ورود بعضی آدمها در زندگیِ ما باعث باز شدن مسیرهای جدیدی می‌شوند. نه از این مسیرمعمولیها، یک مسیرِ پرنور و سرسبز، چیزی شبیه دالان بهشت.

مواجه شدنِ ما چمرانیها با منطقه‌های دورافتاده و محروم، نقطه عطفی در کارو زندگیمان بود. ولی همیشه این حسرت را داشتیم: کاش یه منطقه‌ی نزدیکتر می‌شناختیم که راحت تر بتونیم بهشون سربزنیم

و این حسرت خیلی زود تبدیل به یک واقعیت شد. با تعداد خیلی زیادی خانواده‌ی پاکستانی، نزدیک بهشت زهرا آشنا شدیم که صمیمانه ما را پذیرفتند و چند سالی پسرهایشان را مهمان مدرسه‌مان کردند…

در مناسبتهای مختلف ما را به جمع خودشان راه دادند و تبدیل شدند به پاتوق ما در روزهای دلتنگی…

عیدغدیر که کرونا امان همه را بریده بود رفتیم با بچه‌ها بازی و فعالیت کردیم و دلمان باز شد، اربعین که جایی برای رفتن نداشتیم کنار بچه‌های پاکستانی زیارت اربعین و سرود “اگه یه کبوتر بودم” خواندیم. حتی در رفت و آمدهایمان خبر به دنیا آمدن نوزاد جدید را به ما داده‌اند و خواستند اسمش را روحانی همراهمان انتخاب کند….

و این مسیر پر نور هنوز برای ما تمام نشده…

خدا رو شاکریم که در این راه از حمایت‌ها و نیت‌های خیر شما بهره‌مند شدیم.

انشاالله توفیق سهیم شدن در آینده درخشان کودکان، به همه‌ی ما ارزانی شود.

بخوانید  گزارشی از روند تغییرات مدرسه در زمان کرونا