این داستان پیشنهاد میشه به ...
دخترخانم ها و آقا پسرهای 7 تا 9 سال.
تفسیر کودکانه سوره ی نصر:
این سوره در مورد چیزی است که برای همه ی ما خیلی مهم است، صحبت می کند؛ در مورد پیروزی.
ما همه دوست داریم پیروز شویم. دوست داریم در جاهایی که سختی پیش می آید، مانعی هست، دشمنی هست، خدا حتما کمک مان کند. خدا هم می گوید: وقتی که خدا کمک و نصرتش برسد، یاری اش برسد، قطعا شما پیروز هستید. آن موقع خواهید دید که همه ی مردم دسته دسته وارد گروه شما می شوند، مسلمان می شوند، آدم خوبی می شوند.
لازم هست که ما آن موقع دوباره به خدا نگاه کنیم، توجه کنیم، حمدش را بگوییم و به خاطر این کمک از او تشکر کنیم.
اگر یک فکر بدی کردیم که خدا ما را تنها گذاشته، به ما کمک نمی کند، حواسش به ما نیست به خاطر این فکر ها از خدا عذر خواهی کنیم.
خداوند خیلی دوست دارد که بنده های خوب، بچه های خوب مثل شما برگردند و به او توجه کنند. از او کمک بخواهند و به کمک خدا امید داشته باشند.
به نظر شما واقعا کی خدا به ما کمک می کند؟ ما چقدر باید صبر کنیم؟ موقعی که از خدا کمک می خواهیم ولی می بینیم کمک نکرده چکار کنیم؟ چون خیلی وقت ها هست که مثل الان همه ی آدم ها مریض شدند، دعا هم می کنیم ولی می بینیم که مشکل حل نمی شود و باز هم مریضی هست. آن موقع ما باید چه کار کنیم؟ این سوره در این رابطه صحبت می کند. در مورد این که ما چقدر برای یاری خدا باید تحمل کنیم؟ وقتی کمک خدا رسید چکار کنیم؟
داستان تدبر در سوره ی نصر:
در جزیره ی پروانه ها، از همه پروانه ها در کل عالم حداقل یک جفت پروانه وجود داشت.
یکی از پروانه ها، پروانه ملکه بود. این ملکه عمرش خیلی طولانی هست. آنقدر که هیچ پروانه ای مرگ این پروانه را ندیده بود و تولدش را هم ندیده بود. یک پروانه ی خیلی بزرگ و خیلی قشنگ که پروانه های دیگر در کنارش خیلی کوچک بودند. این پروانه قشنگ که ملکه ی پروانه ها هم بود، بال های خیلی عجیب و غریبی داشت و خیلی پروانه قوی بود. با همه ی پروانه های عالم از همین شاخک هایش مثل موبایل ارتباط داشت و می توانست بفهمد که کجای این عالم پروانه ای مشکل پیدا کرده است.
تا این که بالاخره یک روز این پروانه مریض شد و به پروانه های آن جزیره وعده داد که دیگر می خواهد برود و یک بچه ای را بیاورد که ملکه ی شما شود.
بالاخره این پروانه یک تخم بزرگی گذاشت و از دنیا رفت.
یک سال گذشت. همه از این تخم مراقبت می کردند. مبادا اتفاقی بیافتد. مبادا ملکه شان از بین برود ولی یک روز گذشت، دو روز گذشت، خب پروانه ها تخم هایشان خیلی زود در می آید. یک ماه گذشت، دوماه گذشت. یک سال طول کشید تا بالاخره یواش یواش این تخم ترک خورد. از داخلش کرم بزرگ و زشتی درآمد که خیلی پشمالو بود و هیچ شباهتی به آن پروانه ی قشنگ نداشت.
پروانه ها خیلی ناراحت شدند و گفتند: این همان بچه ی پروانه هست که قرار بود به دنیا بیاید و ملکه ی ما شود؟
یک عده ای از همان اول نا امید شدند و گفتند: فایده ندارد. ما دیگه ملکه نداریم و دیگه هر کسی کار خودش را بکند.
یواش یواش در عالم به همه ی پروانه ها گفتند که ملکه مرد و پروانه ای هم در کار نیست. هر کس هر کاری می خواهد بکند. یک عده ای هنوز امیدوار بودند.گفتند: نه این جور نیست که ملکه بدون جانشین رفته باشد. حتما یک جانشینی داشته. تا اینکه این جانشین بزرگ بشود ما باید یک کارهایی بکنیم. به همدیگر کمک کنیم تا یواش یواش بزرگ بشود.
حتی بعضی از این امیدوارها هم وقتی کرم بزرگ و بزرگ شد، باز هم عده ای نا امید شدند. چرا؟ برای اینکه بعد از یک مدت زیادی حدودا 10 سال این کرم هم دوره خودش پیله ای درست کرد و به داخل پیله رفت. نه یک سال، نه دو سال و نه 10 سال هیچ خبری ازش نشد. پروانه های امیدوار هم از دنیا رفتند و کلا همه یادشان رفت که پیله ای بوده پروانه ای بوده، جانشینی بوده. بعضی از پروانه های امیدوار که خیلی انگشت شمار بودند برای نوه ها و نتیجه هایشان تعریف کرده بودند که ما یک ملکه ی مهربانی داشتیم که وقتی بود، کل این عالم مثل بهشت بود.
ما امیدواریم که فرزند او بیاید و باز دوباره کمک کند که این عالم مثل بهشت شود. شما هم سعی کنید که پروانه ها را هم امیدوار نگه دارید. گذشت و گذشت وگذشت. بعد از 100 سال، یک پروانه ی زیبا از دل این پیله بیرون آمد. یک پروانه ای که حتا قدرتش هم از مادرش بیشتر بود. وقتی که بیرون آمد گفت: من زمانی که در پیله بودم صدای همه ی شماها را می شنیدم. وقتی کرم بودم حتی می فهمیدم شماها چه کار می کنید. چه کسانی امیدوارند و چه کسانی نا امید؟
وقتی پروانه آمد، بعضی از پروانه های نا امید حتا جلویش را گرفتند، اذیتش کردند اما پروانه های امیدوار کمکش کردند تا پیروز شود و برای آن پروانه های امیدوار حکومت کند و به پروانه های کل عالم کمک کند که غذا داشته باشند، جای خوبی داشته باشند و یا آدم ها و حیوانات اذیتشان نکند.
فعالیت تدبر در سوره ی نصر:
از این سوره یاد می گیریم که برای اینکه پیروز شویم و خدا کمک مان کند باید منتظر بمانیم و امیدمان را از دست ندهیم. همیشه حمد خدا را بگوییم و حواسمان باشد که خدا ما را می بیند. اگر یک مقدار کمکش دیر شد، دلیل این نیست که مارا فراموش کرده. حتما سودی خیری برای ما دارد.
فعالیت:
چه کارهایی در خانه هست که انجام دادن شان برای شما سخت است؟ آن ها را پیدا کن و فکر کن که چه جوری می توانی انجامشان بدهی؟