یک داستان خوشمزه چمرانی، تسبیح طهورا
داستان هایی از زندگی ائمه را می توان به زبان کودکانه برای بچه ها تعریف کرد. بچه ها از کودکی با زندگی ائمه مانوس می شوند و چون این آشنایی در قالب بازی و قصه است، خاطره ی خوبی در ذهنشان ایجاد می شود. شما می توانید در انتهای قصه، همراه کودک مهر و تسبیح بسازید.
این داستان برای کودکان پنج سال به بالا مناسب است.
یکی بود، یکی نبود.
طهورا دوست داشت مثل مادرش یک جانماز با مهر گلی داشته باشد. مادر و طهورا یک جا نماز دوختند و یک مهر خیلی قشنگ هم که پدرش از کربلا سوغاتی آورده بود، در آن گذاشتند.
اما طهورا دوست داشت در جانمازش یک تسبیح هم باشد. مادرش یک تسبیح که از مشهد سوغاتی آورده بودند را به او داد. طهورا خوشحال شد و گفت: حالا چی باید بشمرم؟
مادر خندید و گفت: چیزی نباید بشمری. باید تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگی.
طهورا با تعجب گفت: تسبیحات حضرت زهرا چیه؟
مادر گفت: بشین تا برایت یک داستان تعریف کنم.
اون قدیما، یک مامانی بود که چهار تا بچه کوچولو داشت. باید براشون غذا درست می کرد، نان می پخت. لباسشون رو می شست. خلاصه خیلی کار می کرد.
مادر مهربان یک روز به پدرش گفت: میشه شما یه نفر رو یه من معرفی کنین که روزها، تو کار خونه به من کمک کنه؟
پدر مهربانش گفت: من یه راهی بهت یادمی دم که تنهایی کارهات رو انجام بدی و خسته هم نشی. با خاک و آب، گل درست کن و اون رو به شکل دونه های ریز در بیار. بعد با یک نخ، دونه ها رو به هم وصل کن. هر روز، صبح و شب و بعد از هر نماز با استفاده از دونه ها، ۳۴ بار الله اکبر، ۳۳ بار الحمدالله و ۳۳ بار سبحان الله بگو.
مادر طهورا گفت: آن مادر مهربان، حضرت زهرا (س) بود که از امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و ام کلثوم مراقبت می کرد. پدر مهربان آن مادر هم، حضرت محمد (ص) بودند که دخترشان را راهنمایی کردند تا تسبیح درست کنند.