موضوع کلی فیلم؟
پسرک چوبی که برای تبدیل شدن به یک پسر واقعی از ماجراهای عجیبی عبور میکند.
اگه بخوایم یه اسم دیگه برای این فیلم بذاریم:
پسرک چوبی واقعی
خلاصه ای از داستان فیلم:
پدر ژپتو یک منبت کار تنهاست که وسایل عجیب و غریب چوبی می سازد. عروسکی با چوب درخت کاج می سازد و نام او را پینوکیو می گذارد، که توسط پری آبی جان داده میشود و وجدان او را به ملخی به نام جیمینی کیریکت می سپارد.
بعد از مدتی ژپتو تصمیم میگیرد پینوکیو را به مدرسه بفرستد، در راه مدرسه توسط یک روباه و یک گربه مورد آزار قرار میگیرد که آنها با حیله خود را دوست او معرفی میکنند و وقتی که به مدرسه میرود و معلم پینوکیو او را قبول نمیکند که در مدرسه او درس بخواند، با او همراه میشوند و او را به عنوان اینکه تو مشهور که بشوی به همه چیز خواهی رسید و پدرت از تو راضی خواهد بود به استرومبلی بازیگر که کالسکهای داشت و با عروسکهای خیمه شب بازی برنامه اجرا میکرد و مردم به او پول می دادند فروختند.
استرومبلی هم بعدازظهر اجرای برنامه او را زندانی کرد و تا مقصد بعدی و اجرای بعدی برسند ؛ در میان راه توسط یکی از عروسک گردان های ناراضی کاروان و جیمینی موفق میشوند که فرار کند. در میان راه که در حال فرار کردن بود رئیس کاروان سرزمین لذت (پلژر آیلند) او را میگیرد و با اجبار با خود همراه میکند و به آن سرزمین میبرد و در آنجا که نه قانونی نه پلیسی نه پدر و مادری داشت تا هر وقت که میخواستند و از هر چیزی که میخواستند میتوانستند استفاده کنند ،از هر چیزی در حد خراب کردن و از بین بردن وآزار دادن بقیه افراد حاضر در آن مکان ،انواع نوشیدنی و خوراکی و بازی و بود که می توانستند لذت ببرند ولی غافل از اینکه رئیس کاروان برای این بچه ها برنامهای خاص داشت. این بچه ها بعد از بازیهای زیاد و انجام هر کاری که دلشان می خواست تبدیل به الاغ می شدند و رئیس کاروان با اسبانی از جنس دود و باد آنها را در صندوقی می انداخت و با خود می برد در تمام طول مسیر پینوکیو حس خوبی نداشت و دوست داشت که پسر واقعی بشود و از جیمینی کمک میگرفت و توانستند با هم فرار کنند تا به دریا رسیدند و خود را به دریا انداختند و شنا کنان رفتند و خود را به خانه رساندند و متوجه شدند که ژپتو تمام ساعتهای خود را فروخته و به دنبال پینوکیو به سمت سرزمین لذت رفته است.
پینوکیو به کمک صوفیا(مرغ دریایی دوست ژپتو)خود را به ژپتو می رساند و در همان موقع با هیولای دریا برخورد میکنند و هیولا آنها را می بلعد. در شکم هیولا پینوکیو فکری میکند و آتشی در دهان هیولا به راه می اندازه و با ترفندی خودش و پدر ژپتو و گربه و ماهی ژپتو را توانست نجات دهد.
در هنگام خارج شدن از دهان هیولا قایق از وسط می شکند و ژپتو زیر آب می رود و پینوکیو پدر را نجات می دهد و با شنا کردن خودش و بقیه را نجات می دهد وبه ساحل می رساند و از دست هیولا در امان می مانند.
در قسمت پایانی که پینوکیو گریه میکند و خواهش میکند پدر زنده بماند؛ گوش و دمش که تبدیل به الاغ شده بود به حالت قبل بر میگردد و همراه پدر به منزل بر می گردند.
دیالوگ قشنگ فیلم:
پری آبی گفت: مهمترین بخش واقعی شدن این نیست که از چه چیزی ساخته شدی، اینه که درون دلت چه خبره.
یک صحنه ی جذاب فیلم:
قسمت انتهایی که پینوکیو بعد از خروج از دهان هیولا به پدر التماس میکند نمیرد و گریه میکند. اشکش روی صورت ژپتو می ریزد و کلی ابراز علاقه به پدر میکند و سر را روی سینه پدر می گذارد و میگوید که او را تنها نگذارد.
بد آموزی های فیلم:
در قسمتی که بچه ها به سرزمین لذت می روند، آن همه تفریح بسیار جذاب به نظر می آید چون در عالم واقعیت خبری از تبدیل به حیوان شدن نیست و داشتن این همه امکانات تفریحی و لذت بردن بی قید و شرط بسیار وسوسه انگیز و جذاب است.
سخن آخر:
قسمت پایانی که پینوکیو محبت به پدر را انتخاب میکند برایم دلنشین بود ولی در کل برای کودکان زیر ۱۰سال که چندان قدرت تشخیص ندارند مناسب نیست.
نویسنده: راحله رضایی