کودک خود حق انتخاب دهید.
به تلاش های او احترام بگذارید و فراموش نکنید که گاهی تنها چیزی که مسیر فرزندپروری شما نیاز دارد این است که اندکی «بی اعتنایی سالم» به فرزندتان هدیه کنید.
دیدن کارگاه استقلال کودک هم خالی از لطف نیست.
اختلال یا مسئله؛ نگاهی دیگر به مشکلات رفتاری کودکان)
پسرم سه ساله است، خیلی عصبی است، همه چیز را پرت میکند چطور میتوانم به او کمک کنم؟
با دختر چهارسالهام که همیشه نق میزند، چگونه باید برخورد کنم؟
دخترم خیلی وسواسی است، از خیس شدن و یا هر چیزی که به دستش بچسبد به شدت ناراحت میشود چگونه این رفتار او را کنترل کنم؟
شما هم به عنوان مربی یا والدین این مسائل را در تعامل با کودکتان تجربه کردهاید؟
چقدر از ما والدین با این نگاه که فرزندمان نمیتواند با دوستانش یا دیگران ارتباط بگیرد یا کودکم وسواس دارد یا کودکم پرخاشگر یا مضطرب است روزگار تلخی را میگذرانیم و دوست داریم به فرزندمان کمک کنیم که از پس این بحرانها بربیاد!
تا چه اندازه زمان، صرف جلسات مشاور و صحبت با روانشناس کودک کردهایم؟
برخی از ما ممکن است هزینههای زیادی را صرف این جلسات کرده باشیم و با جلسات بازیدرمانی به طور کامل آشنا باشیم حتی خودمان ادامه کار آنها را در خانه هم انجام دادهایم! حتی با نگرانی و عذاب وجدان خودمان را با مجبور کردهایم تا حتما در طول روز برای فرزندمان کتاب بخوانیم یا با او بازی کنیم.
شاید زمانش رسیده باشد نگاهمان را به این مشکلات کودکان تغییر دهیم و به جای اختلال با نگاه یک مسئله به آنها بنگریم.
و سعی کنیم با آرامش، همدلی و همراهی او را برای گذر از این مسائل یاری کنیم.
معجزه ای به نام بازی
یکی از بسترهایی که برای کمک به کودکان وجود دارد بازی است. کودک تمایل ذاتی به بازی دارد و بدون آموزش و یادگیری به بازی گرایش دارد. یکی از مزایای بازی، غیرواقعی بودن است یعنی بازی فعالیتی غیر واقعی است و کودک با قدرت تخیل خودش میتواند در جریان بازی در نقشهای غیر واقعی ظاهر شود. به همین دلیل در علم روانشناسی از بازی به عنوان وسیلهای برای درمان استفاده میکنند.
در این مقاله سعی شده است از زاویه دیگری به کودکان و رفتارهایشان نگاه کنیم.
در سطرهای پیش رو میخوانیم:
1. هدف از بازی کردن کردن چیست؟
2. بسترهای بازی
3. بازی و مسئلهها
4. راهکار چمرانیها
هدف از بازی کردن کردن چیست؟
اگر نگاهمان را به اختلال یا هر اسم دیگری که روی مشکلات کودکان میگذاریم تغییر دهیم و بعد با رویکرد غیر درمانی به آن بپردازیم، بازی وسیلهای برای رشد و متعادل سازی کودک میشود که اگر کودک اختلالی هم داشته باشد در فرآیند این رشد، حل میشود. در واقع بازی بستری برای تعادل و تعالی است.
بازی عنصری است که گرایش و تمایلات کودک را تنظیم میکند و با ایجاد این تعادل، رشد هم مسیر مطلوبی را پیدا میکند و شرایط روحی و روانی و عاطفی او هم بهبود پیدا میکند.
گاهی در بعضی مکاتب روانشناسی کودک مانند یک حیوان دستآموز بدون هیچ توانمندی تصور میشود که هیچ شناختی از مهارتهای خود و نیازهایش ندارد و در این شرایط است که ما به عنوان پدر و مادر یا مربی باید همه چیز را به او آموزش دهیم. درحالی که خداوند بسیاری از جنبههای ادراکی مورد نیاز را در وجود هر انسانی قرار دادهاست.
او خودش، نیازش، احساسش را میشناسد. او خودش میداند چه وقت گرسنه است یا نیست. چه زمانی نیاز به خواب دارد، چه زمانی ندارد! حتی چطور بخوابد نه اینکه ما به وسیله بازی به او آموزش دهیم که چگونه بخوابد!
فقط کافی است که ما کودک و نیازهای او را بشناسیم و هدف اصلی و اولیه از بازی را درمان در نظر نگیریم بلکه رشد همه جانبهی او را هدف قرار دهیم.
در این مسیر بهتر است به چند نکته توجه کنیم:
• درصد کمی از بچهها با بیماری یا اختلال درگیر هستند پس به راحتی برچسب اختلال یا بیماری را به او نزنیم.
درصد کمی از بچهها اختلال یا بیماری را تجربه میکنند و نیاز به مداخله درمانی دارند که باز آن درصد هم پیش از پرداختن به کودک نیاز است که رابطه او با والدین بهخصوص مادر و شرایطش در خانواده بررسی شود.
• پیش از هر اقدامی، اولین قدم شناخت نیازهای هر کودک است. زیرا بسیاری از اختلالاتی که به کودک نسبت میدهند ناشی از نادیده گرفتن نیازی در کودک است که یا درست تامین نشده و یا به طور کل نادیده گرفته شده است.
• ممکن است اغلب بچهها به رشد در موارد مختلف نیاز داشته باشند که بازی میتواند آن رشد را برای او به ارمغان بیاورد.
• در هنگام بازی، بودن در لحظه بسیار کمک کننده است و باعث میشود خود ما نیز از بازی لذت ببریم.
• بازی باید آزادانه باشد: یعنی کودک در انتخاب نوع بازی آزاد است. اگر بازی اجباری باشد دیگر لذتبخش نیست. علاقه کودک به بازی عامل مهمی برای ادامه داشتن آن است. همچنین زمانی که بازی اجباری است رشدی را هم به دنبال نخواهد داشت، مخصوصا برای کودکان زیر هفت سال.
بسترهای بازی:
4 بستر بازی که نقش محوری در رشد کودکان دارد عبارتند از:
1- نمایشی: بازیهای نمایشی در رشد مهارتهای ارتباطگیری و مهارتهای کلامی جایگاه مهمی دارد. در مسیر این بازیها میتوان مفاهیم عمیقی و کاربردی را به کودکان نشان داد. از شناخت احساسات تا مهارتهای حل مسئله و روبهرویی با احساسات پر قدرتی مانند خشم.
2- گروهی: بازیهای گروهی، مهارتهای اجتماعی را پوشش میدهد. کودک در خلال بازی طرد شدن و پذیرفتنی بودن را درک میکند. به جایگاه رعایت قوانین برای بودن در بازی و گروه پی میبرد. بازی گروهی ساختار خودمحوری کودک را تعدیل میکند. همچنین عاملی است که قدرت تعامل و همراهی و همدلی را در کودک تقویت میکند.
3- هیجانی: گاهی شاخصهایی مانند ریسکپذیری، انعطافپذیری، تابآوری متناسب با سن کودک رشد نکرده است. که نبود آنها یک سری عوارض را در پی دارد. بازیهای هیجانی کمک میکنند این شاخصها در کودکان به سطح متعادلتری برسد.
4- دستورزی: بازی های مبتنی بر دستورزی از جمله بازیهای پایه در کودکان است. که با تحریک حواس کودک از سنین پایین مهارتهای مختلفی را در کودک پایه ریزی میکند. همچنین این بستر در تعدیل عواملی مانند دقت و تمرکز، که نبود آن در سنین بالاتر مشکل ایجاد میکند، بسیار موثر است.
در تمام این بسترهای بازی سه مولفه مهم وجود دارد:
فرایند مهم تر از نتیجه:
• کودک در هفت سال اول، بیش از آنکه به دنبال نتیجه بازی باشند، فرایند بازی برای آنان جذاب است مثلا پرتاب توپ، مامانی بازی کردن، دویدن..
این اتفاق خیلی مهم است و اگر کودکی به دنبال نتیجه است ما باید فرایند بازی را به گونهای جلو ببریم که او فقط از بازی کردن لذت ببرد و به دنبال نتیجه نباشد. هیجان بازی بالا باشد، بازخورد به او بدهیم و بازی امتیازی نباشد.
ابزار:
• ابزار منعطف باشد.
• ابزاری را در اختیار کودک باید بگذارید که دائم بتواند خراب کند و بتواند درست کند.
سناریو:
• بازی هایی با سناریو ساده انتخاب کنید. بازی های آموزشی و گام به گام در مقطع سنی زیر هفت سال مناسب نیست.
• گفتگو هنگام بازی با کودک خیلی مهم است.
• بازی هایی که قابلیت ترکیب با هم دارند انتخاب کنید.
• تکرار در بازی خیلی مهم است. این تکرار منجر به رشد و یادگیری کودک میشود. ما در چمرانیها بر خلاف باور عموم معتقدیم که تنوع زیاد برای کودک مخصوصا زیر هفت سال آسیب زاست و تابآوری کودک را کاهش میدهد. و برعکس وقتی بازی را تکرار میکنیم یادگیری کودک تقویت میشود. این تکرار تخیل، ایدهپردازی، خلاقیت را در او تقویت میکند. به جای تنوع میتوان همان سناریو ساده را با اضافه کردن ابزار ساده بستر یک خلاقیت باشد که کودک خودش احساس خالق بودن داشته باشد. و ذهن او درگیر میشود که با این وسیله چه فعالیتی میتواند انجام دهد.
بازیها و مسئلهها
با تکرار این نکته که بازی وسیله درمان نیست، چند نمونه بازی که در حل مسائل کودکان کمک میکنند را با هم بررسی میکنیم:
• بازیهای هیجانی برای کودکانی که پرخاشگر هستند، قدرت ریسکپذیری کمی دارند، انگیزه پایینی دارند، کنجکاویهای جنسی دارند، میتواند بسیار کمک کننده باشند.
• بازی های دستورزی برای کودکانی که تمرکز پایینی دارند بسیار مفید است. مخصوصا برای کودکان اتیسم یا کودکانی که سندرم داون دارند، بازیهای لمسی نتایج خوبی را به همراه داشته است. همچنین بازیهای دست ورزی بیقاعده مانند گل بازی، شن بازی، آّببازی بسترهای خوبی برای کمک به کودکانی که وسواس دارند، قالبهای ذهنی زیادی دارند و یا انعطافپذیر نیستند فراهم میکند.
• بازیهای نمایشی یکی از بهتری بسترها برای رشد کودکانی است که مهارتهای ارتباطی چندان قوی ندارند. و به اصطلاح عامه اجتماعی نیستند. همچنین برای کودکانی که دچار ترس یا اضطراب هستند و نمیتوانند در قالب کلمات از ترس و احساس خود صحبت کنند کمک کننده است. بازیهای وانمودی نیز همین تاثیر را دارا هستند.
راهکار چمرانیها:
گاهی کودکانی مهمان چمرانیها میشوند که ممکن است مسیر رشد آنها هنوز تکمیل نشده باشد. در این شرایط راهکار چمرانیها “مربی همراه” است. مربی همراه همانطور که از نامش مشخص است تمام مدت تنها در کنار کودک است. او را در طی این مسیر بدون اجبار همراهی میکند و سعی میکند از طریق بازی یا فعالیتی که برای خود کودک جذاب است و آزادانه به سمت آن میرود استفاده کند و راه ارتباطی با او را ایجاد نماید. با شکلگیری این مسیر ارتباطی راه برای شروع بازی و فعالیتهایی که برای کودک کمک کننده است باز میشود.
بیان نمونه:
پرخاشگری
رضا ۴ ساله خیلی روز ها که می آمد بسیار پر انرژی بود و اکثرا به سمت پرتاب وسیله ها و زدن بچه ها می رفت.
لگوها را به دیوار پرت میکرد و بازی بچه ها را خراب میکرد و در فعالیت ها شرکت نمیکرد.
یک روز وقتی صندلی ها رو دید به سمت صندلی ها و رفت و اون ها رو پرتاب کرد و داد زد، هرچیزی که کنار دستش بود را پرتاب میکرد. خاله با این حرکات مدام کنارش بود و سعی میکرد بدون نشان دادن حساسیت وسایل خطرناک را از دستش بگیرد.
وقتی خاله با رضا صحبت میکرد رضا فقط خاله را میزد و خاله پیشنهادهای مختلف میداد، مثلا یکبار گفت: “نظرت چیه بریم باهم دیگه بدوییم و ببینیم چقدر سرعتمون زیاده؟” رضا پذیرفت و بعد از چند بار دویدن و تخلیه انرژی رضا برگشت و همراه بقیه فعالیت را انجام داد.
دفعات بعدی خاله بازیهای دیگری را امتحان کرد که این انرژی و هیجان زیاد رضا تخلیه شود، مثلا دست او را میگرفت و مثل چرخ و فلک می چرخاند یا یک تشک میگذاشت برا پرش از سکو و گاهی هم یک رول کاغذ بزرگ می آورد و با هم شروع به پاره کردن آن میکردند تا خشم و انرژی رضا تخلیه شود و بعد به سراغ فعالیتها میرفتند. گاهی هم فعالیت را انجام نمیدادند و فقط بازی هیجانی میکردند. یا اگر رضا میخواست چیزی را پرتاب کند که خطر ناک است خاله وسیله ای را برایش می آورد که بی خطر باشد و بتواند آن را پرتاب کند مثل توپهای پلاستیکی.
وسواس:
ریحانه چهار ساله، وقتی وارد چمران میشد کفش هایش را مرتب داخل جاکفشی میگذاشت. از کنار دیوار راه می رفت و همیشه زیر پایش را نگاه میکرد. به وسیلهها دست نمیزد. تمام مدت ماسک بر صورت داشت و دست هایش را دائم می شست و اصلا دست به رنگ و گل نمیزد و بازی بچه ها را نگاه میکرد.
خاله در ابتدا با خمیر بازی شروع کرد که نسبت به رنگ و گل کثیف کاری کمتری دارد و حساسیت کمتری ایجاد میکند مثلا با تعریف کردن یک داستان تکهی کوچیکی خمیر به او داد و خود خاله هم بدون حساس کردن او شروع کرد به درست کردن چیزی با خمیر. ریحانه در ابتدا کمی به خمیر دست زد و آن را رها کرد. خاله یک شخصیت خمیری درست کرد و شروع کرد از زبان این شخصیت با او حرف زدن و ریحانه هم میخندید و جواب میداد. بعد خاله از زبان این شخصیت خواست ریحانه چیزی برایش درست کند و ریحانه دست بکار شد.
بعد از مدتی که دست زدن به خمیر برایش حل شد و حساسیتی نداشت خاله به سراغ رنگ بازی رفت. در رنگبازی ریحانه گفت که دلش نمیخواهد رنگ بازی کند و دست و لباسش رنگی شود. خاله در ابتدا شروع کرد با او صحبت کردن و به او اطمینان خاطر داد که میتواند هر وقت که خواست دستش را بشوید و رنگ از دستش پاک میشود و هیچ اشکالی ندارد اگر لباسش رنگی شود و میتواند آن را تعویض کند. و بعد خود خاله شروع کرد به رنگ بازی کل صفحه را با دست رنگ کرد و به ریحانه نشان داد و گفت برایت یک تابلوی زرد کشیدم. ریحانه هم بعد از مدتی شروع کرد به دست زدن به رنگ و بعد از مدتی کل دستش را در رنگ میکرد و نقاشی میکشید.
نتیجه گیری:
بازی طبیعیترین فعالیت کودک است و بازی درمانی طبیعیترین درمان کودک. کودک در بازی دنیای خیالی خودش را میسازد و در آن زندگی میکند. با دخالت های بیجا این دنیا را نباید آلوده دنیای بزرگسالی خودمان کنیم بلکه باید از این بستر برای همراه شدن بیشتر با او استفاده کنیم. بفهمیم که در دنیایش چه چیزهایی ترسناکاند و چه چیزهایی هیجاناتگیز. چه چیزهایی دنیایش را تاریک میکند و چهچیزهایی نور را به آن میتاباند.
اما توجه کنیم که اگر خواستیم وارد این دنیا شویم با تمام وجود به دنیایش قدم بگذاریم.
و اگر او در دنیای واقعی پرخاشگر، وسواس، خجالتی، یا هر برچسب دیگری را دارد، اول نیازش را بشناسیم بعد بستر رشد او را در دنیای بازی فراهم کنیم تا در مسیر رشد به تعادل برسد. و در این مسیر از همراهی کارشناس مجرب میتوانیم استفاده کنیم.
نویسنده: مهدیه ولیخانی
هویت و عزت نفس، دو روی یک سکه
نویسنده: مهدیه ولیخانی
در روزگاری بهسر میبریم که همهی ما به عنوان انسان بیشتر از قبل به دنبال معنا و مفهومی برای خود، بودن، شخصیت، و هر آنچه ما را در طی مسیر زندگی یاری کند میگردیم. در تحقیقات نیز بیشتر از گذشته به انسان و جایگاه او در این جهان پرداختهشده است. نظریههای گوناگونی در مکاتب و جهانبینیهای مختلف در این مورد وجود دارد.
ارزش ها و اعتقادات، مفاهیم عمیقی مانند مرگ، مسئولیت، هدف، استقلال و همچنین روابط با دیگران بالاخره ذهن انسان را به خود مشغول خواهند کرد. او در برههای از زندگی به هر آنچه که از کودکی با خود آورده است نگاه میکند و دست به راستیآزمایی آنها میزند. او میخواهد نظامارزشی خودش را پیریزی کند. شخصیت خودش را بررسی کند تا نقاط قوت و نقاط ضعفش را بشناسد. و به طور کلی جهان را خودش تجربه کند.
اینجاست که با مفاهیمی مانند هویت، عزتنفس، مسئولیت، خردورزی، انتخاب، نیاز، خانواده و دنیایی از پرسشها در مورد خودش و جهان پیرامونش مواجه میشود. و ما هم برای خودمان و هم به عنوان پدر و مادری که مرجع بسیاری از این پاسخها هستیم و یا حتی به عنوان معلم و مربی بلاخره روزی با نوجوانی که به دنبال جواب همه این سوالات است مواجه خواهیم شد.
حتی قبل از نوجوانی منِ مادر یا منِ پدر بار این مسئولیت را به دوش خودمان حس میکنیم که طوری با فرزندانمان رفتار نکنیم که ریشههای عزتنفس را در او خشک کنیم.
انسانها برای کشف وجود خود علاقمند و مایلند هویت شخصی خود را پیدا کنند یا خلق کنند و آغاز این علاقمندی به دوران نوجوانی برمیگردد.
در این راستا عزتنفس یا ارزشگذاشتن به ویژگیهای خود که یکی از موضوعات مهم و قابل بحث مسیر رشد محسوب میشود، میتواند به شکلگیری یکی دیگر از جنبههای مهم رشد که همان شکلگیری و تکوین هویت فردی است بیانجامد.(1)
عزتنفس و هویت دو زیربنای مهم در زندگی انسان هستند که به شکلدهی هویت سالم یا ناسالم کمک میکنند.
در این مقاله به بررسی مطالب زیر میپردازیم:
- هویت چیست؟ عزتنفس چیست؟
- ضرورت پرداختن به هویت، ضرورت پرداختن به عزتنفس
- مولفههای موثر در شکلگیری هویت و عزتنفس
- تاثیر عزت نفس و هویت بر یکدیگر
هویت چیست؟ عزتنفس چیست؟
برای اینکه معنی هویت را بررسی کنیم لازم است که در قدم اول نیم نگاهی به تعریف کلمه هویت داشته باشیم.
• هویت در فرهنگ معین هستی، وجود، آنچه موجب شناسایی شخص باشد و شناسنامه معنا میشود. (2)
«هویت یا “الهویه” کلمهای عربی و به معنای “اتحاد به ذات” یا “انطباق با ذات” است . “اتحاد به ذات” به معنی شناخته شدن و یکی بودن موصوف با صفات اصلی و مورد نظر است. یعنی وقتی از هویت واقعی پدیدهای سخن به میان میآید، باید آن سخن طوری باشد که نشان دهد آن پدیده، به راستی گویای ماهیت وجودی خویش است. هیچ پدیده ای نیست که دارای هویت نباشد؛ زیرا پدیده آن است که واقعیت خارجی داشته باشد ، در وصف آید و در فهم گنجد (الطایی ، 1813 ،به نقل از اکبرپور ، 1831)
بعد از بررسی لغوی هویت، لازم است تعریف هویت را از نگاه روانشناسی، جامعهشناسی و حتی تعریفی که به زبان ساده آن را بیان کند بپردازیم.
• هویت، درک هر شخص از خود و هویت اجتماعی درک هر شخص از خود و دیگران از یک سو و درک دیگران از خود و غیر خود از سوی دیگر است.(3) »
• هویت مجموعه نگرشها، ویژگیها و روحیات است که یک فرد را از دیگران متمایز میکند.(4)
• هويت چارچوبي واقعي است كه به فرد و گروه كمك ميكند تا دربارة موضـوعها داوري كنند وآنها را خوب، ارزشمند و تحسين برانگيز معرفی نمايند.(5)
تعریف هویت دینی:
هویت مجموعه معانی است که چگونهبودن را در خصوص نقشهای اجتماعی به فرد القا میکند و یا وضعیتی است که به فرد میگوید او کیست و مجموعه معانی را برای فرد تولید میکند که مرجع کیستی او را تشکیل میدهند. هویت دینی از مهمترین زیر شاخههای هویت است که به سطحی از دینداری میپردازد که در اجتماع دینی تعریف میشود. هویت دینی نشاندهنده احساس تعلق به دین و جامعه دینی است. هویت دینی در واقع همان آثار که در فرد دیندار وجود دارد. به تعبیری بهتر با پذیرش دین به عنوان اصل اعتقادی، تعهد و احساس تعلق به آن، در زندگی و وجوه مختلف زندگی فرد پرهیزگار تغییرات و نتایج مهمی ایجاد میشود که همان هویت دینی است.(6)
تعریفی که در این مقاله مد نظر است عبارت است از:
« نمود هستی ما، یعنی آنچه ما با آن در جامعه شناخته میشویم و به چشم میآید. تمام نگرشهای ما، جنیست، ملیت، قومیت، همهی این موارد هستهی اصلی هویت ما محسوب میشوند.»
چیزی که ما به عنوان هویت با آن درگیر هستیم و باید برای آن تدبیر کنیم، نمود این هستی است. زیرا هویت بر خلاف شخصیت، یک امر بیرونی و اجتماعی است. مگر آنکه مولفه شخصیتی به حدی بروز و ظهور بیرونی داشته باشد که جز هویت فرد شود مثل القابی که ائمه علیهم السلام با آنها شناخته میشدند.
اینکه “من کیستم” یک سر موضوع است و اینکه در نگاه دیگران “چگونه هستم” و چه چیزی از این من نمود دارد سر دیگر موضوع است. رفتار، ظاهر، لباس و هر آنچه از من در معرض نشان داده شدن است و من با آنها شناخته میشوم هویت محسوب میشود.
و نتیجه ترکیب این نمود و هستی “تمایز” است. یعنی هویت باعث میشود من از فرد دیگر متفاوت باشم و فردیت من حفظ شود.
و در اینجا تفاوت هویت فردی و اجتماعی خودنمایی میکند زیرا هویت فردی قائل بر تفاوتهاست و هویت جمعی قائل بر شباهتهاست. بخشی از هویت ما بیهمتاست و روی استقلال فردی ما بنا شدهاست و بخش دیگری با سازگاری ما در جامعه تعریف میشود.
در ادامه به تعاریف موجود برای عزت نفس میپردازیم.
تعاریف عزت نفس:
اصطلاحی در روانشناسی که بازتاب ارزیابی یا برآورد یک فرد از ارزشهای خود می باشد.
عزت نفس، منزلتی است که نزد خود کسب میکنیم(6).
عزت نفس دو جنبهی مرتبط به هم دارد: احساس کارآمدی شخصی و احساس ارزش شخصی. عزت نفس ترکیبی است از اعتماد به نفس و احترام به خود. عزت نفس یعنی اعتقاد داشتن فرد به این که تواناییها و شایستگیهای لازم برای زندگی را داراست و لیاقت زندگی کردن را دارد(7).
عزت نفس اعتقاد و باوری است که فرد نسبت به ارزش و اهمیت خود دارد.(8)
عزت نفس، ایمان داشتن فرد به ارزش کلی خودش است که در نهایت یک ویژگی خاص آن فرد به حساب می آید که هرچند تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می گیرد، تغییر دادن آن بسیار سخت است.
اما در نگاه ما تعریف عزتنفس به این شرح است:
« من به خودم در نقش یک انسان احترام میگذارم. یعنی خودم را به عنوان یک انسان بین همهی انسانهای دیگر میبینم. اول از همه برای خودم احترام قائلم و برای افعالم،کارهایم، ارزش قائلم. برای نیازهایم، علاقههایم ارزش قائلم، جایگاهی قائلم و از طرف دیگر خودم را نیز توهمی نمیبینم، خود واقعیام را میبینم.»(9)
نکتهای که لازم است به آن توجه کنیم این است که تعاریف این دو مفهوم تنها لایهی اولیه این دو مفهوم را بیان میکنند، در حالی که نه هویت را میتوان در یک تعریف کوتاه خلاصه کرد و نه عزت نفس را و این پیچیدگی درونی به این علت است که عوامل زیادی دست به دست هم میدهند تا هویت شکل بگیرد و روی دیگر خود که عزت نفس است را نشان دهد.
ضرورت پرداختن به هویت، ضرورت پرداختن به عزتنفس
با توجه به تعریف هویت وقتی یک چیز تا این حد جامع و بزرگ است پس یک امر مهم در زندگی محسوب میشود و ماهیت آن نقش اساسی در زندگی فرد دارد.
هر کدام از ما به عنوان مرد یا زن ایرانی مسلمان یک هویتی داریم، اما آیا با این موارد به چشم می آییم؟
مرد بودن یا زن بودن خود را میبینیم؟ نسبت به آنها خودآگاه هستیم؟ و حتی آیا آنها را دوست داریم؟
و نوع پاسخ به این پرسشها باعث میشود:
- افراد نسبت به کارهایی که انجام میدهند از روابطی که دارند احساس رضایت و آرامش داشتهباشند یا نداشتهباشند.
- احساس کنند امور طوری که دوست دارند یا ندارند پیش میرود یا نه.
- و در نهایت چیزهایی که در خودشان هست را دوست دارند یا خیر.
همهی این موارد از انسان، فردی با شخصیت قوی یا ضعیف میسازد. خروجی این دو گونه نگرش افراد با عزت نفس بالا یا افراد با عزت نفس پایین را میسازد. پس هرچقدر شناخت ما نسبت به هویتمان بیشتر باشد، آن نمود یا هستی که نشان دهندهی ماست قویتر باشد، مستقلتر باشد و نظام ارزشی خودش را داشته باشد از ما فردی با عزت نفس بالا یا فردی با عزت نفس پایین می سازد.
مولفههای موثر در شکلگیری هویت و عزتنفس
یکی از مفاهیم مهم، کاربردی و تاثیرگذار در شکلگیری شخصیت و مولفههای آن عزتنفس است که توجه به آن رشد و بالندگی را بههمراه خواهد داشت.
از طرفی موفقیت، خلاقیت، شکوفایی استعدادها و قوای فکری وعاطفی در گرو شکلگیری هویت سالم است.
1- قسمت عمده شکلگیری هویت و عزتنفس در بستر برقراری ارتباط اجتماعی است.
« اولین سرچشمهی عزت نفس این است که ما چقدر در خانواده، در جامعه پذیرفته میشویم. چقدر طرد میشویم. آدمهای خیلی قوی اصولا آدم هایی هستند که در خانواده خود خیلی خوب پذیرفته شدند، خیلی خوب دیده شدند و جایگاه خوبی داشتند.»
در ایبوک حلقهگمشده که به بررسی نقش عزتنفس در زندگی میپردازد به طور کامل به این مبحث پرداخته و حتی “پذیرفته شدن” در این کتاب به عنوان سرچشمه اصلی عزت نفس معرفی میشود.
در واقع نقش خانواده هم در داشتن عزتنفس و هم در شکلگیری هویت بسیار پررنگ است و پایههای هر دو اول در خانواده ساخته میشود. و در مرحلهی بعد معلم، مدرسه و به طور کلی نظام آموزش و پرورش به عنوان متولی تربیت جایگاه مهمی را دارند.
در مورد هویتسازی نیز همین امر نقش پررنگی دارد زیرا هر فرد در جامعه به ناچار نقشی را به عهده دارد که خود این نقش هویت ساز است. نقش محصل هویت محصل بودن ایجاد میکند. شغلی که هر فرد دارد به نوعی او را درگیر نقشی در جامعه میکند که هویت ساز است.
حتی نوجوان امروزه بنا به نقش اجتماعی خود وظیفه به عهده دارد.
جامعه از او این توقع را دارد که نقش جسمی و جنسی خود را بپذیرد، آمادگی برای پذیرش شغل داشته باشد، با مهارتها و مفاهیم و آداب زندگی اجتماعی آشنایی داشتهباشد، رفتار مسئولانه در مسائل اجتماعی داشته باشد، به ارزشهای اجتماع متعهد باشد.
که همهی این موارد به نوعی در ساخت هویت نقش دارند.
2- عامل مهم دیگر تقویت مهارتهای فردی است.
برای اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر توانمندیهای بالقوه خود برخوردار شوند باید نگرش مثبت نسبت به خود و به محیط داشته باشند، این نگرش مثبت ایجاد انگیزه برای تلاش میکند. این داشتن نگاه مثبت به خود مبنای داشتن عزتنفس است. به همین دلیل پرورش عزتنفس در کودکان و نوجوانان، که از مهمترین وظایف اولیا و مربیان میباشد، با ایجاد بستر مناسب برای پرورش مهارتها، بنا به استعداد و توانمندی و تفاوتهای فردی، بسیار مهم است.
در نتیجه وقتی کودک یا نوجوان مهارت فردی خود را تقویت میکند، میتواند نقش اجتماعی برعهده بگیرد درنتیجه در ساخت هویت او جایگاه پیدا میکند.
3- عامل مهم بعدی داشتن نظام ارزشی است.
که در مقاله نظام ارزشی، سرچشمه هویت و عزتنفس به طور کامل به این امر مهم پرداخته شده است و از زوایای گوناگون آن را بررسی کرده است.
چه در ساخت هویت و چه در ایجاد عزتنفس اینکه فرد برای خودش مبنا و اصول و ارزشهایی را به عنوان زیربنا داشته باشد هویت سالمتر و شخصیت قویتری خواهد داشت زیرا در بزنگاههای تصمیمگیری در زندگی این نظام ارزشی است که اولویتها را به ما یادآوری میکند. و انگیزه رسیدن به اهدافمان را ایجاد میکند.
4- مسئولیتپذیری و خردورزی عوامل مهم دیگر هستند.
هر انسانی باید نیازهای خود را بشناسد و مسئولیت برآورده کردن آن ها را به شکل خردمندانه بهعهده بگیرد. همچنین باید بتواند نیازش را بهگونهای تأمین کند که مانع تامین نیازهای دیگران نباشد. همچنین باید نیازهایش را متوازن ارضا کند زیرا این کار باعث رشد و ایجاد رضایت درونی میشود و از او فردی سازگار و در عین حال مستقل میسازد. با توجه به این موارد متوجه میشویم که حتی مسئولیتپذیری در قبال خودم، هویت فردی من را تقویت میکند.
از طرف دیگر به میزانی که به عنوان والد به بچهها بهخصوص در دورهی نوجوانی مسئولیت جدی متناسب با سن و جنسیت آنها بدهیم، او احساس میکند که دیگر بزرگ شدهاست. جدی شدهاست. شما به میزانی که پدر و مادر یا مدیر به شما مسئولیت تفویض میکند، حیطهی اختیار میدهد، پول میدهد، از شما کاری را میخواهد، شما احساس میکنید که به شما اعتماد کرده، شما احساس میکنید که فرد توانمندی هستید. و این باعث تقویت عزتنفس میگردد.
5- یکی دیگر در از عوامل مهم در شکلگیری هویت سالم داشتن گفتگوی درونی مثبت در مورد خود است.
که در عزت نفس یکی از سرچشمههای مهم در ایجاد آن همین احساس نسبت به خود معرفی میشود.
6- داشتن دستاورد در زندگی به هویت سازی و داشتن عزتنفس کمک میکند حتی احساس موفقیت همین کار را میکند.
افراد دارای هویتِ موفق، دیدگاه متمایز خودشان را بهصورت مثبت، احساس میکنند و دنبال راهکارهایی هستند که این دیدگاه را نسبت به خودشان گسترش دهند.افراد دارای هویتِ ناموفق، افرادی هستند که هویتِ شکست دارند. همچنین آنها در مورد خودشان تفکرات متمایز منفی دارند و از جلمههایی مانند «من نمیتوانم، من آدم بهدردبخوری نیستم، من ارزشی ندارم و …» بسیار استفاده میکنند.
این احساس رسیدن یا احساس موفقیت باعث میشود که من احساس کنم که من میتوانم. یا من آدمی هستم که فقط ضعف نیست، توانمندی هم دارم، از پس آن برمیآیم. در آخر من هستم.
به دلیل گسترده بودن و پیچیده بودن این دو مفهوم به طور قطع میتوان مولفههای زیادی را پیدا کرد که در ساخت هر دو به طور مشترک نقش ایفا میکنند. زمان، خانواده، رسانههای جمعی، ساختارهای کلان مانند نظام آموزش و پرورش همه بسترهایی برای ساخت هویت و عزتنفس محسوب میشوند. که به خودی خود مولفههایی را به این لیست اضافه میکنند.
حتی طبق نظریه اریکسون، محیط رسمی دانشگاه فرصتی است که فرد میتواند فعالانه تمایلات خود را به نمایش بگذارد و در جهت استوار ساختن هویت شخصی خود تلاش کند. علاوه بر آن محیط آموزشی عقلانی که در آن آگاهی، تحلیل و انتقاد از جریانات اجتماعی ایجاد میشود تحول هویت را تسهیل مینماید یعنی هر زمانی امکان دارد که نقش و جایگاه مولفههای موثر بر هویت و عزتنفس دستخوش تغییر شوند.
تاثیر عزت نفس و هویت بر یکدیگر
با بررسی عوامل موثر بر شکلگیری عزتنفس و هویت این موضوع روشن میشود که تا چه حد این دو در هم تنیده هستند گویا هر دو در یک رابطه رفت و برگشتی با هم تعامل دارند به گونهای که نبود یکی کارکرد دیگری را با مشکل روبرو میکند و بود یکی باعث تقویت و حضور دیگری میشود.
با اینکه در بیشتر مقالات به این موضوع اشاره میکنند که عزتنفس امری درونی و هویت امری بیرونی است این تحقیق نشان میدهد که این مفاهیم دو روی یک سکه هستند. کسی که عزتنفس نداشته باشد، شخصیت قوی ندارد و در پیچ و خم زندگی روزمره هر روز رنگ و لعابی به خود میگیرد که چرایی آن را هم نمیداند. ادراک مشخصی از خودش و توانمندیهایش ندارد و شخصیتی پیرو پیدا میکند. و در بیان جامعتر هویت مستقلی نخواهد داشت. با توجه به اینکه هویت مفهوم یکپارچهای از هویت جنسیتی، هویت دینی، هویت ملی، هویت قومی و … است و در واقع جوابی به سوال ” من کیستم؟” است، عزتنفس نقش کلیدی در پاسخ به این سوال دارد.
نتیجهگیری
در هر جامعهای فرهنگ و هویت، امور و مفاهیمی هستند که در آن جامعه ساخته میشوند و عوامل زیادی دست به دست هم میدهند تا تشکیل هویت در افراد مختلف و در زمان متناسب شکل بگیرد. چه تعداد انسانهایی که بدون درک هویت و داشتن رضایت از زندگی عمرشان را به پایان رساندند.
مأموریت و بودن به عنوان انسان و توصیفی که انسان از خودش و زندگیاش دارد، دیدن نقاط قوت و نقاط ضعفش، علاقههایش و مسئولیتش و داشتن روابط عمیق و معنادارش در اجتماع همه در گرو درکی است که او از خودش دارد به معنای کلی در گرو عزتنفس اوست.
و همه این موارد زمانی حاصل میشود که انسان خودش را باارزش بداند و هویت و شخصیت مستقلی داشته باشد. زیرا افرادی که توانایی و قدرت انتخاب ندارند و نمیتوانند ثبات و انسجام در زندگی داشته باشند. از خود شناخت درست ندارند و نمیدانند چه باید بکنند.
در کلام الهی، از خودبیگانگی، حاصل از «خدابیگانگی» تلقی شده است. آنجا که می فرماید :
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾
«در زمره آنانی نباشید که خدای را از یاد بردند ، پس خود را نیز از یاد بردند» ( سوره حشر آیه 19 ) .
منابع
1- مقاله هویت و عزتنفس
2- فرهنگ معین
3- مقاله رابطه بین عزتنفس و سلسهمراتب ارزشها با هویت اجتماعی
4- پارسی ویکی
5- مقاله امام خمینی و بازسازی هویت
6- تعریف هویت دینی
7- کتاب “عزت نفس” ناتانیل برندن، نظریهپرداز و محقق عزت نفس
8- تعریف عزتنفس
9- تعریف عزتنفس
10- تعریف عزتنفس در ایبوک حلقهگمشده (مجموعه چمرانیها)
11- کتاب «جامعه و عزت نفس در جوانان»، روزنبرگ
12- مقاله هویت چیست
نظام ارزشی سرچشمه هویت و عزت نفس
دو مفهوم هویت و عزتنفس از مفاهیم پایهای هستند که در جامعهی امروز جای خالی آنها در مسائل تربیتی بسیار حس میشود. در این بین باید توجه داشت که با مفاهیم عمیق و پیچیده رو به رو هستیم که دامنه گسترهای از مسائل را هم در خود جای میدهند.
هر چیزی هویت دارد یعنی یک نمود یا ظاهری دارد. منظور از این نمود، نمودی است که قابل مشاهدهاست و دیگران در اجتماع آن را میبینند. و هویت را از ابعاد یا در سطوح مختلفی مانند هویت فردی، هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت خانوادگی، هویت جنسیتی، هویت فرهنگی، هویت تمدنی و … بررسی میکنند. و به لطف مسائل و وسایل ارتباطی نوین با سرعت زیادی در هر نسل مولفههای متفاوتی را به خود میگیرد.
عزتنفس نیز چرخدندهای با نقش محوری در شاکلهی شخصیتی هر فرد است. کودک، نوجوان، جوان، مرد و زن هم تفاوتی ندارد. و در هر سطح و جایگاهی از زندگی نقش آن پررنگ است. طوری که نبودش نه تنها آن را خالی از رنگ میکند بلکه کارکرد بقیهی مؤلفههای شخصیتی را هم مختل میکند.
از طرفی هم این دو مفهوم ماهیت انتزاعی دارند که باید با مولفههایی آنها را عینی کنیم. یکی از این مولفهها بحث نظام ارزشی است. که در این مقاله تلاش کردیم به صورت خلاصه به این مبحث عمیق و ریشهای بپردازیم.
در مقاله پیشرو به مطالب زیر میپردازیم:
- تعریف نظام ارزشی
- موانع ایجاد نظامارزشی
- نقش نظام ارزشی در هویت سازی و ایجاد عزتنفس
- راههای هویتسازی و ایجاد عزتنفس با انتقال نظام ارزشی
تعریف نظام ارزشی
با یک جستجوی ساده میتوانید تعاریف مختلفی را برای نظام ارزشی پیدا کنید به طور مثال:
“نظام ارزشی (نظام ارزشها) مجموعه ارزشهای مرتبط به هم میباشند که رفتار و کارهای فرد را نظم میبخشد و غالباً بدون آگاهی فرد شکل میگیرد”1
“نظام ارزشی در هر جامعه ای به مجموعه ای از فرایندهای رفتاری و ذهنی، الگو ها و روش ها، شیوه های گفتاری و فنون بدنی اطلاق می شود که در چارچوب ها و موقعیت هایی از پیش تعریف شده، پذیرفته می شوند”.2
“مقصود از «نظام ارزشی»؛ مجموعه ای هماهنگ و مرتبط از دستگاه های مختلف بینشی، گرایشی و عملی (از جمله نظام بایدها و نبایدها) است که تمامی آنها، هدف مشخصی را دنبال می کنند.”3
در کلام ساده و در تعریف ما
«نظام ارزشی یا مبنای اصول ارزشها ستونهایی هستند که رفتار من بر روی آنها سوار میشود.»
قبل از وارد شدن به مبحث بعد به این سالها پاسخ دهید:
نظام ارزشی شما چیست؟
چه چیزی برای شما نظامارزشی را میسازد و بعد از شما چه انتظاری در این نظام ارزشی دارند؟
موانع ایجاد نظام ارزشی:
گاهی ما به عنوان متولی تربیت، خواه پدر، مادر، خواه معلم و خواه حکومت ممکن است نظام ارزشی خودمان را نشناسیم یا در مواردی برای خودمان هم ابهام وجود داشتهباشد. بنابراین به عنوان اولین گام نیاز است که این نقاط ابهام را از بین ببریم.
یکی از مهمترین وظایف علمای دین این است که نظام ارزشی که دین معرفی میکند را شفافسازی کنند، روشن و مصداقی بعضی از مسائل را به عنوان نظامارزشی بیان کنند و وظیفهی من هم این است که تکلیف را با خودم روشن کنم.
این که چه چیزی را دوست دارم؟ چه چیزی برای من ایده آل و معیار باید باشد تا بتوانم رابطه درستی را با فرزندم یا دیگر افراد جامعه برقرار کنم.
در جریان هویتسازی برای خودم و برای فرزندم همچنین ایجاد عزتنفس در خودم و فرزندم اگر به این موارد دقت کنم در چالش های زیر گرفتار نمی شوم:
ایدهآلگرایی:
یعنی ما به عنوان والدین درگیر ایدهآلهای بزرگ میشویم. درگیر آموزشهای افراطی شده و از تجربهی زندگی واقعی دور میشویم. این نوع نگرش باعث میشود از اشتباه کردن در امر تربیت به شکل افراطی بترسیم و در نهایت برای اینکه به مشکل بر نخوریم به گونه ای از بی عملی دچار شویم و یا اینکه نظامارزشی که داریم آنقدر سنگین و بزرگ است که گاهی فقط حضرت آیت الله بهجت و امثال ایشان از پس آن بر می آیند.
کنترل گری
اینکه در تمام انتخابهای بچهها نظر داشتهباشیم، دائم امر و نهی کنیم. سرزنش کنیم. از فرق سر تا نوک پاهای بچهها را بررسی کنیم. نظرات خودمان را به آنها تحمیل کنیم تا بتوانیم هویت را برای آنها بسازیم راه حل منطقی نیست. درحالیکه ارتباط ما با بچهها باید به گونهای باشد که استقلال آنها حفظ شود. نه اینکه خودمان را مسئول تمام کارهای او بدانیم. دائم برای او مسیر مشخص کنیم که هویتسازی کرده باشیم.
حمایتگری
روی دیگر کنترلگری، حمایتگری است که همان دلسوزی بیش از حد است. در واقع در کنترلگری ما از نگاه بالا به پایین به بچهها نگاه میکنیم. او را فردی میدانیم که نمیفهمد و ما باید راه را به او نشان بدهیم.
حمایتگری گاهی پیچیدهتر از کنترلگری است چون در پس چهرهی مهربان و دلسوز خودش را نشان میدهد و والدین میترسند که فرزندشان خوشحال نباشد. نگرانند وقت او هدر برود. میترسند که او اشتباه کند و دیگران آنها را سرزنش کنند. میترسند که او حرف های ناشایست یاد بگیرد یا تصاویر نامناسب ببینند و سریع با نگرانی در پی راههایی هستند که ذهن او را مشغول کند تا از این موارد پاک شود.
نقش نظام ارزشی در هویت سازی و ایجاد عزتنفس
نظام ارزشی یکی از مهمترین مولفهها و منابع دریافت عزتنفس است. دلیلش هم این است که فردی که نظامارزشی دارد احساس میکند که اگر آن ضد ارزش را انجام دهد از مسیر درست خودش خارج میشود و چون برای خودش ارزش قائل است آن را انجام نمیدهد.
در مورد هویت هم همینطور است وقتی به دنبال هویت خود هستیم چه معیارهایی را مد نظر خواهیم داشت؟ اینجاست که نظامارزشی به عنوان راهنمای تصمیمگیری و ابزار معنا بخشی خودنمایی میکند. و در توصیفی که ما می خواهیم از خود داشته باشیم به ما کمک میکند. او به ما نشان میدهد که از بین عوامل موثر در شکلگیری هویت مانند خانواده، دین، زبان، ملیت، قومیت، تاریخ گذشته، ایدئولوژی، شغل و … کدامیک اولویت دارد؟ کدام باید نقش راهبردی داشته باشد؟
از بین هنجارها و ارزشهایی که در زندگی از مجراهای گوناگون مانند رسانههای جمعی در اختیارم قرار میگیرند کدام حقیقتا ارزش محسوب میشود.
و با توجه به جایگاه مهم نظامارزشی متوجه میشویم که دین چگونه و در چه بزنگاههایی میتواند با ساخت نظامارزشی به زندگی من مفهوم و معنا بخشد و با کاشت نهال عزتنفس من را برای رسیدن به آن یاری کند.
با توجه به اینکه نظام ارزشی داشتن هم در داشتن عزتنفس و هم در هویتسازی نقش و کاربرد اساسی دارد، جای این سوال است که بررسی کنیم
چگونه و در چه سنی می توان این هویت سازی را برای خودمان یا فرزندمان پی بگیریم و به آنها منتقل کنیم؟
راههای هویتسازی و ایجاد عزتنفس با انتقال نظام ارزشی
در کارگاه های تربیت دینی در مورد بحث انتقال ارزش های دینی به طور مفصل صحبت کردیم.
ما از نظام تربیتی نوجوانی را میخواهیم که هویت ملی اسلامی داشته باشد، اعتماد به نفس داشته باشد، عزت نفس داشته باشد، مهارت و مفاهیم منطقی لازم برای زندگی اجتماعی را دارا باشد و رفتاری مسئولانه در اجتماع داشته باشد.
درحالیکه در ۷ سال دوم به طور طبیعی نوجوان با موانعی روبهرو است که ذهن او را درگیر میکند و مانع توجه او به این مسائل می شود و ما میتوانیم با راهکارهایی شرایط را برای او تسهیل کنیم تا راحت تر این موارد را دریافت کند.
1) در موقعیت های چالش برانگیز مانند دوست یابی یا مشکل در ارتباط با دوستان، گفتگو محور با او برخورد کنیم.
آن هم نه اینکه ما تمام راه و مسیر را به او نشان دهیم. این گفتگوها باید طوری پیش برود که او خودش به جمعبندی برسد. خودش نحوه تعامل را پیدا کند.
2) مولفهی زمان در هویتسازی و در ایجاد عزت نفس توجه کنید.
زمان گذشته برای هویت سازی و ایجاد عزت نفس میتواند ابزار قدرتمندی باشد. تجربهها، شکستها و آرزوهای خود شما بستر مناسبی برای گفتگو و صحبت با بچهها هستند.
این گذشته خانوادگی یا تعامل شما درگذشته با اطرافیانتان خودش ایجاد اصالت میکند.
همچنین آینده نگری!
آینده نگری شما باید از پس نگاه خوشبینانه به بچهها باشد. آیندهنگری باعث میشود که ما کنترلگر یا حمایتگر بیش از حد نباشیم و اجازه ندهیم که ترس ها و نگرانی ها آینده ما را پر از چالشها کنند به آینده خوشبین باشیم.
3) مراسم و مناسبتهای مذهبی و مسئولیت داشتن بچهها در آنها هویت و عزت نفس را عینیت سازی میکنند.
4) هدف داشتن و برنامه ریزی کردن
یکی دیگر از این عوامل از توجه به علائم و توانمندی های بچه ها و نوجوان ها نقش کلیدی در هدفمند کردن آنها در زندگی دارد. و این هدفمندی باعث معنا بخشی به زندگی شده و عزتنفس را تقویت میکند.
5) برای هویتداشتن باید ارزش قائل شویم و هزینه کنیم.
زمان و انرژی بگذاریم. امام حسن عسگری علیه السلام در حدیثی که پنج ویژگی شیعه را بیان میفرمایند، یکی از آنها را زیارت اربعین بیان میکنند و شما میبینید که شیعیان برای به جا آوردن این نشانه هزینه میکنند و زمان و انرژی می گذارد. اینکه ما چگونه معلمی کنیم و هویت معلمی پیدا کنیم باید برای آموختن هزینه کنیم.
6) روابطمان را باید بررسی کنیم.
حتی تا جایی که به نحوهی صدا زدن یکدیگر توجه کنید مثلاً در حدیث کسا به نحوهی خطاب کردن حضرت زهرا و پیامبر توجه کنید که چگونه یکدیگر را صدا میکنند.
در خاطراتی آمده است که دکتر چمران به نحو خاصی دست میدادند. با دودست، دست میدادند و سعی میکردند بچهها را با اصطلاح های خاصی صدا کنند. که خود این بسیار در ایجاد رابطه صحیح و متعادل، کمک کنندهاست.
7) به بسترهای هویتساز توجه کنیم.
یکی از این بسترهای هویتساز فضاسازی است.فضاسازی در هویتبخشی خیلی موثر است. عواملی مانند استفاده از کلمات، شعارها، شعرها و تک جملههای جذاب، در فضاها تصویرسازی کردن، نورپردازی کردن، توصیفات فانتزی و جذاب متناسب با هر سنی برای یک وسیله ایجاد کردن، و کنار آن چسباندن، نمادپردازی کردن و …، همه و همه زمینه را برای ایجاد هویت آماده میکنند و زمانی این فضاسازی اثرگذار است که این فضای حس خاصی را منتقل کند.
8) توجه به الگوها
افراد شاخص را متناسب با سن بچهها و با روشهای خلاقانه و ملموس بدون آنکه آنها را دور از دسترس کنیم به بچهها معرفی کنید. طبق صحبت مقام معظم رهبری در جمع معلمان موضوع هویتسازی را بیان میکنند و افرادی مانند دکتر آشتیانی، خود حضرت آقا و امام(ره) را میتوان از جمله شخصیتهایی باشند که برای بچهها و در بستر هویتسازی معرفی کنیم.
9) مولفهها و هویتهای جنسی را جدی بگیریم.
در این زمان سعی بر آن است که با اصطلاحاتی مانند کلیشههای جنسیتی و …، هویت مردانه و هویت زنانه نادیده گرفته شود ولی حقیقت ماجرا این است که بعضی خصلتها برای خانمها و بعضی خصلتها مردانه است. بعضی فعالیتها مختص آقایان و بعضی از فعالیتها ماهیت زنانه دارند و با از بین بردن این هویت ها و این کلیشهها یک قسمتی از هویت افراد را از بین می بریم.
10) مسئولیتپذیری
ما نیاز داریم چه نسبت به خودمان و چه نسبت به اطراف مان شناخت داشته باشیم و در سایهی این شناخت باید مسئولیت برآورده کردن نیازهای خودمان را بهعهده بگیریم.
با دادن مسئولیت متناسب با سن بچهها در واقع وجود آنها را به رسمیت میشناسیم و این اتفاق باعث میشود که او خودش را ارزشمند بداند.
در نتیجه عزتنفس در او تقویت میشود و مولفههای هویت فردی در او شکل میگیرد.
در کتاب الکترونیک با نام حلقهی گمشده که به بررسی عزتنفس و نقش آن در زندگی میپردازد به طور کامل در مورد این موضوع صحبت شده است.
11) پشتیبانی و حمایت، دلگرمی و پاسخگویی والدین به احساسات بچهها
مخصوصا در هنگام ضعف و اضطراب ارتباط را بر مبنای محبت شکل میدهد و والدین ملجا و مرجع بچه در بحرانهایی میشوند که هویت و عزتنفس او را به مخاطره انداخته است.
در آخر:
موارد زیادی دست به دست هم میدهند تا هویت و عزتنفس پابهپای یکدیگر در وجود انسان شکل بگیرد. و در بین همهی آنها نظامارزشی نقش مهمی در شکلگیری آنها دارد.
از آنجا که برخورداری از اراده قوی و عزتنفس میتواند هویت را به عنوان دانشآموز، دانشجو، معلم، فرزند، …. به خوبی پایهریزی کند، ما نیازمند به داشتن یک نظام ارزشی محکم، قابل اعتماد و قابل استناد هستیم.
نظامارزشی که ما را برای پذیرفتن و به ثمر رساندن نقشهای مختلفی که در زندگی باید به عهده بگیریم یاری کند زیرا همین نقشها برای ما هویت میسازند و هنگامی که ما از پس این نقش و وظایف آن به خوبی بربیاییم احساس خودارزشمند و موفق بودن در وجود ما شکل میگیرد.
نویسنده: مهدیه ولیخانی
منابع
(1) تعریف نظام ارزشی
(2) تعریف نظامارزشی
(3) تعریف نظام ارزشی
مقاله رابطه بین عزتنفس و سلسهمراتب ارزشها با هویت اجتماعی
5 دلیلی که بهتر است برای تربیت فرزندتان به مشاورکودک مراجعه کنید!
آیا شما هم از آن دسته والدینی هستید که تا می شنوید که خوب است درباره مسئله کودکتان به مشاور یا روانشناس کودک سربزنید، اخم هایتان درهم می رود و می گویید: «خودم بلدم با بچم چیکارکنم؟» یا «لزومی نمی بینم کسی بهم بگه بچم رو چطور تربیت کنم!؟» یا «بیخیال کی این روزها میره پیش مشاور؟»
باور کنید کسی قرار نیست شما را به این محکوم کند که مادر یا پدر خوبی نیستید و انگ نابلدی به شما بزند و دستور بدهد چه کنید و چه نکنید.
هیچ کس قرار نیست دلسوزی های مادرانه و اقتدار پدرانه تان را زیر سوال ببرد و بگوید که شما نمی توانید یک موجود کوچک و پاک را تربیت کنید.
فقط گاهی ممکن است نیاز داشته باشید کسی در مسیر تربیت دلبندتان شما را همراهی کند، چرا؟
در این مقاله 5 دلیلی که ممکن است به مشاور کودک نیاز داشته باشید را به تصویر می کشیم.
1_ بیا قبول کنیم دوره و زمانه عوض شده است!
قدیم ترها اگر با فرزندمان به مشکل می خوردیم، سرمی زدیم به دایره الخاطرات تربیتی خودمان یا دست کم تلفن را برمی داشتیم و از مادر و مادربزرگ و دوستان نزدیک می پرسیدیم که :«دارد دیوانه ام میکند! چه کنم؟» و آنها هم سبک تربیتی خودشان را ورق می زدند و یک راهکار مادرانه تحویلمان می دادند که اینگونه فرزندت را تربیت کن تا عاقبت بخیر شود!(البته اینکه چقدر موجب عاقبت بخیری فرزند ما می شد، بماند!)
یا درمستقل ترین حالت، چهارتا کتاب تربیتی را می خواندیم و پاسخ خیلی از مسائل را به راحتی به دست می آوردیم، اما امروز چطور؟
امروز کتاب ها و کارگاه ها، به تنهایی پاسخگوی چالش های ما نیستند. چرا؟
پاسخش ساده است. دوره و زمانه عوض شده!
خیلی وقت است دوره ی سنگ گذاشتن در بشقاب کودکی که غذا نمی خورد و تنبیه کودکی که سلام نمی کند تمام شده است.
حالا از سنین کم، پای مرد عنکبوتی و دختر کفش دوزکی به خلوت فرزندمان باز شده و چشمانش خیره به بازی های رنگارنگ، اتاق های مجازی خوش رنگ و لعاب و تکنولوژی ها و ارتباطات رو به رشد، باز و بسته میشود، پس جنس و مدل چالش های امروز فرزندپروری، با دیروز زمین تا آسمان فرق می کند.
واضح است که این تفاوت نه از حیث موضوع، بلکه ازحیث بستر است.
بگذارید برایتان خودمانی تر بگویم. ما هنوز هم سر اینکه فرزندمان حرف گوش نمی کند یا با خواهر و برادر کوچک ترش ناسازگار است چالش داریم. هنوز هم بحث از پوشک گرفتن و بکن نکن های تربیت جنسی و گله و شکایت والدین از اضطراب، ترس و لجبازی فرزندشان سربه فلک کشیده اما علل و عوامل و نحوه ی مواجهه ی ما و علم کنونی بسیار متفاوت از دیروز خواهد بود. زیرا جامعه ی امروز و اقتضائات آن زیر و رو شده و به تبع آن نیازها، خواسته ها و افق نگاه کودک و نوجوان رنگ عوض کرده و حتی خود ما نیز تغییر قابل توجهی داشته ایم. فلذا نمی توان توقع داشت راهکارها و روش های سابق، به اندازه گذشته کارایی لازم را داشته باشند و چه بسا اصلا در دفترچه تربیتی نسل ما، فصلی با عنوان چالش های فرزند امروز وجود خارجی نداشته باشد.
القصه… در مواجهه با چالش های نوظهور فرزندان امروز و تربیت آنها که احتمالا چند تار سفید به موهایمان اضافه کرده اند چه کنیم؟
امام علی (ع) من باب این موضوع و لزوم تربیت فرزندان با زمانه خویش می فرمایند:
« فرزندانتان را به انجام آداب خودتان وا ندارید زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.»
توصیه ی ماهم این است که در این زمینه به مشاوری متخصص و با تجربه سربزنید که هم نگاه شما را بشناسد و هم دنیای کودک امروز را چشیده باشد تا شما را در این مسیر پر پیچ و خم تربیت و شناخت، چراغ راه باشد و دستتان را بگیرد تا راه حل درست و مناسب فرزند خودتان را بسازید، راه حلی اختصاصی، متناسب با شرایط زندگی، فرهنگی و زمانه خودتان!
2- زمان منتظر متخصص شدن ما نمیماند!
اگر گمان کرده اید زمان منتظر می ماند تا تمام فوت و فن های تربیتی و زیر و بم زمانه ی کودکتان را بشناسید و یک مادر و پدر عالم و کامل در زمینه فرزندپروری شوید، باید به عرضتان برسانم که سخت در اشتباهید!
چشم بر هم بزنیم فرزندمان قله های مهد و دبستان و دبیرستان را درنوردیده و روز به روز مسائل و چالش ها و خواسته هایش پا به پای او قد می کشند، اما علم و آگاهی ما چطور؟
مگر تا کجا می توانیم یک والد همه چیز تمام شویم که راه حل تمام مشکلات فرزندش را از بر شود؟
مگر چند ساعت و چند روز فرصت داریم که خط به خط همه ی کتاب های تربیتی را بخوانیم و کارگاه های والدگری را سیر ببینیم تا یک مادر یا پدر متخصص شویم و برای هر سوال، پاسخی داشته باشیم و برای هر مسئله ای، راه حل؟
ما اگر هر دم را هم غنیمت بشماریم نمی توانیم به اندازه ی یک متخصص و مشاور کودک همه ی ابعاد تربیتی را جامع بخوانیم و بدانیم. نهایتا به سختی می توانیم یک مادر یا پدر نسبتا مجرب برای فرزند خودمان باشیم که از پس چالش های سطحی او برآییم، نه بیشتر!
راستش را بخواهید زمان اندک است و مجال و ظرف توانایی و تجربه ی ما محدود.
پس اگر برای یادگیری زبان به یک مدرس حرفه ای سر می زنیم، یا برای بهبود معده درد به یک پزشک حاذق؛ آیا بهتر نیست برای پرکردن چاله های تربیتی و ساختن روح فرزندمان که سرمایه ی گران بهای وجود و ثمره حیاتمان است، به یک متخصص حوزه کودک مراجعه کنیم؟
گاهی کمک گرفتن از کسی که نه تنها سال های سال درس خوانده، بلکه در این عرصه تجربه کسب کرده است می تواند راهنمای آرامبخشی باشد که ما را از ظلمت و سرگردانی تربیتی و بیهوده دویدن های وسواسی در پرورش فرزندمان برهاند.
3- کودکان منحصر به فرد یا خاص؟! مسئله این است.
ممکن است برای شما هم اتفاق افتاده باشد که نشانه های خاصی در کودکتان ببینید.
مثلا گریه های بی امان و اضطراب شدید یا وابستگی های غیر معمول داشته باشد.
رفتارهای خاص، پرخاشگری های عجیب از خودش نشان بدهد. حتی از تعامل با هم سن و سالان سرباز بزند، اعتماد به نفس پایینی داشته باشد یا علاِئمی از سرخوردگی را تجربه کند.
معمولا در چنین مواقعی چه کار می کنید؟
نادیده می گیرید و رد میشوید؟ یا به هم می ریزید و آسمان و ریسمان به هم می بافید و عالم و آدم را خبر می کنید که فرزندتان دارد از دست میرود؟
یا صبر و مشورت می کنید و تلاش می کنید تا ریشه و راهکار حل آن ها را پیدا کنید؟
اگر از آن دسته والدینی هستید که روش سوم را سرلوحه مسیر تربیت فرزند، قرار داده اید به شما تبریک می گویم!
خیلی وقت ها متوجه می شویم رفتارها یا علائمی در فرزندمان وجود دارد که انگار با سایر کودکان متفاوت است، قرار نیست دست و پایمان را گم کنیم که بچه ی ما خاص است و برچسب اختلال و ناتوانی به پیشانی اش بزنیم، قرار نیست او را مدام با بقیه دوستانش مقایسه کنیم و تک تک تجربیات و سخنان اطرافیان را آویزه ی گوشمان کنیم که : «بزرگ میشود خوب میشود، پدرش هم همینطور بود، خوب شد از این بدتر نشد و….» و همه چیز را رها کنیم.
نه حساسیت بیش از حد درست است، نه بی توجهی و بیخیالی صرف!
بیایید بپذیریم که هر کودکی با دیگری متفاوت است چون زاده ی مادر و پدری منحصر به فرد است با ویژگی های شخصیتی و بستر زندگی تکرارنشدنی، پس ممکن است چالش ها و مسائل خاص خودش را داشته باشد که نیازمند دیده شدن و پرداختن است.
یکی از دلایلی که باید در همچین مواردی به مشاور یا متخصص کودک سر بزنیم این است که کسی عاری از سوگیری های دوستانه و دلسوزانه و تجربیات فامیل درمانی، نشانه های فرزندمان را بررسی کند و ما را در صحت و سقم برداشت هایمان راهنمایی کند!
اصلا خیلی وقت ها شرایط خانه و رفتار ما والدین باعث بروز مسائلی میشود که اگر آنها اصلاح شوند، متوجه می شویم رفتارهای کودکمان خیلی عادی بوده و اتفاقا واکنش ها و نگاه ما اوضاع را سخت کرده است.
بگذارید ساده بگویم:
یک وقت هایی لازم است یک نفر خارج از گود فرزندپروری ما، با عینک تخصص، مسیر تربیتی و کودک ما را ارزیابی کند، آن وقت می تواند چراغ هایی را برایمان روشن کند که هرگز به وجود و تاثیر آنها واقف نبودیم.
چه کسی بهتر از مشاورکودکی که سرد و گرم این مسیر را چشیده می تواند کمک کننده باشد؟
4- وقت آن رسیده که قالب هایتان را بشکنید!
تا به حال به این دقت کرده اید که همه ی ما تا دلمان بخواهد قانون و چهارچوب برای زندگی و تربیتمان داریم؟ قالب های سفت و سختی که قلعه فرزندپروری مان را مستحم می کنند و آن را اعتبار می بخشند.
این قالب ها رفته رفته عینک والدگری ما را شکل می دهند، عینکی که با آن روی فرزند، امورات، نیازها و خواسته هایش متمرکز می شویم و هردقیقه به او از بایدها و نباید ها می گوییم و مدام به او القا می کنیم که: «من می دانم و تو نمیدانی و هر مسیری غیر آنچه من می گویم به ناکجا آباد ختم می شود، آخر من صلاحت را می خواهم».
حالا می دانید قسمت جالب ماجرا کجاست؟
اینکه بعضی از ما، به نگاه از پشت این عینک راضی نمی شویم و می خواهیم به هر روشی آن را روی چشم های فرزندمان هم بگذاریم تا او نیز مانند ما به این دنیا و وقایعش بنگرد و دقیقا مشکل از همینجا شروع می شود که ما می شویم عقل کل حیات کودکمان و مدام می خواهیم به او بگوییم چه چیزی درست است، چه چیزی غلط است، چه کار باید انجام بدهد و از چه چیزهایی باید بپرهیزد.
در کتاب علیه تربیت فرزند، آلیسون کوپنیک به نکته مهمی اشاره می کند:«اگر هر نسل به صورت برده وار و کورکورانه دقیقا آنچه را که نسل پیش انجام میداده تکرار می کرد، ما هرگز هیچ پیشرفتی نمی کردیم.»
ما با القای قالب های خودمان به فرزندمان، عینا مسیر تکاملی و رشدی او را مختل می کنیم و نتیجه این می شود که خواه نا خواه فرصت تجربه و خلاقیت و به معنای واقعی کلمه، زیستن و جرئت قدم برداشتن در مسیر های صعب العبوراما طبیعی زندگی را از او سلب می کنیم.
البته که؛ از یک جایی به بعد کودکمان عینک ما را پس می زند و می خواهد عینک رنگی و جدید خودش را جایگزین کند. در این مرحله مقاومت و جنگیدن جواب نمی دهد بلکه خوب است سپر والد وجودمان را بیندازیم و سری به مشاور بزنیم، کسی خارج از دایره خانواده خودمان که کودک قاعدتا بیشتر از ما، از او حرف شنوی خواهد داشت. حالا شاید بپرسید ارتباط این دو مقوله چیست؟
نکته کلیدی اینجاست که با اینکار به فرزندمان نشان می دهیم همیشه دانای قصه ما نیستیم و حتی ممکن است خودمان تا همیشه نیازمند به آموزش، تلاش و یادگیری باشیم و از موضع اینکه «من تا ابد عقل کل دنیای تو هستم»، پایین می آییم.
5- گاهی فقط لازم است بدانی که تو تنها نیستی!
این روزها با سیل محتواهای آموزشی و تربیتی، کتاب ها و کارگاه هایی محاصره شده ایم که ما را نسبت کوچک ترین رفتارهای فرزندمان حساس کرده اند و هراس برچسب های متنوعی که به کارهای کودکمان می زنند مثل خوره به جانمان افتاده که:«نکنه بچم اختلال خاصی داشته باشه؟»، «نکنه من اشتباه کردم و هیچ وقت این مسئله حل نشه ؟» درحالی که ممکن است خیلی از این مسائل طبیعی باشد. خیلی از بچه ها باشند که مادر و پدرشان را کچل کرده باشند و از بس که به آنها چسبیده اند یا در و دیوار خانه را بالا رفته اند، رنگ به رخ والدین نمانده باشد و فریاد چه کنم، چه کنم هایشان گوش فلک را کر کرده باشد اما خب طبیعتا شما نمی شنوید!
شما فقط گوشه ی چرخ و فلک زندگی خودتان نشسته اید و فرزندتان را می بینید که هرروز یک ماجرای جدید و یک رفتار عجیب و غریب از خودش نشان می دهد و فکر میکنید فقط شما با این چالش ها دست و پنجه نرم می کنید. در حالی که هزاران هزار کودک مثل دلبند شما و هزاران والد مثل خوتان در این دنیا مشکلاتی شبیه به شما را تجربه می کنند.
مراجعه به مشاورخوب، به شما کمک می کند که پنجره های نگاهتان باز شود و بدانید که تنها کسی نیستید که در مسیر تربیت مستاصل شده اید. شما تنها کسی نیستید که گاهی گمان می کنید کاش هیچ وقت کوله بار سنگین و سخت مادری و پدری را اینگونه به دوش نمی کشیدید. شما تنها کسی نیستید که گاهی دلتان میخواهد از شغل شریف والدگری دقایقی استعفاء بدهید تا انقدر نگران هست و نیست کودکتان نباشید. شما تنها کسی نیستید که با خودتان می گویید کاش فرزندتان چنین چالش هایی نداشت، راستش را بخواهید شما تنها نیستید!
این را مشاور به شما خواهد گفت چون روزهای بسیاری را با والدینی چون شما سپری کرده و می داند فرزندشما هم مثل باقی کودکان، این برهه ی زمانی را پشت سر خواهد گذاشت و مسئله آنقدرها هم که فکر می کنید حاد و دشوار نیست.
کلام آخر!
اگر یک روز احساس کردید نیاز دارید فرزندتان و زمانه اش را بهتر بشناسید یا عمیقا متوجه شدید جای یک متخصص کودک تمام عیار، در مسیر تربیت کودکتان خالیست یا دلتان می خواست کسی باشد که فارغ از قضاوت و محکومیت، کنارتان باشد و دستتان را بگیرد تا ماموریت فرزندپروری تان را با سهولت و آرامش بیشتری به انجام برسانید، می توانید روی مشاورین کودک کارآزموده و مجربی که مسائل شما را در بستر فرهنگ و خانواده ی خودتان بررسی می کنند حساب کنید، کسانی که رسالتشان یاری همدلانه و روشن کردن چراغی در مسیر تربیت و والدگری شماست.
نویسنده: زهرا خسروآبادی
راهبردهایی برای افزایش ثمر بخش بودن حرکتهای پشتیبانی-حمایتی در عرصه تعلیم و تربیت
احمد رضا اعلایی[1]،
علیرضا اخلاقی[2]
چکيده
در مقاله حاضر، راهبردهایی برای ثمربخشی بهتر حرکت های پشتبیانی-حمایتی در عرصه تعلیم و تربیت ارائه شده است. روش تحقیق، مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته با صاحب نظران این عرصه بوده است.
رهیافت های مطرح شده در مصاحبه ها در دولایه آینده ی حامیان آموزش و آینده پژوهی حامیان آموزش ارائه شده اند. در لایه آینده حامیان آموزش به مباحثی از جمله : ردیف بوجه، احیای وقف و نذورات فرهنگی، سوگیری در هدف گذاری و حمیات مالی، آری یا نه؟ پرداخته شده است.
کلید واژه ها: پشتیبانی، حمایت، آینده پژوهی حامیان آموزش
مقدمه
از جمله کارهای مهمی که می توان نسبت به مجموعه هایی که برای تحول ایده ی الگوسازی و توسعه ی الگو را انتخاب می کنند انجام داد، حمایت از این مجموعهها در مرحله ی مدلسازی و در مرحله ی توسعه است. چراکه این جنس فعالیتها هزینهبر بوده و صرفاً درآمدهایی همچون شهریه، نمیتواند جوابگو هزینه های مجموعه باشد. مجموعهها و اشخاص مختلفی در این زمینه وارد عمل شدهاند. اما عمده ی تمرکز سرمایهها در حمایت از زیرساختهای حداقلی است. بدین معنا که از ساخت و تجهیز مدرسه در مناطق محروم حمایتهای فراوانی میشود اما درزمینه ی حداکثری به معنای بالا بردن کیفیت آموزش و تحول بنیادین آموزشوپرورش، دغدغه ی چندانی یا فهم درستی وجود ندارد و هر چند در برهههایی متولیان امر تلاشهای اندکی نمودهاند ولی استمرار نداشته است.
عملاً این ایده، به عنوان یک ایده مستقل دیده نمی شود و می تواند در کنار سایر ایده ها نقش بسترساز و پشتیبانی داشته باشد، به خصوص به دو ایده شبکه سازی و الگوسازی نزدیکی های زیادی دارد، در مورد الگو سازی اشاره شد که مجموعه های الگوساز عمدتاً توان هزینه های کار خود را ندارند و نیاز به حمایت گری و پشتیبانی. پشتیبانی در سرعت بخشیدن به الگوسازی، شبکه سازی، تولید نظری و دیگر حیطهها مؤثر است. ولی به سبب اهمیت فراوانی که دارد و خلأ موجود در پرداختن به این امر، آن را بهعنوان یک بخش جداگانه آوردهایم.
هر چند در بین مجموعه های موجودی که ذیل این ایده تحولی قرار می گیرند بیشتر نگاه حمایت و پشتیبانی مالی دیده می شود ولی اگر انواع دیگر پشتیبانی که شامل حمایت محتوایی، فکری، تسهیل گری هایی در ارتباط و شبکه کردن فعالان و .. هم ذیل این ایده دیده شود بیشتر می توان این ایده را به عنوان یک ایده مستقل تحولی در عرض سایر ایده ها در نظر گرفت.
سراغ دو مجموعه که نقش پشتیبانی برای خود تعریف کرده اند رفتیم: مجموعه خاتم و مجموعه هیات رزمندگان. با تفاوت هایی که در سازوکار حمایت گری ها و اهدافشان وجود دارد.
دغدغه ها و فضای کلی صاحب نظران در زمینه حرکتهای پشتیبانی-حمایتی در عرصه تعلیم و تربیت
طبق نظر متخصصان برای ایجاد یک حرکت پشتیبانی ثمر بخش عواملی از جمله: دقت در انتخاب مجموعه ای که قرار است مور حمایت قرار بگیرد و توجه به حمایت محتوایی در کنار حمایت مالی، حائز اهمیت است. برای انتخاب مجموعه ها می توان از روش های استارت آپی و یا استفاده از یک کمیته مجرب برای داوری استفاده کرد.[3]
در پاسخ به این سوال که چگونه حمایت و پشتیبانی می تواند به پیش برد فضای تعلیم وتربیت کمک کند باید گفت که ایدهها در مسیر حل مسئلهها شکل می گیرند. وقتی به ایدهها برای حلشان کمک میکنیم کمکم برخی از مسئلهها حل می شوند. وقتی مسئلهها حل می شوند، درواقع پاسخ های مجموعه ی نظام مسائل درمیآید و این یعنی جلو بردن مجموعه ی نظام تعلیم وتربیت.[4] هم چنین یک هدف دیگر در بحث پشتیبانی جریان سازی است یعنی شما از یک کار حمایت می کنید دیگران یا از آن برنامه استفاده می کنند یا از شما الگو می گیرند که این باعث جریان سازی می شود. [5]
نسبت گیری شخصیتهای فعال عرصهی تعلیموتربیت با این ایده
در بررسی این ایده پشتیبانی دیدگاه ها و نظرات دو مجموعه که مأموریت خود یا بخشی از مأموریت خود را پشتیبانی تعریف کرده اند را بررسی گردید، اگرچه دیدن این تجربه های عینی بسیار کمک کننده است اما به دلیل درگیری این مجموعه ها با اجرا و چالش های آن، و تمایل نسبتاً طبیعی به ارزیابی مثبت از عملکردهای خودشان، اغلب تمام ابعاد این ایده نمی تواند دیده شود. برای پر کردن این خلأ و مدلسازی کارآمد برای این ایده تحولی، قطعا نظرات فعالین دیگر حیطه ها نیز مفید خواهد بود. از این رو این ایده در مصاحبه با این افراد نیز مورد سؤال قرار گرفت تا نسبتشان را با آن، بیان کنند. در نسبت سنجی با این ایده نظرات در سه دسته کلی قرار می گیرد:
- افرادی که ایده مذکور را به عنوان یک ایده تحولی لحاظ نمی کنند.
- افرادی که ایده مذکور را مثبت می دانند در مجموع و اثرگذار ولی در شرایط فعلی برای آن اولویت قائل نیستند و یا ملاحظاتی برای اثربخش بودن آن و تحولی بودنش مد نظر داشتند.
و 3. دسته سوم علاوه بر اثرگذار بودن ایده مذکور در فرآیند تحول و تحقق تحول در نظام تعلیم و تربیت برای آن اولویت نیز قائل بودند.
-
نظرات منفی نسبت به ایده تحولی پشتیبانی
برخی کارشناسان بر این باورند که این کار، کار خوبی است ولی تحولی نیست. زیرا 5 درصد مشکل شما را حل میکند و کار تحولی کاری است که 70 درصد مشکل را حل کند. این کارشناسان بر این باورند که این کار به عنوان مثال می تواند به مدارس الگو کمک کند و این درحالی است که فقط 11 درصد مدارس ما غیر دولتی هستند که از این مقدار تعدادی از آن ها مدارس الگو هستند. [6]
-
نظرات مثبت ولی اولویت نداشتن این ایده در مسیر تحول
کارشناسانی که نظر مثبتی نسبت به این ایده دارند بر این باورندکه این ایده در صورتی موفق خواهد بود که حیاط خلوتی ایجاد شود تا مدارس مورد حمایت بتوانند شکل دیگری داشته باشند و با استاندارد های تحولی که دارند به سمت طراحی مدل های جدید سوق پیدا کنند. [7] لازم به ذکر است که از جمله دلایلی که این ایده را از اولویت خارج می کند این است که اولویت اول نبود فکر و نبود خلاقیت و ایده است نه مسائل مالی. [8]
از جمله نکاتی که می تواند به موفقیت این ایده کمک کند عبارتند از :
- نگاه تعاملی به مساله: یکی از راهکارهایی که می تواند به موفقیت این ایده کمک کند نگاه تعاملی به مساله است. هر کس باید از مزیت خود در این فضا استفاده کند و همه با هم تعامل کنند. [9] البته نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که از جمله آفت های این ایده توقعات حمایت کنندگان است. این توقعات که گاها سلیقه ای اعمال می شود می تواند باعث اختلال در روند پیشرفت کار شود. [10]
- نمونهسازی و حمایت از نمونه ها باید صورت گیرد ولی با این قید که اولاً آن نمونه ها سریع تبدیل به سرمشق نشوند و دوم آن که این نمونه ها در کنار کار نظری شکل گیرند و سوم، آن که این نمونه ها مورد تجربه نگاری و مطالعه موردی قرار گیرند.[11]
- حمایت باید از عملیات ها شکل بگیرد و نه از مجموعه ها و اشخاص (مگر مجموعه های نخبگانی خاص که دلیل حمایت از آن ها مشخص باشد.). فلذا طبق این نظر حمایت از کارهای استارت آپی بر حمایت از مجموعه ها ترجیح دارد. [12]
- در این ایده معیار ارزیابی از اهمیت بالایی برخوردار است. اگر سیاست گذاری و معیار ارزیابی دقیق و شفاف نباشد، بعضا حمایت باعث تضعیف هم خواهد شد. [13]
-
نظرات مثبت و قائل به اولویت داشتن ایده
کارشناسانی که قائل به اولویت برای این ایده شده اند ، بر این باورند که این ایده وقتی می تواند اولویت داشته باشد که نهاد حمایت کننده در یک نهاد موازی آموزش و پرورش بتوانند عمل بکند و علاوه بر حمایت مالی حمایت سخت افزاری و نرم افزاری هم داشته باشد و حتی بتواند مدارک مورد نیاز را هم برای دانش آموزان صادر کند.[14]
جمع بندی نظرات
به نظر نمی رسد با توجه به روش های موجودی که مجموعه های حمایت کننده دارند و البته با نگاهی به نتایج چنین حمایت هایی، هنوز سازوکار قابل دفاعی برای حمایت طراحی شده باشد که دور از سلیقه های فردی افراد باشد یا وابسته به فرد مدیر و مسئول مجموعه نباشد.
چرا که طراحی این سازوکار وابسته به این است که مجموعه های حمایت کننده خود ایده های نظری و پشتوانه های فکری لازم را داشته باشند که در واقع تا کنون چنین نبوده است و عمدتاً این حمایت گری وابسته به پشتوانه های مالی مجموعه حمایت کننده یا نهایتاً پشتوانه ارتباطی اش است.البته مواردی هم مورد اشاره این افراد بوده که نوع حمایت گری غیر از این دو مورد بوده است. و به مجموعه هایی از جنس مجموعه های شتاب دهنده نزدیک تر شده اند.
ایده هایی هم که کم و بیش موجود است یا از اتقان کافی برخوردار نیست و محصول یک کار کارشناسی گروهی نمی باشد یا عملا در مرحله عمل و تحققش همه جوانب دیده نشده است تا به انحراف نرود؛ به عنوان مثال ایده حمایت موسسه رزمندگان از مدارس انقلابی برای تشکیل یک جبهه و تشکیلاتی می تواند قابل دفاع باشد ولی در مرحله عمل نتوانسته به دلایلی موفقیت آمیز باشد.
با ملاحظاتی که بیان شده می تواند این ایده ارتقا یابد و گستره اش بیشتر شود مثلاً با لحاظ حمایت از ایده ها و نظریات فکری، یا کمک به ایجاد نهادی موازی نهاد موجود آموزش و پرورش که البته این نهاد موازی لزوما به معنی نهاد رقیب نیست بلکه نقش کمک به نظام مستقر برای ایجاد تحول بنیادین را می تواند داشته باشد.
رهیافت ها (نسبت گیری با ایده پشتیبانی-حمایتی)
آینده ی حامیان آموزش
همانطور که در مقدمه گفته شد، حامیان ایدههای تحولی بسیار کم هستند و استمرار ندارند. هرروز سیاستهایی را پی میگیرند، خلاف سیاستهای گذشته. سلیقههای خاصی دارند که کم یا زیاد، دیر یا زود بر کار شما اثر میگذارد. متأسفانه افراد متخصص و عمیق در ساختارهایشان بسیار کم هستند و تأثیر چندانی ندارند. به سبب همین کمبود، معیار و شاخصهای سنجش هم سلیقهای و غیر شفاف هستند. حال با وجود این شرایط، باید این سؤال را از خودمان بپرسیم که امیدی به اصلاح شبکه ی حامیان هست؟
زمانی که تشکیل حکومت دادهایم، ناگزیریم که در لایههای کلان نیز تحول ایجاد کنیم. اگر سرمایههای کلان کشور، به سمت کارهای اولویتدار، ازجمله تحول بنیادین نظام تعلیم و تربیت سوق پیدا نکند، قطعاً هرز رفته است. برای جلوگیری از این هدر رفت باید تدبیری نمود.
ردیف بودجه
سیستم فعلی طوری طراحی شده است که یک بخش وقتی ارزش پیدا می کند و به حساب می آید که به آن ردیف بودجه اختصاص می دهند. فلذا سند تحول و اساساً ایده ی تحول بنیادین در آموزشوپرورش، زمانی ارزش مییابد که ردیف بودجه داشته باشد.
احیای وقف و نذورات فرهنگی
بخش مهمی از حمایت، باید مردمی بماند. اما چالش لایه ی مردمی فرهنگی است. وقف یکی از سازوکارهای اصیل دینی است که برای ایجاد زیرساختهای ماندگار در فضای فرهنگی بسیار کارآمد است اما متأسفانه، عدم اولویتگذاری درست در این فضا و عدم توجه مسئولان امر و علما در فرهنگسازی آن، سالهاست که به موارد خاصی محدودشده است و کارکرد آن بسیار حداقلی شده است.
سوگیری در هدفگذاری
یکی از چالشها در پشتیبانی، عدم وجود تصویر روشنی از نظام مسائل تعلیم و تربیت، اولویتهای آن و تحول بنیادین است. چند زیرساخت مهم میتواند به جهتگیری درست و هدفگذاری این مجموعهها کمک میکند.
اول: ارتباط دانشگاهها با مجموعههای سرمایهگذار، میتواند ضمانت اجرایی کار را بالا ببرد. از سلیقهای شدن و سیاسی شدن جلوگیری کند. ضمن اینکه کار امتداد یابد. در عین اینکه استاد امین و قابلاعتمادی بر روی این پروژهها نظارت میکند و آنان را تأیید میکند.
دوم: ضابطهمندی مدل حمایت، در سوگیری درست و هدفگذاری بسیار مؤثر است.
سوم: واسطهگرها که توضیحش خواهد آمد، نقش مهمی در قبولاندن اولویتها و جهتگیریها از لایهی بالا به لایهی پایین دارند. از طرف دیگر، به سبب اعتماد و ارتباطی که با لایهی بالا دارند، قدرت اصلاح نگرشها در لایهی سیاستگذاران و مجریان کلان را نیز دارند.
واسطهگرها
در مورد حامیان دولتی، سازوکارهایی شبیه ارتباط با دانشگاهها، ستاد تحول و … میتواند تا حد زیادی فضا را مدیریت کند. اما دو نکته به قوت خود باقی است.
اول: مجموعههای حمایتی خصوصی، مانند خیرین، واقفین، مجموعههای مردمنهاد و … نمیدانند از چه کسانی با چه اولویتهایی حمایت کنند.
دوم: مدارس یا اشخاصی که به دنبال حامی هستند، روش جذب حامی را بلد نیستند و یا حامیان را نمیشناسند.
واسطههایی در قالب شتابدهندهها، خانههای نوآوری و … میتوانند در این زمینه تسهیلگری و راهبری کنند.
علاوه بر بحث سختافزاری، این واسطهها، قابلیت پشتیبانی نرمافزاری هم میتوانند ایجاد کنند.
لازم به ذکر است که این واسطهها چند ویژگی مهم دارند: دارای اعتبار فروانی هستند، روابط گسترده ای در حیطه های مختلف دارند و از چنان ثباتی برخوردارند که تحت تاثیر دولت ها، سیاست ها و تزلزل در تصمیمات نیستند.
اصول حمایت مالی
برای جلوگیری از مشکلات احتمالی در حمایت مالی، سازوکارهایی تعریفشده است که کوتاه به بررسی آنها میپردازیم:
- فازبندی در حمایت
- ردهبندی طرحها از جهت اولویت تحولی
- راهبری اقتصادی متناسب با طرح: برخی طرحها قابلیتهای مالی دارند و حمایت از آنها، مانع رشد آنها خواهد شد. در مقابل برخی طرحها، باوجود اولویتهایی که دارند، اما بازدهی اقتصادی نداشته و اینگونه نیست که پس از چند سال به استقلال مالی برسند و انتظار سوددهی از آنها داشته باشیم.
آیندهپژوهی حامیان آموزش
با رشد ایدههای نو در فضای آموزشی و نیاز به توسعه ی این ایدهها، اهمیت حامیان بیش از پیش زیاد میشود. در آینده، با توجه به کوچک شدن قدرت نفوذ دولتها و افزایش ضریب نفوذ شبکهها و رسانهها، ایدههایی مانند ایده ای که سیاستگذاران و مجریان کلان تحول ایجاد کنند، به حاشیه رفته و بیشترین نفوذ ایشان میتواند در لایه ی حمایت از ایدههای تحولی تعریف شود. این بدین معناست که اگر دولت و بهطورکلی ساختارهای کلان، میخواهند در آینده ی آموزش نقش کلان و اساسی داشته باشند و جایگاهشان در جهتدهی ساختار تعلیم و تربیت حفظ شود، ناگزیر از تعریف زیرساختهای حمایتی از ایدههای تحولی هستند.
دلیل گسترش زیرساختهایی چون شتابدهندهها و خانههای نوآوری و حتی شبکههای اجتماعی، همین نکته است. نقشآفرینان کلان، مدلهایی را طراحی کردهاند تا آینده را نیز از آن خود کنند و غیرمستقیم با حمایت و راهبری، جهتدهی کلان را به دست بگیرند.
نکته ی مهمتر در آینده ی آموزش این است که حامیانی قدرت نفوذ بیشتری دارند که نرمافزارها را در دست گرفته باشند؛ یعنی کسی که پول و جا و امکانات میدهد، در آینده چندان نقش تعیینکنندهای ندارد. کسی که پول درآوردن و مدیریت امکانات و نیروی انسانی را آموزش میدهد، نفوذ بیشتری خواهد داشت.
نتیجه گیری
مصاحبه و تحلیل و جمع بندی نظرات صاحبنظران و فعّالان یک عرصه میتواند عصاره و نتیجه تلاشهای علمی و عملی آن عرصه را روشن ساخته و چالش ها و راهبردها را نمایان سازد. در پژوهش حاضر، پس از مصاحبه اوّلیه و دسته بندی رویکردها نسبت به موضوع تحوّل تربیتی، مصاحبه های نیمه ساختیافته با صاحبنظران انجام شد. در نهایت با بررسی این نظرات دغدغه ها و فضای کلی آن ها در زمینه حرکتهای پشتیبانی-حمایتی در عرصه تعلیم و تربیت مطرح شد. و هم چنین بیان شد که شخصیتهای فعال عرصه ی تعلیم وتربیت یا این ایده را تحولی نمی دانستند، یا آن را ایده خوبی می دانند ولی معتقند که فاقد اولویت می باشد و یا آن را هم اثرگذار و هم اولویت دار می دانند و در نهایت رهیافت های پیشنهادی برای افزایش ثمر بخشی این حرکت در دولایه آینده حامیان آمزش و آینده پژوهش ارائه شد.
سپاسگزاری
این مقاله باز تولیدی از مقاله هشتم از پژوهش « 1+8 ایده برای تحول بنیادین آموزش و پرورش» می باشد که پیشتر به همّت گروه حوزوی بنیان مرصوص با حمایت مرکز راهبری ورثه الانبیاء انجام شده است. بدینوسیله از همه بزرگوارانی که در طرح پژوهش فوق الذکر تلاش نمودهاند سپاسگزاری میگردد.
منابع
مصاحبه با آقایان سلمانی ( از مجموعه رزمندگان)،
نوروزی ( از مجموعه رزمندگان)،
تاجیک (از قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیاء سپاه)،
غفاری،
علی اکبریان،
صداقت زاده،
کثیری،
رحیم پور،
همتی فر،
گلردی،
ذوفن
و آزین
و خانم قربان که متن آن در پژوهش « 1+8 ایده برای تحول بنیادین آ.پ» موجود می باشد.
[1] مدیر میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهان
[2] کارشناس میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهان akhlaqialireza@gmail.com
[3] مصاحبه با اقای تاجیک
[4] مصاحبه با آقای تاجیک
[5] مصاحبه با آقای نوروزی
[6] مصاحبه با آقای غفاری
[7] مصاحبه با آقای میرزایی
[8] مصاحبه با آقای علی اکبریان
[9] مصاحبه با آقای صداقت زاده
[10] مصاحبه با آقای کثیری
[11] مصاحبه با آقای رحیم پور
[12] مصاحبه با آقای تاجیک
[13] مصاحب با آقای آزین
[14] مصاحبه با آقای ذوفن
بررسی نقش ارتقاء فهم عمومی در تحول آموزش و پرورش
احمد رضا اعلایی[1]،
علیرضا اخلاقی[2]
چکيده
در مقاله حاضر، ایده ارتقاء فهم عمومی برای تحول آموزش و پرورش مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. روش تحقیق، مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته با صاحب نظران این عرصه بوده است. برای بررسی این ایده، سه لایه ی اثرگذار بررسی شده است: فضای رسانه ای، سیستم های آموزشی رسمی و غیر رسمی برای خانواده ها و سیاست های کلان موثر بر فهم عمومی. در نهایت پیشنهاداتی برای بهبود زیرساخت های لازم برای این ایده و ملاحظاتی برای اثرگذاری بهتر و عمیق تر برای هر گروه یا مجموعه ای که در سطح ایدهی ارتقاء فهم عمومی در صدد تحول باشد، ارائه شده است.
کلید واژه ها: فهم عمومی، فضای رسانه ای، سیستم های آموزشی، سیاست های کلان
مقدمه
فهم عمومی از آن مواردی است که به همه ی لایه ها و ایده ها، مرتبط است ولی چون نامحسوس و پیچیده است، برنامه ی مشخصی برای آن وجود ندارد. کسانی هم که اهمیت این لایه را درک می کنند، تخصص لازم را برای مدیریت افکار عمومی ندارند. منظور تخصص هایی در فضای رسانه های، جریان سازی عمومی، مخاطب شناسی و… است. سیاستگذاران و مجریان کلان که در این فضا ارتباط محکمتری دارند، با سیاست هایی که اتخاذ می کنند، عملاً به فهم عمومی جهت می دهند و از طرفی هم فهم عمومی دست آنها را می بندد. برای مثال در دوران کرونا تصمیم بر این است که شهریه ی مدارس بازگردانده نشود؛ اما فشار افکار عمومی و رسانه، نهایتاً وزیر و معاونین را به آن جا می کشاند که خلاف بخشنامه های خود، در رسانه اعلام کنند که مدارس را موظف کرده اند شهریه های فوق برنامه را برگردانند. در خصوص نیروی انسانی هم بسیار مؤثر است. فهم عمومی از معلمی، قشری ضعیف و کمتوان از جهت مالی است. بهخصوص معلمین ابتدایی. همین باعث میشود تا رتبههای پایین به سراغ دانشگاه فرهنگیان بروند. در فضای الگوسازی هم مهمترین ابزار توسعه ی الگوها، فهم و خواست عمومی است. در مورد تولید علم نیز، ارتباط دوطرفهای میان نظریهپردازان و فضای عمومی جامعه وجود دارد. شبکهسازیها هم در بستر فهم عمومی شکل میگیرند. در نهایت زمینبازی جدید، کاملاً برخاسته از نگاه تند و تیز عموم است.
بررسی ایده ارتقاء فهم عمومی در سه لایه فضای رسانه ای، سیستم های آموزشی و سیاست های کلان
برای بررسی این ایده، سه لایه ی اثرگذار بررسی شده است:
· فضای رسانه ای (که شاید مهمترین ابزار در شرایط فعلی باشد)
· سیستمهای آموزشی رسمی و غیر رسمی برای خانوادهها
· سیاستهای کلان موثر بر فهم عمومی
1. لایه فضای رسانه ای
درحالی که مقوله ی آموزش در ایران، جدی و مهم است، آموزش و پرورش و موضوعات آن در ساختارهای رسانه ای ما سهم جدی ندارند. در بحث های خبری موضوعات سیاسی بسیار پررنگ هستند و مردم هم روی این موضوعات حساساند. ولی با وجود اینکه آموزش و پرورش از دغدغه های اساسی مردم به حساب می آید باز در فضای خبری -چه در رسانه ملی چه در خبرگزاری ها- آموزش و پرورش سهم جدی ندارد. و حتی خود آموزش پرورش هم عملکرد قوی و تأثیرگذاری به حیث رسانه ای ندارد و بیش از اینکه در پیش برد اهداف تعلیم و تربیتی این نهاد بتواند از ابزارهای رسانه ای برای ارتقا فهم عمومی استفاده کند، بیشتر مقهور این فضاست؛ و گاها در برخی تصمیماتش هم مجبور به عقب نشینی می شود مثل داستان ممنوع کردن مشق شب.
برای ارتقاء در این فضا ابتدا باید نقش و سهم اثرگذاری هر یک از رسانه های موجود تعیین شود و مشخص شود که در بین درگاه هایی که بر فهم عمومی اثرگذارند مثل روزنامه، تلگرام و… هم از نظر عملیات و هم از نظر سهلالوصولی کدامیک برای ورود بهتر و راحت تر است.
در گام دوم برای افزایش سهم آموزش و پرورش در فضای رسانه ای باید شناخت مشکلات پیش روی این هدف و بخش هایی که در آن با چالش بیشتری روبرو هستیم را در دستور کار قرار داد.
در گام سوم توجه به این نکته ضروری است که علاوه بر انتخاب رسانه اثرگذارتر، یا مدیریت رسانه ها و درگاه های موجود رسانه ای برای تأثیرگذاری بر فهم عمومی انتخاب موضوعات هم اهمیت می یابند؛ تشخیص موضوعات کلیدی که در حال حاضر فهم عمومی پذیرش آن را دارد و می تواند درگیر آن بشود و اینکه بر چه اساسی باید به شناخت این موضوعات رسید. مثلاً تربیت جنسی موضوعی هست که وقتی در فضای رسانه ای مطرح می شود و شد توجه اکثریت مردم و جامعه هدفش که خانواده است را جلب می کند و کرد.
2. لایه سیستمهای آموزشی رسمی و غیر رسمی برای خانوادهها
یکی دیگر از لایه های اثرگذار و دارای قدرت جریانسازی سیستم های آموزشی رسمی و غیر رسمی است که در تغییر ذائقه عمومی و ارتقاء فهم عمومی اثرگذارند. شناخت این عرصه از لوازم نقش ایفا کردن در آن است. اینکه وضع موجود در این عرصه چیست، فعالان آن که با برگزاری دوره های آموزشی توانسته اند در تغییر ذائقه عمومی و فهم عمومی نقش ایفا کنند چه کسانی هستند، از نظر محتوایی چه موضوعاتی بیشتر مورد تمرکزشان بوده است، جهت گیری ها و رویکردهایشان چیست و همچنین چه ظرفیت هایی دارند که بتوان در جهت ارتقا فهم عمومی از آنها استفاده کرد یا الهام گیری داشت.
3. لایه سیاستهای کلان موثر بر فهم عمومی
لایه دیگری که در تغییر فهم عمومی و مدیریت اثر گذار است، لایه مربوط به اقدامات سیاستگذارانه و حاکمیتی است که در تغییر ذائقه عمومی گاهی در کوتاه مدت و گاهی در بلند مدت اثر گذار است. تغییر ساختارها و قوانین و آیین نامه ها و برنامه هایی از این دست بر فهم عمومی اثرگذار است هر چند که مسیر عکس نیز وجود دارد به طوری که ذائقه عمومی و مطالبات و موضوعات تبدیل به مسئله عموم شده بر نحوه برنامه ریزی ها و سیاستگذاری های از سمت حاکمیت اثرگذار می شود.
نسبت گیری شخصیتهای فعال عرصه ی تعلیم و تربیت با این ایده
در بررسی ایدهی ارتقاء فهم عمومی اگرچه دیدن تجربه های عینی بسیار کمک کننده است اما به دلیل درگیری این مجموعه ها با اجرا و چالش های آن، اغلب تمام ابعاد آن را ندیدهاند. برای پر کردن این خلأ و مدلسازی کارآمد، قطعا نظرات فعالان دیگر حیطهها نیز مفید خواهد بود. از این رو این ایده در مصاحبه با این افراد مورد سؤال قرار گرفت تا نسبتشان را با آن، بیان کنند. در نسبت سنجی با این ایده نظرات در سه دسته کلی قرار میگیرد:
1. افرادی که ایدهی مذکور را به عنوان یک ایدهی تحولی لحاظ نمیکنند.
2. افرادی که ایدهی مذکور را مثبت میدانند در مجموع و اثرگذار ولی در شرایط فعلی برای آن اولویت قائل نیستند.
و 3. دستهی سوم علاوه بر اثرگذار بودن ایدهی مذکور در فرآیند تحول و تحقق تحول در نظام تعلیم و تربیت برای آن اولویت نیز قائلاند.
1. نظرات منفی نسبت به ایده ارتقاء فهم عمومی
برخی کارشناسان بر این باورند که :
«چون د رحال حاضر مردم ذهنشان گرفتار نظامهای حاکم هست خیلی نمیتوانند طوری که شما میخواهید، ورای آن فکر کنند. شخص خیلی باید توانمند باشد تا وقتی که همه ی شرایط او را به سمت کنکور بازی، سوق می دهد بعد بگوید من کنکور نمی خواهم. فلذا مردم نمیتوانند، مردم می گویند ما همین امسال و سال بعد را میبینیم که همه با کنکور دانشگاه می روند. مردم مصلح اجتماعی نیستند. البته در کل خوب است ولی یک کار بلندمدت است و خودش بهتنهایی نمی تواند کاری بکند. این کار برای اثرگذاری راهبرد اصلی، می تواند شرایط را فراهم بکند. چهارسوق مثلاً یک نمونه از این ایده است.» [3]
2. نظرات مثبت ولی اولویت نداشتن این ایده در مسیر تحول
برخی کارشناسانی که نظر مثبتی نسبت به این ایده دارند معتقدند این ایده دیربازده تر از دیگر ایده های تحولی است و باید در کنار دیگر ایده ها مورد استفاده قرار بگیرد.[4] برخی هم معتقدند این ایده از لوازم تحول است اما خودش ایده تحولی نیست و از آن جایی که اصلی ترین مؤلفه برای شکل دادن فهم عمومی، رسانه است، اگر بخواهد اثر گذار باشد نیاز به شکل دادن رسانه های دانش بنیان ضروری می باشد. [5]
3. نظرات مثبت و قائل به اولویت داشتن ایده
کارشناسانی که قائل به اولویت برای این ایده شده اند، بر این باورند که ارتقاء فهم عمومی مردم، از ارتقاء فهم عمومی مسئولین مهم تر است زیرا معمولاً برای آن هایی که در پست های کلان قرار می گیرند، چیزی خط مشی میشود که ذائقه ی عمومی است.[6] برخی هم معتقدند تا این کار اتفاق نیفتد تحول صورت نمیگیرد و تحول از پایین به بالا همین فهم عمومی است.[7] برخی هم قائل اند این کار بسیار مهم است و به نظر همعرض سیاستگذاری بلکه مهمتر یا در حد آن ارزشمند است. ولی کار بسیار سخت و ظریفی است.[8]
جمع بندی نظرات
تفاوت این ایده نسبت به سایر ایده ها از جهت الزام یا شرط لازم برای اثرگذاری سایر ایده ها و یا زیربنایی بودن این ایده است. بیشتر فعالان نیز این ایده را یک ایده مستقل نمی بینند، بلکه یا یکی از الزامات سایر ایدههاست یا ایده زیربنایی که بقیه ایده ها بر روی آن سوار می شود.
این ایده در سه لایه می تواند اثر گذار باشد یا کانال اثرگذاری این ایده در این سه لایه است عمدتا: لایه سیاست گذاری، لایه رسانه و لایه آموزش های عمومی. در واقع در این سه لایه یا از طریق این سه کانال است که می توان در جهت تغییر ذائقه عمومی و ارتقای فهم عمومی تلاش داشت.
در لایه سیاستگذاری، سیاستگذاری جزیره ای یکی از اصلی ترین آسیب های موجود این لایه است.
در لایه رسانه نیز مسئله اصلی و مهم موجود عدم توجه به فضای عمومی به عنوان یک عنصر مهم در پیادهسازی برنامه های تربیتی است و بعضاً حتی خود آموزش و پرورش به جای جهت دهی و هدایت افکار عمومی تحت تأثیر و فشار مطالبات عمومی قرار می گیرد. موضوعات آموزش و پرورش جزو موضوعات مهم رسانه ای نیست و بیشتر موضوعات مطرح در رسانه ها هم مربوط به لایه های سطحی تر و لایه های مالی و صنفی است.
ایده نظری نداشتن و دانش بنیان نبودن خبرگزاری های موجود در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش یکی دیگر از آسیب ها و مشکلات وضعیت کنونی است که مانع استفاده از ظرفیت های رسانه ای برای پیش برد فضای تعلیم و تربیت رسمی و غیررسمی است.
اولویت هایی در مورد رسانه های اثرگذار مورد اشاره فعالان این عرصه قرار گرفت که در فضای مجازی اینستاگرام را دارای اثرگذاری بالاتری عنوان کردند و در بین رسانه های عمومی، تلویزیون قدرت اثرگذاری بالاتری دانسته شده است که به واسطه خط شکنی های برنامه هایی همچون مدرسه ایران اکنون امکان فعال شدن و ایفای نقش بیشتری در این عرصه وجود دارد.
از جمله موضوعات دارای قابلیت پرداخت بیشتر در فضای عمومی می توان به: دست گذاشن بر ترس های عموم، هنجارها و ارزش های جامعه و نقاطی که موجب ایجاد منفعت برای عموم است، اشاره کرد.
در لایه آموزش های عمومی توجه به مجموعه های اثرگذار که به واسطه برنامه های آموزشی و ترویجی شان قدرت جریان سازی پیدا کرده اند و جهت گیری های این مجموعه ها و همچنین ظرفیت هایی که دارند اهمیت ویژه ای دارد.
رهیافت ها (نسبت گیری با ایده ارتقاء فهم عمومی)
1. زیرساختهای لازم برای ایدهی ارتقاء فهم عمومی
فهم عمومی در همه ی ایدهها نقشی محوری بازی میکند؛ اما کمتر جدی گرفته میشود. توجه به برخی زیرساختها به این امر کمک میکند. زیرساختهایی که علاوه بر ظرفیت تحول، میتواند فهم عمومی را پیشاپیش همراه کند.
1.1. صنعت تربیت
زمانی که فوتبال صنعت شد، برای عموم مردم مهم شد. اقتصاد و سیاست را بهطورجدی با خود همراه کرد. مراکز آموزشی اختصاصی پیدا کرد. قهرمانان و ستارگانی تولید کرد. حتی کار بهجایی رسید که ساختارها و نهادهای ملی و بینالمللی پیدا کرد. زمانی که تعلیم و تربیت هم در ایران صنعت بشود، میتواند سطح نفوذ بالایی در کشور پیدا کند و فهم عموم را با این صنعت تحت تأثیر قرارداد. برای مثال کنکور در آموزش و پرورش فعلی ما یک صنعت است؛
تربیت زمانی میتواند برای عموم و خواص نهادینه شود، موج شود و تأثیرگذار باشد که صنعت بشود. برای رسیدن به صنعت تربیت، لوازم آن را باید فراهم کرد:
کسبوکار تربیت: زمانی یک موضوع قابلیت پیدا میکند که سرمایههایی در آن وارد شود و زمانی برای سرمایهگذاران جذاب خواهد بود که آن موضوع منافعی داشته باشد. تعلیم و تربیت میتواند منافعی را تأمین کند؛ اما همیشه این نگرانی وجود دارد که سودمحوری دغدغههای تربیتی را تحتالشعاع قرار دهد. ضمن اینکه عدالت آموزشی و آموزش رایگان نیز یک مانع جدی بر سر راه این نگاه است.
تکنولوژی آموزشی: یکی از مهمترین بخشهای درآمدزا و پررونق کسبوکار تعلیم و تربیت و صنعت تربیت، تکنولوژی آموزشی است؛ اما به دلایل مختلف این بخش بسیار ضعیف، انحصاری و کم رونق است. اگر کسی بخواهد نگاه و رفتار خانوادهها را در زمینه ی آموزش سنتی به آموزش جدید تغییر دهد، کافی است که ابزار جدید به آنها بدهد، آن وقت خانواده ها مجبور میشوند با آن ابزار بر اساس مدل خودش با بچه بازی و رفتار کنند. بدون اینکه نیازی به دورهای باشد، بچه با مدلی متفاوت تربیت میشود.
فناوری اطلاعات: یکی از بهترین زیرساختها برای توسعه و تبدیل شدن تربیت به صنعت، آیتی است. متأسفانه یکی از ضعفهای بزرگ در ساختارهای کلان و خرد تربیتی، نبود نیروی متخصص و کارآمد در این زمینه است. قطعاً طراحی زیرساختها و پلتفرمهای مناسب تربیتی میتواند به کارهای خرد ضریب بالایی دهد و آنها را بهراحتی تبدیل به یک جریان کند.
1.2. روابط عمومی جایگاهی برای تأثیرگذاری بر عموم
سنتی که تقریباً در آموزش و پرورش و تمامی سازمانها رایج شده این است که روابط عمومی بهنوعی مبلغ وزیر و معاونان و مدیران است. باید ویترین خوبی از کارهای آنها ایجاد کند؛ اما آیا این کارهای خوب برای مخاطبان، مسئله هست و قابلیت مسئله شدن دارد. اصلاً مهم نیست. محور رضایت بالادستیهاست. روابط عمومی در آموزش و پرورش اهمیت بیشتری دارد، چرا که سیاستهای آن با فهم عمومی عجین شده است. اگر نتواند درست اذهان عمومی را مدیریت کند، قطعاً نمیتواند به منویات و سیاستهای خود جامه ی عمل بپوشاند.
1.3. مدیریت مراکز تأثیرگذار و شخصیتهای اثرگذار
یکی از ویژگیهای مهم دوره ی پستمدرن، تکثر است. این تکثر، در نفوذ و اثرگذاری بر اذهان عمومی نیز نمود دارد. در این حوزه، علاوه بر نهادهای رسمی و ساختارهایی چون مسجد و فرهنگسرا و…، مجموعههای غیررسمی مانند مردمنهادها، کارگاههای آموزشی مادر و کودک، صفحات شبکههای اجتماعی و… فعال هستند. در کنار این مجموعههای غیررسمی، افراد و شخصیتهای اثرگذاری هم وجود دارند که در فضاهای مجازی و حضوری فعال هستند، مشاوره میدهند، دوره برگزار میکنند و تولید محتوا میکنند. عمده ی این مجموعهها و افراد، زیر نظر هیچ ارگان و سازمان خاصی نیستند و خود را به هیچ کسی جوابگو نمیدانند.
همین تکثر و عدم مدیریت حداقلی، باعث هرجومرج و سردرگمی افکار عمومی میشود. حتی در این میان گاهی چیزهایی تبدیل به جریان میشود که کاملاً مباین با مبانی اسلامی است و صرفاً به سبب اظهارنظر برخی از این افراد تبدیل به موج شده است و مذهبیها را نیز تحت تأثیر قرار داده است. چند راهبرد مهم برای مدیریت این فضا و کنترل و جهتدهی به این مجموعهها میتوان اتخاذ کرد:
1- ایجاد مجموعههای مرجع: مجموعههایی هستند که قابلیت بررسی محتوا را دارند و بهتر است بهعنوان مجموعههای مرجع شناخته شوند و با این جنس مجموعهها ارتباط داشته باشند. از جملهی این مجموعهها مراکز رشد دانشگاهی و حوزوی و مؤسسات پژوهشی هستند. بخشی از مرجع سازی، میتواند ساختاری باشد، یعنی فعالان این حوزه ملزم به گرفتن یک مدرک معتبر از این مجموعهها باشند؛ اما بخش مهمی از مرجعسازی بخش غیر ساختاری و نرم آن است که پیچیدگی زیادی دارد. به همین منظور باید تسهیلات و شرایطی ذیل این مجموعهها فراهم شود که دیگر مجموعهها انگیزهی مراجعه پیدا کنند. وجود شخصیتها و اساتید به نام در این مجموعهها نیز به مرجعیت این مجموعهها کمک میکند. ضمن اینکه راه را برای نفوذ غیرمستقیم این اساتید در سطح عمومی فراهم میکند.
2- شبکهسازی: یکی از راههای کنترل و مدیریت نامحسوس اذهان عمومی، شبکهها هستند. بحث در خصوص ملاحظات شبکهسازی، در ایده ی مربوط به آن آمده است.
3- فعال کردن مساجد و مراکز حوزوی در زمینهی برگزاری دورههای تربیتی و مشاورهای.
2. ملاحظات و توجهات در اثرگذاری بر فهم عمومی
2.1. انذار و تبشیر
دو راهبرد مهم برای تحریک و جذب اذهان عمومی، ترساندن از موضوعات ترسناک است و ترغیب به سمت موضوعات وسوسهانگیز است. مردم از چه چیزی میترسند. هر چیزی که امنیت حال و آینده ی بچههایشان را به خطر بیندازد. تربیت جنسی، اختلالات یادگیری، بیماریهای روحی و… همگی عناوینی هستند که در سالهای اخیر بیش از پیش شنیده میشوند. کلینیکها و مؤسسات ویژهای برای این موضوعات تأسیس شده است و رسانه هم با اخبار و حوادث و برنامههایی که تولید میکند، به جریانسازی این موضوعات کمک شایانی کرده است.
2.2. ارزشها
ما ارزشهایی داریم که آنها را دمدستی و ساده میانگاریم. درحالیکه برای خانوادهها بسیار مهم است و در تربیت هم جایگاه ویژهای دارد؛ مانند سلام کردن، احترام به بزرگترها، هویت دینی، هویت ملی و… همینکه این جنس ارزشها مورد توجه ویژه واقع شوند، فضای تربیتی و دانشافزایی مناسب برای والدین و مربیان وجود داشته باشد و در برنامهسازیهای رسانهای اولویت داشته باشند، فهم عمومی ارتقاء پیدا میکند و به دنبال آن چیزی میرود که به آن نیاز داشته است.
شاید این نکته بدیهی به نظر آید؛ اما زمانی که هندسه ی رسانه و افکار عمومی را بررسی میکنید، خبری از خواست ارزشها نیست. پوشاک بهتر، کلاس آموزشی پیشرفتهتر و تضمینیتر، حساب بانکی و آینده ی تأمینتر و…. همه ی اینها چیزهایی است که برای افکار عمومی دغدغه شده است و بهجای ارزشهایی نشسته که در ناخودآگاه همه مهمترین چیزها بوده است؛ یعنی خانوادهها در عمل برای پولدار شدن و ممتاز شدن بچه یشان هزینه میکنند نه متشخص و مؤدب و متدین شدن.
در این فضا چه میشود کرد؟ یک راه این است که زمام سیاستگذاری و مدیریت رسانه به دست افراد متخصص باشد که شاید این چندان دستیافتنی نباشد؛ اما یک راه هم این است که شما از ایده ی انذار و ترساندن استفاده کنید؛ یعنی ارزش را به یک فقدان بزرگ گره بزنید بهگونهای که در سطح جامعه و حتی رسانهایها این مسئله پر رنگ شود.
2.3. داشتن شم رسانهای
اصولاً وقتی صحبت از رسانه میشود، ذهنها به سمت سواد رسانهای میرود. تصور موجود در مورد سواد رسانهای، بیشتر در حد ابزاری برای تحلیل و شناخت رسانه است که ما را در مقابل رسانه ایمن میکند و یا مکانیزم های اثرگذار آن را بر مخاطب تشریح میکند؛ اما در طراحی رسانهای آن چه بیشتر به کار میآید، شم رسانهای است. ذوق و توانایی که به یک تهیهکننده، کارگردان و طراح قابلیت میدهد تا با طراحی بستری مانند عصر جدید موج جدیدی در جامعه در خصوص استعدادیابی ایجاد کند. چیزهایی را برای عموم جامعه موضوع کند که تا قبل از این برای کسی اهمیت نداشته است.
در میان تعلیم و تربیتیها نیاز به افرادی با شم رسانهای است. افرادی که بتوانند بسترهایی را تشخیص دهند که مخاطب را فعالانه به پای تلویزیون بکشاند و تعلیم و تربیت را برایش موضوع کند. تخصص سواد رسانهای و ارتباطات بهانه ی خوبی است؛ اما کافی نیست. باید این افراد ریتم و کارگردانی را هم یاد بگیرند. با کارهای مطرح دنیا آشنا شوند. در نهایت به یک طراح رسانهای تبدیل شوند که با یک برنامه ی تلویزیونی، سطح خوبی از مخاطبان را تحت تأثیر قرار میدهند. بهترین بستر برای تربیت چنین افرادی، دانشگاه فرهنگیان است. دانشجویانی که زمینه و علاقه به رشتههای رسانهای دارند، میتوانند بهصورت مشترک در دانشگاه فرهنگیان و صداوسیما و یا خبر به تحصیل بپردازند و کارآموزی در فضاهای رسانهای را بگذرانند تا در نهایت تعلیم و تربیتیهای رسانهای شوند.
نتیجه گیری
مصاحبه و تحلیل و جمعبندی نظرات صاحبنظران و فعّالان یک عرصه میتواند عصاره و نتیجه تلاش های علمی و عملی آن عرصه را روشن ساخته و چالش ها و راهبردها را نمایان سازد. در پژوهش حاضر، پس از مصاحبه اوّلیه و دسته بندی رویکردها نسبت به موضوع تحوّل تربیتی، مصاحبه های نیمه ساخت یافته با صاحبنظران انجام شد. در نهایت با بررسی این نظرات دغدغه ها و فضای کلی آن ها در زمینه ارتقاء فهم عمومی در عرصه تعلیم و تربیت مطرح شد. و هم چنین بیان شد که شخصیتهای فعال عرصه ی تعلیم وتربیت یا این ایده را تحولی نمی دانستند، یا آن را ایده خوبی می دانند ولی معتقدند که فاقد اولویت می باشد و یا آن را هم اثرگذار و هم اولویت دار می دانند. و در نهایت رهیافت های پیشنهادی برای افزایش ثمر بخشی این حرکت در دولایه زیر ساخت های لازم برای ایده ی ارتقاء فهم عمومی و ملاحظات و توجهات در اثرگذاری بر فهم عمومی ارائه شد.
سپاسگزاری
این مقاله باز تولیدی از مقاله هشتم از کتاب «تحول شبکه ای: بررسی شبکه ای ایده های محوری در تحول بنیادین آموزش و پرورش» می باشد که پیشتر به همّت گروه حوزوی بنیان مرصوص با حمایت مرکز نورآوری های اجتماعی مبتدا و بنیاد نهضت انجام شده است. بدینوسیله از همه بزرگوارانی که در طرح پژوهش فوق الذکر تلاش نمودهاند سپاسگزاری میگردد.
منابع
مصاحبه با آقای میرزایی از اعضای سابق مجموعه رزمندگان
مصاحبه با آقای صداقت زاده
مصاحبه با آقای حبیب رحیم پور
مصاحبه با آقای علی اکبریان
مصاحبه با خانم قربان
مصاحبه با آقای آزین قربان که متن آن در کتاب «تحول شبکه ای: بررسی شبکه ای ایده های محوری در تحول بنیادین آموزش و پرورش» موجود می باشد.
[1] مدیر میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهان
[2] کارشناس میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهان akhlaqialireza@gmail.com
[3] مصاحبه با آقای میرزایی از اعضای سابق مجموعه رزمندگان
[4] مصاحبه با آقای صداقت زاده
[5] مصاحبه با آقای حبیب رحیم پور
[6] مصاحبه با آقای علی اکبریان
[7] مصاحبه با خانم قربان
[8] مصاحبه با آقای آزین
ارزیابی ایده شبکهسازی به عنوان راهبرد تحولی در نظام تعلیم و تربیت کشور
احمد رضا اعلایی [1]
سید محسن شاهنگیان [2]
چکيده
تحول در نظام آموزش و پرورش کشور ما امری ناگزیر است. این تحول از جنبههای مختلف امکان تحقق دارد که ایده شبکهسازی یک راهکار برای آن بشمار میآید. اگرچه تعریف واحدی از این ایده در اذهان متکفلان امر وجود ندارد؛ اما به نظر میرسد، به اشتراک گذاشتن تجربیات، استفاده متقابل از امکانات و راهاندازی یک بستر مجازی برای ارتباط بین سرشاخهها و سایرکنشگران از ملزومات تحقق این ایده میباشد. با وجود این ابهامات، برخی اقدامات ابتدایی در حوزه شبکهسازی صورت گرفته که در این گزارش اشاره شده است. همچنین احصاء نظرات جمعی از دستاندرکاران تعلیم و تربیت کشور نشان میدهد دستکم سه موضع کلی در قبال شبکهسازی وجود دارد: گروهی آن را امری غیرضروری بلکه مضر دانسته و گروهی دیگر مفیدش خوانند؛ بی آنکه برای آن اولویتی قائل باشند. این در حالی است که گروه سوم شبکهسازی را حائز اهمیت و اولویت بر سایر اقدامات میدانند.
کلید واژه ها: تعلیم و تربیت، شبکهسازی، آموزش و پرورش، تحول
مقدمه
پیشینه اقدامات عملی مرتبط با شبکهسازی -بنا بر آنچه مؤلف احصاء کرده است- کارنامه چندان موفقی نداشته است. معمولاً هر از چندگاهی جمعی از فعالان و دغدغه مندان حیطه تعلیم و تربیت دور هم جمع شده تا به این ایده جامه عمل بپوشانند؛ اما پس از برگزاری تعدادی جلسه و احیاناً طراحی یک سایت و بارگذاری مقداری محتوا، همه چیز ناپدید شده است. البته تلاشهای موسمی تحولی با این رویکرد هنوز هم در جریان و تکاپو است؛ اما دست کم برای نگارنده مشخص نیست که این رؤیا تعبیر خواهد شد یا خیر.
شاید بتوان شبکهسازی را نیز در زمره ایدههایی دانست که تنوز آن خیلی زود داغ شد؛ اما در واقعیت عمدتاً عمق و کیفیت مطلوب و حتی عمر بلندی پیدا نکرد. راز تداوم آن دسته قلیلی از شبکهها که توانستند چندی دوام بیاورند را نیز باید در نفوذ یا اغراض سیاسی و اقتصادی شان جستجو کرد. همین نکات باعث شده تا بسیاری از صاحبنظران نسبت به این ایده بدبین باشند و چندان با روی گشاده به آن رغبت نشان ندهند.
با این وجود نمونههای موفق اندکی در این حوزه وجود دارد که از میان آن میتوان به رویداد «چهارسوق» اشاره کرد. همچنین اقدامات دیگری هم در قرارگاه خاتمالاوصیاء (عج) و کانون مدارس اسلامی شکل گرفته است. تفصیلات بیشتری از این نمونهها در ضمن گفتگو با مدیران آنها در ادامه این مقاله آمده است.
شبکهسازی چیست؟
ایده «شبکهسازی»([3]) یک اصطلاح رایج در فضای کسب و کار است که در طی چند سال گذشته از زبان فعالان عرصه تعلیم و تربیت نیز شنیده میشود. با این حال به نظر میرسد این اصطلاح صرفاً لفظ مشترکی است که هرکس معنای مورد نظر خود را از آن اراده میکند. برخی از صاحب نظران، شبکهسازی را آگاهی از عناصر مهم در شبکه انسانی و به اشتراک گذاری دستاوردهای تازه میداند([4])؛ حال آنکه برخی دیگر معتقدند شبکهسازی تنها با ایجاد یک بستر ارتباطی که صرفاً در آن امکان گفتوگو فراهم باشد، محقق نمیشود؛ بلکه فرآیندی خودبخودی، از پایین به بالا و محصول بازی دادن حداکثری بازیگران با دیدگاههای متنوع است.([5])
برخی مجموعههای فعال در عرصه شبکهسازی
در زمینه شبکهسازی اشخاص و مجموعههای مختلفی فعالیت میکنند که برخی از آنها نسبت به سایرین پیشینه موفق تری تاکنون داشته اند. در ادامه به چند نمونه اشاره میشود. طبعاً پرداختن به همه نمونهها از حوصله این نوشتار خارج است.
- یکی از شاخص ترین اقدامات، رویداد «چهارسوق» است که فرآیندی رو به رشد بوده و تاکنون 11 همایش بطور سالانه برگزار کرده است.([6]) برخی از صاحب نظران، عدم وجود فیلتر سیاسی و ارتباط گیری با مراکز دولتی -همچون وزارت آموزش و پرورش- را دو عامل موفقیت این رویداد میدانند.([7])
- نمونه دیگری از طرحهای اجرایی در این راستا، برنامه «عصرانه تربیتی» است که در آن جلساتی بطور ماهانه تشکیل شده و افراد مختلف کارهایی که انجام دادند را برای سایرین مطرح میکنند. در واقع «عصرانه» کوشیده تا سرشاخهها را به طور محدود به یکدیگر متصل کند.([8])
- «قرارگاه خاتم الأوصیاء (عج)» زیر مجموعه سپاه پاسداران نیز با تشکیل 28 کارگروه مختلف در زمینههای متنوعی چون ناشران، ویراستاران، نویسندگان کودک، هیئت، فعالیتهای قرآنی، فعالان عرصه اردو و غیره، اقدام به متصل کردن مجموعه تربیتی نموده است. مجمع فعالان تربیتی «فتح الفتوح»([9]) نیز از پروژههای در دست طراحی قرارگاه خاتم میباشد.([10])
- جشنواره «ایتات»([11]) در حوزه تعلیم و تربیت، از دیگر طرحهای موجود است که اگرچه هدف اصلی خود را تقویت خلاقیت و ارتقاء توامندی معلمان و مربیان تعریف کرده است؛ اما عملاً در جهت ایجاد شبکه ارتباطی فعالان حوزه تعلیم و تربیت، شناسایی نیروهای خلاّق عرصه تعلیم و تربیت و گردآوری ایدههای تربیتی نوآورانه نیز گام برداشته است. ایده اصلی این جشنواره در مرکز تربیت مربی مجتمع فرهنگی آموزشی امام صادق (علیه السلام) شکل گرفت.([12])
- گروه مجتمع آموزشی پژوهشی صلحاء نیز اقدام خوبی برای شکبهسازی انجام داده اند که طی آن، در یک بستر مجازی، مدیران مختلف مدارس خود را به سایرین معرفی میکنند.([13])
لوازم و زیرساختهای موردنیاز برای شبکهسازی
بنا بر اذعان صاحب نظران مختلف، شبکهسازی نیازمند لوازمی است که ذیلاً به چهار مورد از آنها اشاره میشود:
الف) بستر مجازی
ضرورت ایجاد پلتفرومهای مجازی یکی از پارامترهای مشترک در عمده ایدههای شبکهسازی است. این زیرساخت بوسیله راه اندازی یک پایگاه اینترنتی تا حد مطلوبی فراهم میشود.
ب) تعریف کار
از طریق تعریف کار مشترک و تقسیم آن، مخاطبین بیشتری جذب شده و بهتر درگیر موضوع میشوند. تعریف کار باعث میشود تا گردهمایی صاحب نظران صرفاً مبتنی بر تبلیغات و دعوت نباشد.
ج) مرحله شناسایی
عملیات شناخت فعالان و طیفهای مختلف تعلیم و تربیت در کشور که میتوانند در ایده شبکهسازی نقش مؤثر بیافرینند، خود یکی از زیرساختهای مهم است.
د) فضای داد و ستد
وجود بسترهایی برای داد و ستد داشتهها و نیازها اهمیت فراوانی دارد. در این راستا، افراد ختلف بهواسطه نیازهای واقعیشان در حوزه تعلیم و تربیت، به مکانی مراجعه میکنند که قوتها و نیازهای همدیگر را بطور طرفینی پوشش دهند. این بستر میتواند در ضمن ایجاد یک فضای نرمافزاری یا برگزاری یک جشنواره تأمین شود.
مزیت نسبی شبکهسازی نسبت به حرکتهای یکپارچه (از بالا به پایین)
در تقسیم بندی ایدههای تحولی در هر سازمان، شبکهسازی به عنوان یک اقدام جزء به کل (پایین به بالا) و در قبال ایدههای حاکمیتی مطرح میشود که قصد دارند با اعمال فشار از بالا، تحولی را در صحنه تعلیم و تربیت رقم بزنند. بر این اساس میتوان ایده شبکهسازی را دست کم دارای دو مزیت نسبت به حرکتهای یکپارچه دانست:
الف) حفظ آزادی و اختیار
تحول زمانی در فضای تعلیم و تربیت رخ میدهد که اراده و ذوق و سلیقه و علم افراد کارگر باشد. وقتی یک نفر در بالای هرم دستوری میدهد و بقیه مجبور به پیگیری هستند، ذوق و دریافتهای فردی شکوفا نمیشود. لذا هرچه این احترام به آزادی، اختیار، ابتکار و خلاقیت فرد بیشتر باشد اجرای موفقتری خواهد داشت.([14])
ب) حفظ سلایق مختلف
پیشروی حرکت یکپارچه با یک الگو مطلوب نیست؛ بلکه بهتر است حرکت یکپارچه در قالب یک سازمان موازی با ایدههای مختلف انجام شود. واگذاری به جای تصدیگری و کار ستادی نسبت به کار صف ترجیح دارد. ([15])
میزان مانعیت نهاد آموزش و پرورش در شکل گیری تعامل سازنده برای شبکهسازی
صاحب نظران درباره نقش این نهاد حاکمتی در توسعه یا تضییق شبکه ها، دیدگاههای متفاوتی ابراز کردند:
دیدگاه اول
برخی آموزش و پرورش را مانع جدی و حیاتی ندانسته و با توجه به وجود بدنه انقلابی و دغدغهمند در این نهاد، جلب اعتماد آن را تنها اقدام لازم شمرده اند. صاحبان این دیدگاه معتقدند این تنها ارگانهای امنیتی هستند که ممکن است برای فرآیندهایی از جنس شبکهسازی مانع ایجاد کنند.([16])
دیدگاه دوم
نقطه نظری دیگر معتقد است ساختار یکپارچه و هرمگونه آموزش و پرورش مانعی احتمالی برای هرگونه اقدام خلاقانه بوده و بروز مشکلات ساختاری و عموماً مالی محتمل است. معمولاً چنین است که ایدههای شبکهسازی توسط سندیکاها و اصناف مستقل طرفداری میشود و اهالی یک سازمان دولتی از این تحولات فراری بوده و ذاتاً علاقمند به پیادهسازی یک مدل یکپارچه بر اساس یک پارادایم مشخص هستند.([17])
برخی راهکارها جهت غلبه بر موانع شبکهسازی
یکی از موانع مهم در مسیر شبکهسازی در کشور ما، عدم انگیزه برای تبادل تجربیات و اطلاعات و همافزایی است. ایدهپردازیهای صاحب نظران درباره روش انگیزشبخشی جهت همافزایی بین کنشگران را میتوان در ضمن 8 مورد زیر دسته بندی کرد:
- تشویق و تقدیر و جایزه
- هویتبخشی و بها دادن به افراد و مدارس
- راهاندازی یک پلتفرم اجتماعی (شبیه اینستاگرام یا ویکیپدیا) برای تقویت حس مهم بودن
- دعوت از کشورهای دیگر و تعریف ارتباطات بین المللی
- ایجاد بازار برای امکان جلب منافع به شکل طرفینی
- مشارکت کنشگران در تأمین هزینه
- تبلیغات رسانهای و اثر برندسازی
- حفظ استمرار جهت ایجاد حس اعتماد در شرکتکنندهها
اقدامات و ایدههای جدید برای توسعه شبکه ها
در این بخش مختصراً به تعدادی از فعالیتها و ایدههای محقق شده (یا در حال تحقق) اشاره میشود که توسط دستاندرکاران و فعالان حوزه تعلیم و تربیت جهت تقویت و گسترش شبکهها انجام گرفته است.
الف) ایجاد و تقویت لجنهها
آنچه در قرارگاه خاتم الأوصیاء (عج) دنبال میشود، کمک به شکلگیری لجنهها و هدایت آنها از بالا است. این هدایتگری بوسیله رفع موانع حرکت لجنهها از جمله حل مسائل اقتصادی، اصلاح نگرش به مقوله فرهنگ، حل مشکلات انگیزشی یا ارتقاء مهارتهای حل مسئله آنها انجام میشود.([18])
ب) جشنواره رویش
در این طرح که نسبت به سایر رویدادهای مشابه خود تقدم بیشتری دارد، بر یادگیری و رشد مسئلهمحور و تکلیفمدار متمرکز شده بود. در حقیقت رویکرد این جشنواره همچون آنچه در «مدرسه حکمت»([19]) وجود داشت، یک رویکرد مطالعهمحور در راستای حل مسئله بود.([20])
ج) رویداد تکانش
پس از رویش، رویداد تکانش برای توسعه کارآفرینی راهاندازی شد. این رویداد یک نوآوری آموزشی بود که نمونه ای از شبکهسازی تخصصی را مدلسازی میکرد. رویکرد این رویداد نیز همچون جشنواره رویش، حل مسئله بود که طی آن، گروههای دانشجویی باید برای مسائل تربیت راهحل پیدا میکردند. همچنین این رویداد را میتوان مدلی از تجربهنگاری تخصصی در حوزه تعلیم و تربیت دانست.([21])
ج) رویداد کنکاش
رویداد کنکاش رویدادی برای هدایت تحصیلی بود. این رویداد همچون طرح رویش، با نگاه مسئلهمحور طراحی و اجرا شد. برخی از مسائلی که این رویداد در پی پاسخ آن بود، عبارت بودند از اینکه در کشور ما مسائل در هر حوزهای چیست؟ یا هر کسی باید چه کار کند؟ ([22])
د) رویداد دات آر (آی؟)
این رویداد پلتفرمی برای برگزاری رویدادهای آموزشی بود.([23])
هـ) پروژه کلاسگرام([24])
این سایت، بستری برای مدیریت کلاسهای دبستان بود.([25])
و) الگوهای مدرسه داری
این ایده خود یکی از مرسومترین روشها است که میتوان به عنوان مثال به الگوی پیاده شده در مدرسه علامه حلی (ره) و مدرسه سلام اشاره کرد که با تأسیس مجتمع آموزشی سراج به کمال خود نزدیک شد. این مجتمع را میتوان یک طراحی کلان برای الگوی بومی منتشرشونده مدرسهداری دانست.([26])
ز) خانه نوآوری تعلیم و تربیت([27])
این نهاد در اواخر سال 97 به منظور انسجام بخشی به برخی کارهای پیشین تأسیس شد که باید آن را یک گام مؤثر به سمت پلتفرم شدن و دوری از تصدیگری دانست. مسئولیت رسمی این خانه این است که منتورینگ، شبکهسازی، اعتبارات معنوی، شبکه ارتباطی، مکان و منابع دیگری را که دغدغهمندان عرصه لازم دارند در اختیارشان قرار گیرد و بستری برای رشد نیروی انسانی نقش آفرین در فضای تمدنسازی اسلامی فراهم شود تا این افراد با تمرکز روی مسئله انتخاب شده به دنبال راهکار عملیاتی برای آن بگردند و حل مسائل جدیتر را تمرین کنند.([28])
ح) رویداد چهارسوق([29])
چهارسوق، همافزایی جامعه تعلیم و تربیت برای تحول در آموزش است که با برگزاری همایشهای سالانه جذاب و پرمخاطب و دعوت از سخنرانهای با تجربه در عرصه تعلیم و تربیت، اقدام نسبتاً موفقی در خصوص شبکهسازی محسوب میشود. پیشتر درباره این رویداد توضیحاتی ارائه شد.
مدل اقتصادی پیشنهادی برای بهینهسازی شبکه و پیشبرد اهداف آن
بی شک برای تحقق شبکهها به منابع مالی نیاز است که برخی ایدههای پیشنهادی برای تأمین این منابع مالی در ادامه ذکر شده است:
- دریافت حق عضویت سالیانه برای استفاده از خدمات خاص
- فروش بلیط برای انواع کارگاههای خودگردان
- طراحی مدلی برای دریافت مابإزاء متناظر با هر دادهای که به اشتراک گذاشته میشود (تعادل عرضه و بهره).
نسبت گیری فعالان عرصه تعلیم و تربیت با ایده شبکهسازی
در بررسی ایده شبکهسازی اگرچه دیدن تجربه های عینی کمک کننده است؛ اما به دلیل درگیری این مجموعه ها با اجرا و چالشهای آن، غالباً تمام ابعاد آن دیده نمیشود. برای پر کردن این خلأ و مدلسازی کارآمد از این ایده، قطعا شنیدن نظرات برخی فعالان دیگر حیطهها نیز مفید خواهد بود. لذا این ایده در مصاحبه با این افراد مورد سؤال قرار گرفت تا نسبتشان را با آن بیان کنند. نظرات مصاحبه شونده ها در نسبت سنجی با این ایده در سه دسته قرار می گیرد:
دسته اول:
افرادی که ایده مذکور را به عنوان یک ایده تحولی لحاظ نمیکنند. برخی از ادله این گروه عبارت است از:
- این ایده بسیار ابهام دارد و در سالهای گذشته، فریبنده و هزینهساز بوده است.([30])
- بدون داشتن اجزاء، کل ساخت نمیشود. ساخت اجزاء مقدم است (بدون داشتن آجر، دیوار نداریم).([31])
- به نظر میرسد این ایده تفاوت چندانی با کار رسانهای ندارد (مثال عصر جدید و رشته بیت باکس).([32])
- انحصارگرایی آموزش و پروزش و تصدیگری دولت، مانع تحقق این ایده است. لازمه این تحقق ایده، باز بودن بازار و رقابتی بودن فضای حاکم است.([33])
- این ایده متولی ندارد و مدعیان سابق آن نیز نگاه درستی به حوزه تعلیم و تربیت نداشته اند.([34])
- در این قبیل کارها، رویکرد سیاسی غالب میشود و علیرغم ارزش ذاتی اتحاد، انحراف بوجود میآید؛ لذا اجرایی نیست.([35])
- روحیه کار جمعی در کشور ما به شدت ضعیف است.([36])
- شبکه کردن آدمهای کف صحنه چندان فایده ندارد. باید شخصیتهایی همچون سیاستگذاران جریان ساز و صاحبفکر بنشینند و با یکدیگر صحبت کنند.([37])
- این ایده در ضمن ایدههای دیگر است و بخودی خود ایده مجزایی نیست (درواقع شبکهسازی یک روش برای تقویت هر ایده دیگر است).([38])
- شبکهسازی بیمعنی است؛ زیرا شبکه تعیّناً شکل میگیرد و نمیشود شبکه را ساخت.([39])
دسته دوم:
افرادی که ایده مذکور را در مجموع مثبت و اثرگذار میدانند؛ ولی در شرایط فعلی برای آن اولویت قائل نیستند. برخی از دلایل این گروه به قرار زیر است:
- جریانسازی از شبکهسازی بهتر است؛ زیرا باید یک فرهنگ مشترک و روح واحد ایجاد کرد (با داشتن یک روح واحد، یکی دست باشد، یکی پا …). شبکهسازی راهکاری برای تحقق این هدف است.([40])
- اولویت و اثرگذاری شبکهسازی میان مدت است (بر خلاف جریانسازی که اثربخشی آن سریعتر است). شبکهسازی باید به شکل نرم و از پایین به بالا و بطور طبیعی محقق شود. شبکهسازی همعرض نظریه پردازی یا الگوسازی نیست؛ بلکه در طول آن است.([41])
دسته سوم:
افرادی که علاوه بر اثرگذار بودن ایده مذکور در فرآیند تحقق تحول در نظام تعلیم و تربیت، برای آن اولویت نیز قائلاند. برخی از دلایل این افراد به شرح زیر است:
- در جامعه ای که اینرسی و سکون زیاد است، پشتیبانی لجستیکی از ایدههای نو بسیار مهم است. این بسترها باعث همصدایی و تقویت افراد شده و ذائقه جامعه را زودتر تغییر میدهد.([42])
- با بسترسازی در فضای مجازی (بویژه راه اندازی سایت) میتوان یک مدرسه الگو را منتشر کرد و نیازهای سایر مدارس را نیز برطرف نمود.([43])
- برای جا انداختن یک فرهنگ در کشور، شبکهسازی و جریانسازی خیلی مفید است؛ زیرا فعالان را به مرور جذب کرده و در حصول نتیجه تسریع ایجاد میکند.([44])
جمع بندی نظرات
چنانکه دیده میشود، معنای مشترکی از شبکهسازی در نگاه فعالان عرصه وجود ندارد. با این وجود میتوان نفس فراهم شدن بستری برای گفتوگوهای آزاد، به اشتراک گذاری تجربهها و ایدهها و نیز برقراری ارتباط بین کنشگران و سرشاخهها را از فواید مشترک غالب تلقیها از شبکهسازی برشمرد.
شایان ذکر است که مزیت شبکهسازی نسبت به حرکتهای از بالا به پایین و یکپارچه، ایجاد تسهیلاتی است که برای ارتباطاتی در سطوح موازی و هم عرض فراهم میشود. دادن اختیار و آزادی به افراد برای تحقق ایدههای خودشان در عین فراهم شدن فرصت ارتباط و داد و ستد با سایر فعالان نیز از مزایای شبکهسازی میباشد.
رهیافتها
شبکهسازی را شاید بتوان به استخراج نفت تشبیه کرد؛ عملیاتی که زیرساختهای بسیار پیچیدهای دارد؛ با این وجود نه از خارج وارد کشور شده است و نه در داخل دغدغه و توان هزینه کردن برای آن وجود دارد. با این وجود، در بخش نگارنده کوشیده تا با ایده شبکهسازی نسبت بگیرد و پیشنهادهایی را برای نزدیک شدن به نقطه کمال این ایده برای فضای تعلیم و تربیت کشور ارائه نماید.
شفافسازی مفهومی شبکهسازی
یکی از مهمترین نقاط افتراق، تفاوت در تعاریف بود. برای رسیدن به یک تعریف جامع و مصداقی، بررسی تاریخ شبکهسازی و مدلهای علمی تئوریپردازانی چون بارنز([45])، گرانووتر([46])، کریستاکیس([47]) و آلبرت باراباشی([48]) کمک میکند تا کمی علمیتر به این موضوع ورود شود و ظرفیتهای ناشناخته آن کشف گردد.
یک نکته مهم که از بررسی تاریخی شبکهسازی، به دست میآید این است که اصولاً شبکهسازی با کسب و کار پیوند خورده است. اگرچه با گسترش فضای مجازی و ایجاد روابط اجتماعی مجازی، کسب و کار به ظاهر کنار رفت و ابعاد گستردهتری موردتوجه شبکهها قرار گرفت؛ اما در ادامه رشد شبکههای اجتماعی، بازهم آرامآرام، فضای کسب و کار بر روابط اجتماعی سایه انداخت.
نکته جالب توجه دیگر در بررسی تاریخ شبکهها در ایران اینکه به خاطر نوع ساختار فرهنگی در ایران، کارکرد شبکهها در کشور ما متفاوت میشود. برای مثال یک شخصیت سیاسی یا مذهبی از پلتفرم های مجازی ارتباط اجتماعی برای شبکهسازی استفاده نمیکند؛ بلکه صرفاً دغدغهاش استفاده از یک رسانه برای انتقال مفهوم است که جای تلویزیون و روزنامه و… را گرفته است. علیرغم وجود چنین کارکردی برای شبکه، اما مزیت نسبی شبکهها را باید فضای تعاملی آنها دانست.
شبکههای خودکار انسانی (جعبهتقسیمها)
گاهی دایره ارتباطی و اطلاعاتی برخی افراد به قدری وسیع است که فی نفسه بسان یک شبکه کوچک تأثیرگذار هستند. این افراد نقطه شروع خوبی برای هرگونه مشاوره، تأمین مالی یا آشنایی با مفاهیم نوظهور یا ارتباط با سرشاخهها بشمار میآیند. گاهی این قبیل شبکههای خودکار انسانی بهتنهایی نقش یک شتابدهنده([49]) یا مِنتور([50]) را نیز بازی میکنند.
سازوکارهایی همچون چهارسوق و خانه نوآوری و امثال آنها، معمولاً برای ارتباط میان افراد و جعبهتقسیمها، مدلی تعریف میکند که ارتباطات را بهینه کرده و در نهایت به مرجعسازی جعبهتقسیمها نیز کمک میکند.
در فضای آموزشوپرورش به دلیل پررنگ بودن روابط انسانی، این نوع افراد بسیار وجود دارند و قابلیتهای بالایی هم دارند. مربیان و معلمان و مدیران نیز به ارتباط با این افراد بسیار محتاجند. با این وجود، اینچنین شبکههای خودکار انسانی غالباً مورد توجه نیستند و به عنوان عناصر سرعتبخش تحول باید مرجع تحولخواهان قرار گیرند.
شبکههای مصنوعی (پلتفرمها)
از زمانی که نظریهپردازان به مقوله شبکهسازی بهمثابه یک موضوع علمی پرداختند و بستر فضای مجازی، تقویت شد و پلتفرمهایی در این فضا طراحی شد. اهداف سیاسی و اقتصادی، نیز این شبکهها را گستردهتر نمود.
در کشور ما به دلیل ضعف در طراحی الگوریتمها و سناریوهای پیچیده شبکههای مصنوعی، این پلتفرومها بسیار کم تعداد هستند. شبکههای موجود، عموماً روی همان زیرساختهای وارداتی شکلگرفته که هرکدام اصول و مبانی خود را داشته و به همین دلیل آسیبهای فراوانی دارند. این ضعف در فضای آموزشوپرورش، به دلیل عدم توان پوشش هزینههای مربوط به فناوری اطلاعات و زیرساختهای مجازی، دوچندان شده است.
توجه به نکات زیر میتواند به ایجاد اتصالات کاربردی میان فعالان تعلیم و تربیت کمک کند:
- وجود عناصر متخصص در لایه سیاستگذاران کلان و تدوین اسناد تحولی بالادستی
- درگیر کردن فعالان تعلیم و تربیت در لایههای پایینتر بوسیله برگزاری رویدادها و استارتآپها
- ارتقاء سطح سواد IT و فضای مجازی در میان دانشجویان دانشگاه فرهنگیان و رشتههای مرتبط و برگزاری دورههای ضمن خدمت برای معلمان رسمی
- تقویت فرهنگ کار گروهی و کار شبکهای از سالهای نخستین تحصیلات ابتدایی؛ از طریق:
4-1) بها دادن به برخی مدارس، معلمها، خانوادهها و حتی بچه ها بهعنوان جعبهتقسیم
4-2) استفاده از پلتفرمهای مناسب و ایجاد زیرساختهای امن در فضای مجازی و حضوری
3-4) تعریف رویدادهایی در جهت معرفی و ایجاد ارتباط میان نخبگان و نوآوران دانشآموزی
سهم شبکهها در آینده
مهمترین نکتهای که به ایده شبکهسازی، وزن میدهد، سرعت توسعه ارتباطات و اطلاعات در جهان است. بزودی بخش زیادی از تصمیمات اساسی و تحولهای بنیادین در فضای فرهنگ و اقتصاد و سیاست، در شبکهها رقم خواهد خورد. لازمه رسیدن به این مهم در نظر گرفتن جهان آینده و جایگاه شبکهها در آن است.
تمام تلاش جهان فعلی برای فتح جهان آینده خلاصه در موارد زیر است:
- یکی از مهمترین ویژگیهای شبکهسازی، این است که میتواند تمامی ایدهها را شامل شود. این ظرفیت، باعث میشود تا تأثیرگذاری بر تعلیم و تربیت به نحو هماهنگ و متعادل واقع شود. در غیر این صورت، هرکدام از ایدهها، تحول نامتوازنی را رقم میزنند که مجموعههای جداگانهای باید بین سایر مجموعهها هماهنگی ایجاد کنند. اما شبکهها این امکان را میدهند که بهصورت همزمان در همه سطوح، مسئله و انگیزه تحول ایجاد شود.
- تلاش بر این است که رابطهای بین مجازی و حقیقی ایجاد کند. بستر مجازی تا وقتی که برای خود منفذی به دنیای واقع ایجاد نکند. اعتبار پیدا نمیکند.
- جهت دیگر این است که زیرساختهایی برای ایمن شدن بیشتر و زمینه سوءاستفاده کمتر به وجود بیاید.
- تلاش در راستا اینکه جعبهتقسیمها، جایشان با ستارههای پوشالی عوض شود. وبلاگرها و سلبریتیها، در حال حاضر نقطه ثقل اصلی در شبکههای اجتماعی بهخصوص مجازی هستند که عموماً نیز به جای دعوت به آرمان تحولی، مخاطب را به سمت خود میخوانند. تنها زمانی میتوان یک تحول تربیتی رقم زد که نقاط کانونی شبکه و جعبهتقسیمها، توخالی نبوده و پشتوانهای داشته باشند که به رشد دیگران کمک کند.
کلام پایانی
آینده آموزش، نیاز به شبکهای دارد که قدرت پالایش و وحدت در سیاستگذاری و جهتدهی داشته باشد. یکی از چالشها در نظامهای شبکهای، تکثر نگاه و عقیده و رفتار است. تکثری که خود شبکهها به آن دامن میزنند و اساساً به دنبال وزندهی و قضاوت نیستند (مگر مواردی که اغراض سیاسیشان در تعارض با تکثرگرایی باشد؛ مانند فیلترینگ اینستاگرام در موضوع شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی). همین امر زمینه را برای تشتت و هرجومرج فراهم میکند. شبکه در آینده آموزش تمدن اسلامی، باید قدرت پالایش و وزندهی داشته باشد. هرچند، غالباً سازوکارهای آن باید پنهان باشد. جعبهتقسیمها، در اینجا نقش محوری دارند.
سپاسگزاري
این مقاله باز تولیدی از مقاله پنجم از پژوهش «1+8 ایده برای تحول بنیادین آ.پ» میباشد که پیشتر به همّت گروه حوزوی بنیان مرصوص و با حمایت مرکز راهبری ورثة الانبیاء انجام شده است. بدینوسیله از همه بزرگوارانی که در طرح پژوهش فوق الذکر تلاش نمودهاند سپاسگزاری میگردد.
منابع
مصاحبه با آقایان حبیب رحیم پور، میرزایی (رزمندگان)، غفاری، ذوفن، علی اکبریان، صداقت زاده، آزین، میرزایی (مهر هشتم)، همتی فر، تاجیک، کثیری و خانم دکتر قربان که تفصیلات آن در پژوهش «1+8 ایده برای تحول بنیادین آ.پ» موجود میباشد.
[1]– مدیر میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهان
[2]– کارشناس میز تعلیم و تربیت مرکز راهبری برهانshahangian.m@gmail.com
[3]– Networking
[4]– مصاحبه با جناب آقای ذوفن
[5]– مصاحبه با جناب آقای آزین
[6]– در زمان نگارش این مقاله، دوازدهمین رویداد چهارسوق نیز در 13 اسفندماه 1399 برگزار شده است.
[7]– مصاحبه با جناب آقای ذوفن
[8]– همان
[9]– این طرح زیر نظر جناب آقای جزینی است.
[10]– مصاحبه با جناب آقای تاجیک
[11]– ایتات : ایدهها و تجربیات آموزشی و تربیتی
[12]– برگرفته از پایگاه اینترنتی جشنواره ایتات به آدرس www.etatt.ir
[13]– این تشکیلات زیر نظر جناب آقای نیرو است.
[14]– مصاحبه با جناب آقای تاجیک
[15]– مصاحبه با جناب آقای ذوفن
[16]– همان
[17]– مصاحبه با جناب آقای تاجیک
[18]– همان
[19]– این مدرسه زیر نظر جناب آقای اردوان مجیدی تا سال تحصیلی 96-1395 به فعالیت خود ادامه داده است.
[20]– مصاحبه با جناب آقای آزین
[21]– همان
[22]– همان
[23]– همان
[24]– به آدرسwww.classgram.ir
[25]– مصاحبه با جناب آقای آزین
[26]– همان
[27]– به آدرس www.eduhouse.ir
[28]– مصاحبه با جناب آقای آزین
[29]– به آدرس www.chaharsoogh.ir
[30]– مصاحبه با جناب آقای حبیب رحیم پور
[31]– همان
[32]– مصاحبه با جناب آقای غفاری
[33]– همان
[34]– مصاحبه با جناب آقای کثیری
[35]– همان
[36]– همان
[37]– مصاحبه با جناب آقای میرزایی (رزمندگان)
[38]– مصاحبه با جناب آقای تاجیک
[39]– مصاحبه با جناب آقای همتی فر
[40]– مصاحبه با جناب آقای صداقت زاده
[41]– مصاحبه با جناب آقای آزین
[42]– مصاحبه با جناب آقای علی اکبریان
[43]– مصاحبه با جناب آقای میرزایی (مهر هشتم)
[44]– مصاحبه با سرکار خانم دکتر قربان
[45]– John Barnes
[46]– Mark Granovetter
[47]– Nicholas Christakis
[48]– Albert-László Barabási
[49]– accelerator
[50]– mentor