اگر شما هم از آن دسته مربیانی هستید که دوست دارید کلاس ریاضی را به خلاقانه ترین و جذاب ترین نحو ممکن برگزار کنید، و به دنبال یک داستان جذاب برای فصل دوم ریاضی چهارم دبستان (مبحث شناخت کسر ها و مفهوم کسر های گسسته و پیوسته ) هستید، پیشنهاد میکنم این داستان را تا پایان دنبال کنید.
آن روز با دختر دایی هایم از کنار خانه ی مادربزرگ رد میشدیم که نا غافل تصمیم گرفتیم به مادربزرگ هم سری بزنیم…
وقتی مادربزرگ ما را پشت در خانه اش دید شوکه شد!
«ماااادر جوووون! شما کجاااااا اینجا کجاااااا؟!»
من گفتم :«ما از اینجا رد میشدیم که دلمان برای شما تنگ شد و گفتیم به شما هم سری بزنیم!»
مادربزرگ گفت:« قدمتان روی چشم مادر! صبحانه که خورده اید؟!؟
چهارنفری به هم نگاهی کردیم و یک صدا گفتیم:« نه…»
مادربزرگ دست به کار شد.
با خودش میگفت هرچه در یخچال دارم را به چهار قسمت مساوی تقسیم میکنم به هرکدام از نوه های عزیزم یک قسمت را میدهم.
مادربزرگ به سراغ یخچال رفت…
اول از همه یک نان تافتون پیدا کرد…
نان تافتون را آورد و به چهار قسمت مساوی تقسیم کرد و به هرکدام از ما یک قسمت از آن را داد.
1/4 برای من
1/4 برای مریم
1/4 برای زینب
و 1/4 هم برای زینب.
یک صدا گفتیم:« ممنون مادر جون!»
مادربزرگ گفت:« صبر کنید ببینم هنوز مانده! »
و بعد به سراغ یخچال رفت.
یک شانه تخم مرغ که در آن 12 عدد تخم مرغ پخته بود را بیرون آورد. با خودش گفت اگر این 12 تخم مرغ را بین 4 نفر تقسیم کنم به هر نفر 3 تخم مرغ میرسد…
یعنی 1/4 از کل تخم مرغ ها میشود 3 تا.
و بعد به هرکدام از ما 3 عدد تخم مرغ داد…
مادربزرگ دوباره به سراغ یخچالش رفت و 20 عدد گردو پیدا کرد…
با خودش گفت:« من 20 عدد گردو را باید بین 4 نفر تقسیم کنیم و به هر نفر یک قسمت بدهم.
اگر 20 گردو را بین چهار نفر تقسیم کنیم به هر نفر 5 گردو میرسد…
پس یک قسمت از 4 قسمت گردوها یا همان 1/4 گردوها، میشود 5 گردو…
و بعد به هرکدام از ما 5 عدد گردو داد.
حالا نوبت قالب های پنیر بود…
مادربزرگ 8 قالب پنیر هم در یخچال داشت.
با خودش گفت 8 قالب پنیر را اگر بخواهیم بین 4 نفر تقسیم کنیم، به هر نفر 2 قالب میرسد.
یعنی 1/4 از پنیر ها میشود 2 قالب پنیر.
آن روز ما صبحانه مفصلی در منزل مادربرگ خوردیم و روی ماهش را بوسیدیم و از او خداحافظی کردیم.
راستی بچه ها آن روز 1/4 از نان، 1/4 از تخم مرغ ها، 1/4 از گردوها و 1/4 از قالب های پنیر سهم هرکدام از ما بود…
مگر همه ی آن ها 1/4 نبودند؟! پس چرا مقدار های آن ها با هم تفاوت داشت؟!؟