قبل از شروع تمام کارهایمان، یعنی قبل از تاسیس مهد و مدرسه و کارهای دیگر، ما یک گروه جهادی بودیم به اسم عمار.
چه شد که عمار شدیم؟ قبل ترش با گروهی دیگر به سفرهای جهادی رفته بودیم و بعد از آخرین سفر رفتیم لبنان. یک شب در محل مزار عمار یاسر و اویس قرنی ماندیم. جایی بسیار باصفا بود و صد حیف که در جنگ سوریه خراب شد.
مدت خیلی کمی بعد از لبنان، گروه جهادی ما تشکیل شد و به خاطر خاطرات خوب ما از آن فضای باصفا و البته شخصیت عمار یاسر، اسم گروهمان شد، گروه جهادی عمار.
در مدت زمانی طولانی چند سفر به روستاهای مختلف رفتیم و خاطرات خیلی خوبی برای همه ما ماندگار شد.
وقتی قرار شد در تهران مهد تاسیس کنیم قرار گذاشتیم، در سال حداقل یه نوبت فعالیتهای جهادی داشته باشیم.
در این چند سال، مدتی مهمان بچه های کار در دروازه غاربودیم، مدتی مهمان بچه های پاکستانی در روستایی اطراف بهشت زهرا، مهمان بچه های بشاگرد و چند سری بچه های دیگر.
این روزها با بزرگ شدن بچه های مدرسه سعی کردیم آنهارا هم درگیر فعالیتهای جهادی کنیم. برای پخش ارزاق، پول جمع می کنند. در بسته بندیها کمک می کنند و حتی در پخش بسته ها همراه خانواده هایشان مشارکت می کنند.
ایده های زیادی در ذهن داریم برای گسترش فعالیتهای جهادی، برای بچه های مدرسه و برای مردم در مناطق محروم
امیدواریم فرصت پیدا کنیم حداقل به بخشی از برنامه ها برسیم و در متفاوت بزرگ شدن بچه های مدرسه سهمی داشته باشیم