الگو سازی و ساخت یک مدرسه ایده آل برای تحول نظام تربیتی

از بچگی دوست داشتم رابین‌هود باشم. از ثروتمندان بدزدم و فقرا را نجات دهم. قیام کنم و ظلم زمانه را زمین بزنم.

خانواده بزرگ شهید چمران الگو سازی و ساخت یک مدرسه ایده آل برای تحول نظام تربیتیرابین‌هودیسم، علاوه بر بعد اقتصادی، ایده ی رایجی است که هرچقدر حکومت‌ها فاسدتر و یا ضعیف‌تر می‌شوند، در میان نخبگان و عموم جامعه، قوت بیشتری پیدا می‌کند. یعنی حرکتی ساختار شکنانه و فردی علیه حکومت ها و ساختارهاست.
در آموزش‌وپرورش هم شبیه این اتفاق افتاده است. زمانی که آدم‌ها از ساختارها خسته می‌شوند و امیدی به تحول در سطح کلان ندارند، اولین ایده‌ای که به ذهنشان خطور می‌کند، ساختن یک مدرسه است. مدرسه‌ای که آن‌قدر خوب باشد که مدرسه‌های دیگر را تحت تأثیر قرار دهد و یا برای خودش شعبه‌های فراوانی تأسیس کند و در نهایت به یک نظام تحولی آباد برسد.
در حال حاضر، یکی از رایج‌ترین و اصلی‌ترین راهبردهای تحول، الگوسازی و توسعه ی الگوست. یک پای این ایده در رابین‌هودیسم است که اجزاء و یا خرده سیستم‌ها، ناامید از کلان سیستم‌ها، قیام می‌کنند و با ضربه‌های کاری، سعی در نجات اجزای دیگر و درنهایت انقلاب در کل کلان سیستم می‌شوند.

پای دیگر این ایده در یک نگاه عمیق فلسفی است. نگاهی که کم تر کسی نسبت به آن خودآگاه بوده و بررسی کرده است. به همین دلیل نقاط ضعف و قوت آن به‌صورت عمیق بررسی نشده است. یکی از اصلی‌ترین پیش‌فرض‌ها که بعدها در قالب یک مکتب خود را معرفی نمود و جریان‌های بسیاری را در غرب تحت تأثیر قرارداد، ساختارگرایی است.

” آنچه امروزه «ساختارگرایی» نامیده می‌شود، زمانی پدید آمد که انسان‌شناسان، منتقدان ادبی و دیگران دریافتند که زبان‌شناسی می‌تواند برای توجیه روش کارشان کمک مؤثری باشد؛ اما زمانی که آنان زبان‌شناسی را الگوی کار خود قراردادند، به این نکته پی بردند آنچه را که سوسور بدان پرداخته و مطرح کرده، تحت یک طرح کلان‌تر نظری می‌گنجد که آنان از آن به‌عنوان «ساختارگرایی» یاد کردند. ساختارگرایی در نزد آنان چیزی بود که دست‌کم با دو جریان فکری دیگر تفاوت اساسی داشت: پدیدارشناسی ذهنیت‌گرا و سوژه محور و کنش‌گرایی فردگرایانه. بدین ترتیب، آنان با قرار دادن اصول فکری سوسور در طرح کلان ساختارگرایی، خط تمایزی میان خود و جریان‌های نظری موازی کشیدند.
سوسور گرچه آشکارا ساختارگرایی را بر زبان جاری ساخت، اما با تمرکز بر اهمیت رابطه‌ها و نظامی که بر مبنای آن شکل می‌گیرد، آنچه را که به‌صورت زمزمه‌های خاموش، دغدغه‌های ضمنی و مکنون در درون نظریات متفکران پیشین نهفته بود، صراحت بخشید. بدین ترتیب، آنچه را که سوسور تدوین کرده بود، به نحله‌ای نظری بدل شد و در ادامه، از درون این نحله شاخه‌هایی سر برکشید که بسیاری از رشته‌های علوم انسانی را تحت تأثیر قرارداد به‌گونه‌ای که دل‌مشغولی اصلی متفکران یا گام زدن در بستر نظری ساختارگرایی شد یا اینکه تلاش کردند به هر نحو ممکن خود را از زیر این چتر فراگستر بیرون کشیده و هویت متمایز و مستقلی برای خود بتراشند.”

 

ساختارگرایی

ساختارگرایی یکی از نگاه‌هایی بود که به علوم مختلف تسری پیدا کرد و جریان‌های مهمی را ایجاد کرد. انسان‌شناسی، تاریخ، علوم اجتماعی و حتی روانشناسی و علوم تربیتی. در فضای علوم تربیتی، مدارسی که بر این اساس شکل گرفتند، تربیت را دارای ساختارهای منسجم و مرتبط به هم می‌دانستند که با شکل‌دهی آن ساختارها، می‌توانستند الگوی خود را گسترش دهند.

هر مدرسه‌ای که بر اساس آن الگو عمل می‌کرد به نتایج مشابهی می‌رسید. یکی از شناخته‌شده‌ترین مدارس بر اساس این نگاه، مدارس آی بی است.
در ایران نیز، افراد و مدارس دست به طراحی و توسعه ی این ساختارها زدند. برخی ارگان‌ها و سازمان‌ها نیز برای الگوسازی و توسعه ی الگو، مأموریت‌هایی تعریف کردند و در برخی موارد، از آن‌ها حمایت کردند.
در این مسیر برخی از مجموعه‌ها، برای ساختار آن‌قدر اصالت قائل‌اند که خود آن را با تمامی اقتضائاتش کپی می‌کنند و به‌اصطلاح مدارس زنجیره‌ای هستند که مدل جذب، گزینش، ارزیابی و برنامه ی درسی‌شان کاملاً یکپارچه است. ولی برخی هم مانند علوی مدعی این هستند که شعبه‌ای ندارند و صرفاً الگویشان برای مدارس دیگر منشأ ایده است. در این مدل گسترش، هر فرد و یا هر مجموعه‌ای بنا به اقتضائاتش، مدل را بومی کرده و تغییر می‌دهد.
الگوسازی در هر دو مدل، ضعف‌ها و قوت‌هایی دارد که با شناخت مدل‌های عینی آن، بهتر می‌توان آن را نقد و بررسی نمود. ایده ی الگوسازی و توسعه ی الگو به دنبال یافتن لوازم الگو شدن و چگونگی توسعه ی الگو است. البته برخلاف وجود اختلاف و تکثر در برخی ایده‌ها و نظریه‌ها، ادبیات و دغدغه‌های بسیاری از مدیران و موسسان این مجموعه‌ها و مدارس، شباهت‌های فراوانی به هم دارد؛ ساده فکر می‌کنند و همان‌قدر ساده عمل می‌کنند، غالباً از پیچیدگی‌های مرسوم در فضای سیاست‌گذاران و مجریان کلان، نظریه پردازان و حتی شبکه سازان به دور هستند. خیلی بزرگ فکر نمی‌کنند و خیلی بزرگ هم نیستند. تمامی این ویژگی‌ها، یک وجه مثبت دارد و یک وجه منفی. این سادگی از آن جهت خوب است، که مسیرش مشخص‌تر و ارزیابی‌اش آسان‌تر است. از طرف دیگر توسعه ی آن به همین سادگی نیست و ممکن است دستخوش چالش‌هایی شود که به اجبار، پیچیده فکر کند. همین امر موجب شده تا اصولاً مدل توسعه ی موفق و بهینه وجود نداشته باشد.
مدرسه علوی، مدارس میزان، مهرهشتم، توحید و کانون دانش پژوهان نخبه هم به‌عنوان یک الگوی غیرمدرسه‌ای که به موازات مدرسه، ساختار مکملی را با تمرکز بر نخبه پروری، طراحی کرده‌است، مورد بررسی قرار گرفتند.
به نظر میرسد نخبه پروری، کار تشکیلاتی، تربیت محور بودن و توجه و شناسایی استعدادهای متفاوت افراد از ابعاد و شاخص های اصلی مجموعه های الگو میباشد.

 

فرآیند رسیدن به الگو

در الگوسازی علاوه بر مدل نهایی ایجاد شده، فرآیند رسیدن به آن نیز از چند جهت اهمیت می یابد. مثلاً در ارزیابی الگوی مورد نظر، چرا که در ارزیابی، فرآیند هم به اندازه محصول نهایی می تواند اهمیت داشته باشد. که به عنوان مثال در این فرآیند چقدر مبتنی بر الگوهای دیگر از جمله الگوهای غربی بوده، یا تا چه میزانی با سعی و خطا به نتیجه رسیده است و یا از جهت رسیدن به مدلی برای توسعه الگو که در مدلسازی از الگو علاوه بر محصول و خروجی نهایی فرآیند رسیدن به الگو هم باید مورد توجه قرار بگیرد.

بخوانید  چگونه با فرزندم به مهمانی بروم؟ راهکار هایی برای شرکت در مهمانی با کودکان

ارزیابی الگو

منظور از ارزیابی در این جا، نحوه ارزیابی محصول نهایی با ایده آل و مطلوبی است که ابتدائا در نظر بوده و یا طراحی شده است، شاید نتوان به یک نقطه مشخصی رسید و گفت این محصول نهایی و الگوی مدنظر است و لازم باشد دائم برای رسیدن به ایده آل و هدف اولیه باید تلاش کرد ولی این تلاش باید مبتنی بر یک ارزیابی باشد. از این رو افراد شیوه ارزیابی از کار خودشان را بیان کردند و این که نسبت به هدفگذاری اولیه شان الان خودشان را کجا می بینند.
سنجش اهداف بر مبنای شاخص‌های علمی باید صورت گیرد. مثلاً قدرت انتخاب گری بچه‌ها به چه نقطه‌ای رسیده، توان کارگروهی با آزمون‌های نرم شده بین‌المللی به چه نقطه‌ای رسیده، شادی و نشاطشان در چه حدی است و میزان یادگیری و قانون‌مندی آنها چقدر شده است. برخی از این شاخص‌ها، شاخص‌های تجربی و چشمی و برخی هم کاملاً علمی است.
مثلا در مدل نخبه پروری، نخبه کسی است که بتواند اثرگذاری اجتماعی داشته باشد و در همه ی ابعاد هم خوب رشد کرده باشد. در فضای علمی، مهارتی، اخلاقی و اعتقادی، لیست کردن این اهداف و سنجش توسط مربی‌ها و مسئولین میتواند یک راه ارزیابی باشد.
همچنین میتوان از ظرفیت پایان‌نامه‌های ارشد و دکتری دانشجوهای علوم تربیتی، روان‌شناسی و تربیت‌معلم جهت سنجش میزان رسیدن به اهداف بهره برد. نظرسنجی از خانواده‌ها بر مبنای میزان تأثیرگذاری مدرسه در حوزه‌های مختلف بر فرزندشان از طریق مصاحبه یا پرسشنامه و تحلیل داده های آن هم به نوعی موثر میباشد.
کار دیگر این‌که از بیرون مجموعه کارشناس دعوت شود و از آن ها خواسته شود تا روش تدریس را چک کنند. همچنین خود معلم میتواند به خودش نمره ‌دهد. این داده‌ها را میتوان در یک جدول جمع آوری و ارزیابی نمود.

چگونگی توسعه الگو

یک الگو زمانی می تواند الگو باشد که برنامه ای برای توسعه و فراگیری خود داشته باشد، در غیر اینصورت در بهترین حالت یک مدل خوبی می شود که در زمان و مکان خود محصور می ماند. بنابراین همان اندازه که فعالیت ها و برنامه های طراحی و تحقق الگو اهمیت می یابد، فعالیت های مجموعه جهت توسعه و فراگیر شدن مدلش هم مهم است.
برخی معتقدند که نباید دنبال شعبه زدن بود بلکه خود هسته اصلی باید آنقدر قوی شود که دیگران از او الگو بگیرند و نهایتا با تربیت یک نفر با عنوان راهبر تربیتی در استان های مختلف، سبب انتشار مدل مرکزی البته با توجه به اقتضائات هر منطقه شد. یک ایده کم هزینه در توسعه الگو، عدم توسعه ی فیزیکی می باشد. یعنی آنچه از مدرسه الگو توسعه میابد صرفا یک سری کلیات و اصول باشد و تطبیق این اصول در هر اقلیم و شرایط را خود متولیان آن مدرسه بر عهده داشتن باشند.
در مقابل بر خی هم به دنبال شعبه زدن میروند. توسعه ی خوشه‌ای میتواند یک راه باشد. یعنی یک مدرسه را آباد کنید وقتی این مدرسه آباد شد بعد مدارس دیگر به آن گوشواره بشوند و وقتی آن ها آباد شدند. مدارس دیگر به آن ها گوشواره بشوند و به این ترتیب باید پیش رفت. پشتیبانی محتوایی و نظارتی مدارس الگوی اولیه نسبت به مدارس دیگر خیلی در این مسیر کمک رسان خوبی می تواند باشد.

موانع توسعه الگو

علاوه بر فعالیت ها وبرنامه هایی که جهت توسعه الگو باید داشت، همزمان موانعی مانند هزینه، شرایط فرهنگی، نیروی انسانی هم وجود دارد که ایجاد محدودیت می کند.
یک بحث اصلی در مجموعه‌ها، بحث بعد از دوران دانش‌آموزی است که معمولاً ضعف دارد. برخی هم در خود دوره ی دانش‌آموزی نمی توانند دانش آموزان را به مقاطع بالاتر برسانند. مجموعه باید بتواند چرخه ای کامل طراحی کند.
نکته مهم دیگر تربیت مربی توانمند است، اگر این مورد نباشد نمیتوان هیچ الگویی ایجاد کرد و آن را استمرار بخشید.

مدل اقتصادی

هزینه های اقتصادی و نحوه تامین مالی یک مجموعه از مؤلفه هایی است که در شکل گیری و توسعه و گسترش یک مدل و الگو نقش بسیاری دارد. به خصوص الگویی که رنگ و بوی کار تربیتی دارد که به طور معمول از بحث های درآمدزایی فاصله دارد ولی در عین حال بدون داشتن پشتوانه مالی مطمئن، سخت می تواند به نتیجه برسد.
بیشترین هزینه یک مدرسه یا مدل تربیتی مجاور مدرسه، ملعمان و مربیان آن هستند. یک راه این است که از همان اول مربیان کاملا به صورت جهادی و فی سبیل الله تدریس نمایند که به عنوان مثال این مدل درکانون دانش پژوهان نخبه در حال انجام میباشد.
البته برخی مدارس غیر انتفاعی هستند و مشکل مالی ندارند. در عین حال خود مدارس هم میتوانند درآمدزایی داشته باشند مثلا برای سایر مدارس یا معلمان دوره های تربیت مربی و … برگزار کنند.

نسبت گیری فعالان عرصه ی تعلیم و تربیت با این ایده

در بررسی ایده الگو سازی اگرچه دیدن تجربه های عینی بسیار کمک کننده است اما به دلیل درگیری این مجموعه ها با اجرا و چالش های آن، اغلب تمام ابعاد توسعه الگو را ندیده اند.

برای پر کردن این خلأ و مدل سازی کارآمد، قطعا نظرات فعالین دیگر حیطه ها مفید خواهد بود. از این رو این ایده در مصاحبه با این افراد مورد سؤال قرار گرفت تا نسبتشان را با آن، بیان کنند. نظرات مصاحبه شونده ها در نسبت سنجی با این ایده در سه دسته قرار می گیرند.
الف) افرادی که ایده مذکور را به عنوان یک ایده تحولی لحاظ نمی کنند. این ایده دو تنگنا دارد: اول این‌که در بسیاری از موارد قابلیت الگوسازی و شبیه‌سازی وجود ندارد. چون این نمونه در یک بافت ویژه شکل‌گرفته و در بیش تر موارد به یک فرد ویژه وابسته است و چون افراد را نمی‌توانیم شبیه‌سازی کنیم، نمونه را هم نمی توانیم شبیه‌سازی کنیم. مشکل دیگر این است‌که در بسیاری از موارد در این نمونه‌ها، فردی یا گروهی نیست که بتواند این را به معنای فنی تجربه نگاری کند.
ب) افرادی که ایده مذکور را مثبت می دانند در مجموع اثرگذار ولی در شرایط فعلی برای آن اولویت قائل نیستند. مشکل این ایده این هست که در فضای ایزوله ایجادشده است. حتی در صورت توجیه مشکلاتش برای ۱۵درصد جامعه قابلیت پیاده‌سازی دارد. من معتقد به الگوسازی هستم ولی الگوسازی مثل همان فضای علمی باید در حیطه ی واقعیت میدان باشد. واقعیت میدان ما مدارس غیرانتفاعی نیستند. مردم ما بچه‌هایشان را جای خاص نمی گذارند. اغلب آدم‌ها در پاسخ به این‌که بچه‌ها را کجا بگذاریم، می گویند همان مدرسه ی سر کوچه.

بخوانید  نگاهی که می سازد، نگاهی که ویران می کند!

لذا مشکل ایده ی الگوسازی به معنای تأسیس مدرسه ی غیرانتفاعی و فضای فرهنگی خاص، این است که برای عموم مردم کارایی ندارد. پس اگر بگوید می خواهم به‌طور نمونه ورودی 10 دانشگاه فرهنگیان کشور را کنترل و تقویت کنم، به این معنا الگوسازی، الگوسازی درستی است. چون در مسیر واقعی تربیت‌معلم است ولی حالت قبل غیرواقعی است.
ج) دسته سوم علاوه بر اثرگذار بودن ایده مذکور در فرآیند تحول و تحقق تحول در نظام تعلیم و تربیت برای آن اولویت نیز قائل اند.
این ایده خیلی می تواند مؤثر باشد منتهی به‌شرط این‌که الگو، قابلیت توسعه داشته باشد. اگر الگو فقط برای تهران یا مدارس کم‌جمعیت باشد، نمی تواند بقیه ی جامعه را پوشش بدهد. این کار اگر اولویت یک نباشد، دو هست. اولویت یک، آن نهاد موازی است که باید سرپرستی این الگوهای جدید را به عهده بگیرد و اولویت دو همین الگوهاست که با توجه به اقتضائات هر فرد یک الگوی جدید را تولید کند و در اختیار بقیه قرار بدهد. مشکل این ایده این است که اساساً یا قابل توسعه نیست یا قابل اشتراک‌گذاری هست ولی الگوسازی به بقیه نمی‌دهد.

نتیجه گیری:

رهیافت های زیر حاصل مشاهدات میدانی و تجربه های عملیاتی و گفت وگو با صاحب نظران در عرصه عمل و نظر است که مبتنی بر مبناهای نظری و عملی گروه محققین به پیشنهادات اقتضایی منجر شد. این پیشنهادات برای هر گروه یا مجموعه ای که در سطح ایده الگوسازی در صدد تحول باشد، قابلیت استفاده دارد.

روابط الگوها با ساختار رسمی

نشر هر ایده ای در فضای تعلیم و تربیت، بدون نسبت گیری با نهاد عمومی و رسمی آموزش و پرورش اگرچه ناممکن نیست اما به نظر چندان اثربخش نخواهد بود. الگوها روابط خود را به شکل های مختلفی با ساختار برقرار می کنند. در موضوع الگوسازی مدارس، باید تلاش کنیم تا این الگو در مدارس دولتی وارد شود. در واقع تاسیس مدارس غیر انتفاعی الگو، باید مقدمه ای برای اصلاح مدارس دولتی باشند.

چالش های درون آموزش و پرورش

در آموزش‌وپرورش نقاطی وجود دارد که در عین حساسیت برای ساختار، نقاط کلیدی به حساب می آیند. مدارس الگو نیز عموما برای تغییر، ابتدا سراغ این بخش ها می روند.

کتاب‌های درسی: بهتر است بگوییم کتاب مقدس. چیزی که به جان آموزش‌وپرورش بسته‌شده است و اگر کسی خدای‌ناکرده آن را کنار بگذارد، به وحی منزل عمل‌نکرده است. آن‌قدر این مسئله را ضروری کرده است که خانواده‌ها نیز نمی‌توانند باور کنند که چیزی جز کتاب‌های آموزش‌وپرورش می‌تواند به فرزندانشان علم بیاموزد و رشد دهد. اصلاً باید کتاب داشت؟ آیا کتاب واحد نیاز است؟ شاید در این میان مدرسه ی الگویی جرأت یابد کتاب‌ها و یا بخشی از کتاب‌ها را حذف کند.

کلاس: کلاس درس کجاست؟ برای آموزش‌وپرورش، کلاس درس یک چهاردیواری ساده و بدون شلوغی است که کامل تمرکز داشته باشد و میزها به سمت تخته و همه‌چیز سر جایش قرار داشته باشد. تخته ی سیاهی باشد و معلم جلوی کلاس قرار بگیرد و تدریس کند. اگر در این میان کسی بگوید به‌جای نیمکت میزهای مکتبی دارم و یا به‌جای اینکه معلم تدریس کند، بچه‌ها باید باهم بازی کنند و مفهومی را کشف کنند، قانون نانوشته‌ای زیرپا گذاشته‌شده و بازرسان آموزش‌وپرورش گزارش پشت گزارش رد می‌کنند که این مدرسه تخلف کرده است.
باید یک‌بار جرأت کرد و تعریف جدیدی از کلاس ارائه داد. کلاس جایی است که بچه‌ها در آن زندگی کردن را در جامعه ی واقعی باید بیاموزند. گاهی این کلاس در یک چهاردیواری است، گاهی در حیاط و گاهی در کوچه است. گاهی معلم پای تخته است و گاهی یک درخت خشکیده در زمستان است و گاهی هم مغازه‌دار محل است. در این کلاس، بچه‌ها مسئول آموختن هستند و معلم بسترساز و ترغیب‌کننده است. دیگر نیاز نیست زمین و زمان را به هم بدوزد تا بچه‌ها حواسشان پرت نشود.

هدف: مهم‌ترین چیزی که می‌تواند جنگ جهانی درست کند، هدف است. مدرسه دنبال چیست؟ همه شعار می‌دهند که بچه‌ها را برای حیات طیبه آماده می‌کنند و شکوفایی استعدادهایشان مهم است و …؛ اما اگر از ایشان بپرسید چند ساعت در هفته به حیات می‌پردازید و استعداد اصلاً یعنی چه؟ می‌بینید عمده ی زمان مدرسه‌ها با ریاضی و فارسی پرشده است که برفرض طیب بودنشان، مرده‌ای بیش نیستند که در ذهن بچه‌ها دفن می‌شوند و خبری از حیات و چیزی که در ذهن بچه‌ها زنده بماند و آینده‌شان را بسازد نیست.
مدرسه ی الگو، یک‌بار برای همیشه باید جرأت پیدا کند تا زمان‌های جدی بابت کارگاه‌ها و پروژه‌های مهارتی بگذارد. حجم دانش را کاهش دهد. ساختارهای مدرسه اعم از معماری، آیین‌نامه‌ها، روابط سازمانی، روابط بین معلمان و دانش‌آموزان و حتی روابط با خانواده‌ها را باید بر اساس اهداف شخصیتی و فرهنگی بازطراحی کرد.

ملاحظات نحوه توسعه و قابلیت مدل سازی الگوها

یکی از دلایل اثربخش نبودن الگوها در اصلاح ساختار رسمی موجود، عدم توجه به توسعه الگوهاست. برخی از ملاحظات کمک کننده برای توسعه و الهام بخشی الگو، نگاه ماژولار به مدل سازی، مدل سازی الگو و استفاده از رسانه است.
مدرسه یک جامعه ی کوچک متشکل از نظام‌های درهم‌تنیده و پیچیده است. نظام آموزشی، پرورشی، سلامت، اقتصادی و … . هر جامعه‌ای قابلیت‌هایی دارد و ممکن است توان الگوبرداری از یکی از نظام ها یا حتی زیر نظام‌ها را داشته باشد. برای مثال زیر نظام ارزیابی مربوط به نظام آموزشی را الگو برداری کند. ضمن اینکه الگوبرداری یک نظام، از الگوبرداری از یک جامعه ساده‌تر است؛ بنابراین هرچقدر بتوان نظام‌ها را از کلاف‌های سردرگم بیرون آورد و هرکدام را تبدیل به یک ماژول قابل‌استفاده کرد، قابلیت توسعه، اثرگذاری و حتی جریان سازی بیش تر خواهد شد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.