این داستان پیشنهاد میشه به ...

دخترخانم ها و آقا پسرهای 7 تا 9 سال.

تفسیر کودکانه سوره ی ناس:

سوره های ناس و فلق، سوره‌­هایی به عنوان پناهگاه هستند. درباره سوره فلق گفتیم، انسان زمانی که در تاریکی و بی­ خبری است، نیاز به پناهگاهی از نور دارد. سوره ناس می ­فرماید انسان گاهی به نوع دیگری از پناهگاه احتیاج دارد.

در سوره فلق گفتیم، به پروردگار پناه می­ بریم؛ از بدی ­هایی که در تاریکی سراغ  ما می­آیند؛ از آدم­ های حسود و آدم­ هایی که پنهانی گره به کار ما می ­اندازند.

پروردگاری که نور است و با همان نور، دل تاریک شب را می­ شکافد و راه را به ما نشان می­ دهد. در سوره ناس، ما به خدا از شر آدم ­ها و به ­طور­کلی موجوداتی که با وسوسه کردن ما را گمراه می ­کنند، پناه می­ بریم.

پناه به خدایی که همه­ ی انسان ­ها را، چه خوب، چه بد می ­شناسد. می ­داند در دل­هایشان چه می ­گذرد و چه کاری می­ خواهند بکنند. بر استعدادهای درونی تک­ تک مخلوقاتش آگاه است. چنین خدایی بهترین پناهگاه است.

گاهی ممکن است مسیرمان را کج برویم و یک کار اشتباه کنیم. با پناه بردن به خدا، جلوی این خطا را می ­گیریم.

داستان تدبر در سوره ی ناس:

ماجرای سه بره کوچک، که تصمیم گرفتند، زمانی دور از پدر و مادرشان، مستقل زندگی کنند. از این رو پدر به آن ­ها اجازه داد و گفت: مشکلی نیست. من به شما فرصتی یک ساله می ­دهم. اگر توانستید در این مدت، خوب زندگی کنید؛ بعد از آن اجازه مستقل زندگی کردن را دارید.

یکی از این سه بره، بسیار تنبل و بی‌­حوصله بود. اگر کار را کمی سخت می­‌دید؛ بهانه ای برای کار نکردن می‌­آورد. مثلا هوا گرم بود؛ می‌­گفت: موقعی که هوا خنک شد؛ کار را انجام می‌­دهم یا وقتی گرسنه بود؛ می‌­گفت: وقتی سیر شدم؛ فلان کار را می‌­کنم. خلاصه، بهانه‌­ای دست­ و­ پا می­‌کرد تا کارهای خانه را انجام ندهد.

روزی به بیابانی رفتند و تصمیم گرفتند، در آن بیابان، مستقل زندگی کنند. هر کدام از بره­‌ها، دنبال سرپناهی برای خود گشتند.

بخوانید  یک داستان خوشمزه ی چمرانی؛ سفر دور و دراز کرم

بره تنبل همان ابتدا، زیر یک درخت رفت و با خود گفت: چه جای خوبی برای استراحت و خواب پیدا کردم. پا روی پا انداخت و کمی از پشم­‌هایش را روی چشم­‌هایش گذاشت و خوابید. گاهی اوقات که بیکار می‌­شد، با پشم‌­های خود، لباس و کلاه می‌­بافت.

بره دوم که کمی زرنگ‌­تر از بره اول بود؛ با خود گفت: اگر باران ببارد، زیر این درخت خیس می‌­شوم. سر­پناه بهتری برای خود می‌­سازم؛ تا هنگام باد و باران مشکلی پیش نیاید.

چوب جمع کرد و به درخت تکیه داد. ساخت خانه‌­اش یک روز طول کشید. وقتی کارش تمام شد؛ شب بود. داخل شد و خوابید.

بره سوم که از همه کوچک‌­تر بود؛ نگاهی کرد و به بره اول گفت: هر باد و بارانی می­تواند تو را اذیت کند. زیر درخت که اصلا پناهگاه نیست.

به بره دوم نیز گفت: خانه‌­­ات به راحتی خراب می‌­شود. این هم سرپناه مطمئنی نیست.

بعد به هر دو گفت: اینجا دیگر پدرمان نیست تا در برابر شیر، گرگ و پلنگ از ما دفاع کند.

بره سوم هر­چه سعی کرد آن­‌ها را نصیحت کند، تا جای محکم­‌تری بسازند؛ فایده نداشت. با خود گفت: نزدیک این دو، خانه­‌ای محکم می­‌سازم تا اگر مشکلی پیش آمد، نجات‌شان دهم.

بالای درخت رفت و ساخت خانه‌­ای کوچک اما امن را شروع کرد. پس از یک هفته، خانه قابل سکونت بود. اما کامل و محکم شدن خانه، یک ماه زمان برد.

پاییز نزدیک بود. کم‌­کم هوا سرد شد. وقتی باد وزید و باران بارید؛ بره اول دیگر نتوانست زیر درخت چرت بزند. هر­چه کلاه، لباس و پتو بافته بود، فایده­‌ای نداشت و خیس می­‌شد. از نم باران، بوی بدی گرفته بود. بره با ناراحتی به خانه‌­ی برادر کوچکش رفت و گفت: می­‌توانم به خانه‌­ی تو بیایم؟

بره دوم گفت: خانه من جا ندارد. اما چاره‌­ای نیست. بیا داخل.

این دو بره به سختی کنار هم زندگی کردند. تا این­که هوا سرد­تر شد. از لا‌به‌­لای چوب‌­ها سوز شدیدی می­‌آمد. کم‌­کم داشتند سرما می‌­خوردند. به سرفه‌­های شدید افتادند.

بخوانید  داستان های تدبر در قرآن؛ راز پلیکان چه بود؟

برادر کوچک­تر به برادر بزرگ­تر گفت: بیا به خانه­‌ی برادر کوچک­تر برویم.

برادر بزرگ­تر گفت: ما بزرگ­تریم؛ آن‌­وقت به برادر کوچک­تر پناه ببریم؟

بره وسطی گفت: خانه سرد است و پاسخ‌گوی این سرمای شدید نیست. مدتی تحمل کردند. دیدند شدنی نیست. روانه خانه برادر کوچک­تر شدند. به درخت زدند.

برادر کوچک­تر سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: بله؟

گفتند: مهمان نمی­‌خواهی؟ برادر کوچک­تر که از ماجرا بی‌­خبر بود؛ یک نردبان طنابی، پایین انداخت و آن­‌ها بالا رفتند اما آن‌­ها به قول معروف، کنگر خوردند و لنگر انداختند. روزها و شب‌­ها خانه برادر جا خوش کرده بودند و قصد رفتن نداشتند.

روزی گرگ ناقلایی آمد و گفت: به­‌به! بوی بره تازه می‌­آید. به دنبال آن‌ها گشت. بو کرد و دید؛ مقداری پشم گوسفند گوشه‌­ای ریخته. بیشتر دقت کرد و خانه بره دوم را دید که داخل آن هم کمی پشم ریخته. آهی کشید و گفت: حیف! گویا چندی پیش اینجا بودند. ناگهان صدای بره‌­ها را از بالای درخت شنید. گرگ فرصت خوبی پیدا کرد و از درخت بالا رفت. بی‌­خبر از چندین تله که سر راه گرگ بود و او را به دام انداخت.

بره‌­ها خندیدند و خوشحال شدند. گرگ انواع نقشه ها را کشید اما در هیچ کدام موفق نشد و دست از پا دراز­تر برگشت.

فعالیت تدبر در سوره ی ناس:

بله انسان‌­ها می‌­توانند پناهگاه‌­های مختلفی داشته باشند. برای نجات از موجودات دردسر­ساز، انسان باید به مطمئن‌­ترین، امن‌­ترین و محکم ترین ملجأ پناه برد. (همان‌­گونه که در داستان گذشت.)

گاهی اوقات ما از دوست‌مان کمک می‌­خواهیم. او هم دریغ نمی‌­کند اما خیلی وقت ها، دوست ما هم نمی‌­داند چه اتفاقی پیش‌­روی ماست. خداوندی که از تمام خوبی‌­ها و بدی­‌های انسان آگاه است؛ بهترین پناهگاه را برای ما می‌­سازد.

فعالیت:

نقشه‌­ای بکشید و در گوشه‌­ای از خانه، پناهگاهی بسازید. سپس فکر کنید، اگر قرار باشد اتفاقاتی بیفتد؛ مثل باران ببارد یا گرگی حمله کند یا حتی زلزله بیاید و…، چگونه می‌­توان پناهگاه را امن‌­تر و امن‌­تر کرد؟