این داستان پیشنهاد میشه به ...

دخترخانم ها و آقا پسرهای هفت سال به بالا

تفسیر کودکانه سوره ی حمد:

اوایل این سوره با حمد، سپاس و ستایش خدا شروع می شود. خدایی که پروردگار همه ی این عالم هست. برنامه ی همه چی دست خداست و خدا می داند که چه چیز را کجا قرار دهد.

خدایی که آنقدر مهربان هست که به آدم های خوب و بد خیلی چیز ها داده مثل چشم، گوش، دهان و به آدم های خوب قرار هست که یک چیز های ویژه تر هم بدهد مثل ثواب در بهشت و از آن طرف هم روز قیامت وقتی فرا برسد خداست که همه چیز را مشخص می کند. همه چیز دست خداست.

چه کسانی که به جهنم بروند، چه کسانی که به بهشت بروند. چه کسی که کار خوب در این دنیا انجام داده است و چه کسی که کار بد انجام داده است. حالا که خدا آنقدر قوی، بزرگ و مهربان هست به خودمان می گوییم که فقط خدا را می پرستیم. فقط مواقعی که نیاز به کمک داریم از خداوند طلب کمک کنیم.

درآخر یک دعای خیلی خوب و مهم:  خدایا ما را به بهترین راهت که صراط مستقیم هست هدایت کن، راهنمایی کن. خوب نیست اگر آدم نداند کدام سمت باید برود، گم می شود. مامان بابا را گم می کنیم، راه خانه را گم می کنیم. برای اینکه ما هم خوشبخت و موفق شویم، حتما باید به ما صراط مستقیم را نشان دهد، حالا چه جوری خدا راه را به ما نشان میدهد؟

در سوره حمد خداوند می گوید: در این راه مستقیم باید شما نگاه کنید چه کسی رفته است؟ جای پاهایشان را خدا نشان می دهد. نگاه می کنیم که پیامبران از این راه رفته اند، امامان این کارها را انجام داده اند پس باید دنبال این آدم ها برویم که در این سوره به اسم صاحبان نعمت معرفی شان می کند؛ نعمت هدایت، نعمت ولایت.

بخوانید  یک داستان خوشمزه ی چمرانی؛ خمیر دندان جلبکی

از طرفی یک سوی آدم ها هستند که خدا خیلی از آنها عصبانی هست و ما هم اگر دنبال جای پایشان برویم ما هم شامل آن عصبانیت خداوند می شویم. خدا هم از دست ما خیلی عصبانی می شود و بعضی ها که بدتر از همه گمراه هستند و به جای پاها نگاه نکرده اند. همین طور سرشان را پایین انداخته اند و رفته اند. می گوییم چرا این بازی را میکنی؟ می گوید دوست داشتم. چرا این غذا را می خوری؟ می گوید دوست داشتم.

خب ممکن است این بازی به ضرر دوستت باشد، این غذا به ضرر بدنت باشد ولی چون نگاه نکرده است که آدم های درستکار چی می خورند، چی بازی می کنند، چه درسی می خونند، مسیر را گم می کند و اشتباه می کند.

این سوره می خواهد به ما بگوید که ما باید بگردیم، ببینیم صاحبان نعمت، چه کسانی هستند و کجا هستند؟

داستان تدبر در سوره ی حمد:

کلاغی که نمی دانست چه راهی را باید برود و گشت و گشت و گشت تا اینکه یک قهرمان پیدا کرد.
کلاغ به یک طاووس رسید. نگاه کرد و گفت: وای چقدر قشنگه. چقدر خوب می شد من مثل این بشم.
وقتی کلاغ ها باهم بازی می کردند و صحبت می کردند پرواز کرد و گفت: اینا که زشتند، سیاه اند. برای چی باید شبیه اینا باشم.
کلاغ سراغ طاووس ها رفت. وقتی پر طاووس ها روی زمین می ریخت برای خودش جمع می کرد. وقتی کلی پر جمع کرد، یه گوشه ای رفت و پرهای طاووسی را به خودش زد.
حدس بزنید یک کلاغ اگر خودش را شبیه طووس کند چه شکلی می شود؟ وقتی در جمع طاووس ها وارد شد اولش همه تعجب کردند. یک ذره هم خنده‌شان گرفت اما چون می دانستند مسخره کردن خوب نیست، گفتند که چیزی به کلاغ نمی گویم.
تااینکه باران گرفت. پرها جدا شدند و افتادند.کلاغ به خودش نگاه کرد و دید دوباره کلاغ شده. طاووس ها گفتند: پرهای تو خیلی قشنگ هستند. تو میتونی با اونا توی آسمون حسابی اوج بگیری.
کلاغ با خودش فکر کرد و گفت: اِ راست میگی. من تا حالا فکر نمی کردم که رنگ سیاهی که دارم قشنگ هست.
کلاغ سمت دوستانش رفت. دوستانش به کلاغ خوش آمد گفتند: چه خوب شد که آمدی. ما فکر کردیم هیچ وقت بر نمی گردی.
کلاغ گفت: من متوجه شدم که قهرمانم را اشتباه انتخاب کرده بودم. من هیچ وقت نمی توانم یک طاووس باشم، اگر هم طاووس باشم خیلی زشت می شوم. خیلی خنده دار می شوم. در حالی که همین کلاغ سیاه هستم که قشنگم.

بخوانید  یک داستان خوشمزه ی چمرانی، اژدها پرماجرا

فعالیت تدبر در سوره ی حمد:

پس اگر بخواهیم قهرمانی پیدا کنم، باید قهرمان مناسب خودمان را پیدا کنم. واقعا یک قهرمان که به ما کمک کند ما بهترین آدم بشویم.

حالا به نظر شما چه قهرمانی هست که ما می توانیم شبیه آنها بشویم و قهرمانی هستند که خدا دوستمان دارند؟ بگردید در کارتون ها و فیلم هایی که می بینید، کتاب های که می خوانید، در خیابان ها از بزرگتر ها بپرسید چه قهرمانی هستند که خوب است عکسش روی دیوار اتاق ما باشد؟