معلم که باشی ممکنه یک روزهایی از اینکه باید هر روز صبح بلند شی و بری مدرسه خسته بشی، ممکنه از بچه ها یا خانوادشون ناراحت بشی، ممکنه مجبور باشی با مریضی های جورواجور با ظاهری خوشحال بری سر کلاس و ممکنه یادت بره باید بابت تک تک چیزهای کوچیک و بزرگی که داری خداروشکر کنی.
فقط معلمهایی که زمان کرونا معلم بودن میتونن تا سالها بعد به معلمهای تازه وارد بگن که یادتون نره بابت هر دلخوشی کوچیکی، خوشحال باشین چون ممکنه یکدفعه همه شون باهم برای مدتی نامعلوم ازتون گرفته بشه.
فقط معلمهایی که زمان کرونا تدریس کردند میتونن از بچه هایی بگن که از زیر رختخواب جواب سوالهاشون رو میدادن، از بچه هایی بگن که موقعی که معلم نتونسته جوابشون رو به موقع بده، قهر کردن لپ تاب رو بستن و رفتن، از سختیهایی بگن که بابت ساخت فیلمهای آموزشی کشیدن، از دست به دعا شدن به خدا بابت وصل شدن به اینترنت بگن. از بچه هایی که پسوندهای عجیب و غریب مثل “اگر گفتی کی از همه خشن تره” برای کابریشون گذاشتن، از بچه هایی که پشت سیستم باهم دعواشون میشه و همدیگه رو برای قهر از فضای کلاس میندازن بیرون و …
خلاصه از ساعت کاری بگن که از ۸ ساعت به ۱۲ ساعت رسیده و شبانه روزی شده، صوتهایی هستن که حاوی دلتنگی برای خاله هستن و ساعت ۲ بامداد ارسال شده…
ای کرونا با ما معلمها چه کردی…تا سالها بابت هر دقیقه معلمی معمولیمان هزار بار خدارو شکر میکنیم.
خدا رو شاکریم که در این راه از حمایتها و نیتهای خیر شما بهره مند شدیم.
انشاالله توفیق سهیم شدن در آینده درخشان کودکان، به همهی ما ارزانی شود.