چگونه می توان به حرکت های علمی سرعت بخشید؟
راهبردهایی برای سرعت گرفتن و ثمر بخش بودن حرکتهای علمی در عرصه تولید علم تربیت
احمد رضا اعلایی
علی صفرنواده
چکيده
در مقاله حاضر، راهبردهایی برای افزایش سرعت و ثمربخشی حرکت علمی در عرصه تولید علم تربیت ارائه شده است. روش تحقیق، مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته با صاحب نظران این عرصه بوده است.
راهبردهای مطرح شده در مصاحبه ها شامل توجّه به پیش فرض ها و پارادایم ها و تلاش برای کنار گذاشتن یا خودآگاه کردن آن ها، ایجاد مزرعه های نمونه، تربیت معمار به جای مهندس، اپیدمولوژی، توجّه به تاریخ و توجّه به آینده می باشد.
کلید واژه ها: علم تربیت، تولید علم، علم تا عمل
مقدمه
در مقاله حاضر، راهبردهایی برای افزایش سرعت و ثمربخشی حرکت علمی در عرصه تولید علم تربیت ارائه شده است. روش تحقیق، مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته با صاحب نظران این عرصه بوده است. ابتدا در پروژه رصد فضای تحوّل تربیتی، با مصاحبه نیمه ساخت یافته با تعدادی از فعالان و متخصصین تعلیم و تربیت نظرات ایشان در زمینه تحول نظام تربیت رسمی احصاء شده و بر اساس آن هشت ایده کلیدی در این زمینه به دست آمد. سپس در مورد هر یک از این ایده ها، با صاحب نظران مصاحبه شد. این هشت ایده شامل تغییر ساختار حاکمیتی، تربیت نیروی انسانی، ورود علمی و نظری، الگوسازی، شبکه سازی، ارتقای فهم عمومی، طراحی زمین بازی جدید و پشتیبانی و حمایت از ایده های تحولی است. نهایتاً در تکمیل پروژه رصد فضای تحوّل تربیتی، تصویری از نظام تربیتی تحوّل یافته بر اساس یک نقشه راه قرآنی ترسیم شده است. این پروژه طی 2 سال انجام شده و در حال حاضر مراحل نهایی ارائه به صورت کتاب را طی می کند.
مقاله حاضر عهده دار ارائه منسجمی از نتایج مصاحبه در مورد ایده سوم در زمینه تحوّل یعنی ورود علمی و نظری به این حوزه می باشد.
برای این منظور مصاحبه های انجام شده تحلیل، دسته بندی و جمع بندی شده و راهبردهای شش گانه ایی شامل توجّه به پیش فرض ها و پارادایم ها و تلاش برای کنار گذاشتن یا خودآگاه کردن آن ها، ایجاد مزرعه های نمونه، تربیت معمار به جای مهندس، اپیدمولوژی، توجّه به تاریخ و توجّه به آینده استخراج شده است.
بر این اساس با توجه به جمع بندی نظرات صاحب نظران، توجّه به این راهبردهای ششگانه می تواند به تسریع تولید علم و گسترش آن، رساندن علم به مقام عمل و اجرا و نسبت گرفتن عموم جامعه با آن منجر شود.
دغدغه ها و فضای کلی صاحب نظران در زمینه ورود علمی-نظری و تولید علوم تربیتی
در مباحث نظری و تولید علوم تربیتی، شکاف بین علم و عمل روشن بوده و فضای عمومی آن متشکّل از اساتیدی غرق در مکاتب و تعاریف و روشها می باشد. در این میان کم تر کسی است که به میدان زده باشد و چالشهای نظریهها را در عملیات لمس کرده باشد. جالب این جاست که طیف گستردهای از این اساتید، توصیه ی اکید به همراهی علم و عمل دارند؛ اما زمانی که نسخه میخواهید، نسخهای برای آن ندارند.
آیا وارد شدن یک نظریهپرداز در مدرسه، کار را حل میکند؟ خود این یک گام است اما گام اصلی، مدلی برای گره خوردن علم و عمل است. مدلی که منجر به تولید علم، از درون فضای عملیات است. البته این نگاه منتقدانی هم دارد. منتقدانی که میگویند تا تعاریف و نقشه ی راه، کامل و تئوریزه نشده باشد، عملیات بیثمر و رهزن خواهد بود.
شخصیتهایی که در این حیطه به سراغشان رفتیم، آدمهایی در دسترس، وقت بگذار، عمیق و خوشصحبت بودند. کاملاً مشخص بود که درمورد این موضوع، ساعتها فکر کردهاند و سؤالات پیچیده، چندان برایشان سخت نبود. حرفها و دغدغههای ما را بهتر از همه درک میکردند. ابعاد گستردهتری را میدیدند؛ اما یک فرق بزرگ داشتند، آنهم اینکه برنامه برای حرکت و فعالیت عملی نداشتند. تا جایی که صحبت از نقد و بررسی بود، پیش میآمدند، ولی داخل اجرا نمیشدند. بیش تر تمایلشان به سمت کار علمی بود و برای آینده ی علمیشان برنامه ی مفصلی داشتند.
نکته ی جالب در مورد قضاوت کلی فعالان تعلیم و تربیت این بود که این حیطه را اولویتدار میدیدند؛ اما با وضعیت فعلی به نقشآفرینی عالمان تربیت در تحول بنیادین، امیدی نداشتند و آنقدر لوازم برای آن میشمردند که قطعاً در کوتاهمدت اینها محقق نخواهد شد. حل کردن شکاف میان علم و عمل، میان مبانی دینی و مبانی علمی تربیت، تغییر ساختارها و … همگی در طول چهل سال پس از انقلاب بسیار کند حرکت کردهاند و قطعاً پس از این سرعت آنچنانی نخواهند گرفت و روند شکلگیری و شکلدهی مشابه سابق است.
در این بخش، به سبب تنوع فضا و نگاه، با افراد متنوعی گفتوگو کردیم: حوزویان، مدیران پژوهشی، دانشگاهیان و فعالان علمی فضای فلسفه ی تعلیم و تربیت و روان شناسی. بهطور ویژه هم در انتها بخشی از کار مرکز رشد دانشگاه امام صادق ع ،که مدعی کاری بین نظر ورزی و کار میدانی است، را بررسی کردیم. این مجموعه بهعنوان مجموعهای علمی دانشگاهی، در مسائل کلان و راهبردی وارد میشود و سعی دارد راهبردها و راهکارهای واقعی ارائه دهد.
نسبت گیری شخصیتهای فعال عرصه ی تعلیم و تربیت با این ایده
در بررسی ایده طراحی ورود نظری و علمی اگرچه شنیدن تجربیات و نظرات افراد و مجموعه های پشتیبان این ایده تحولی بسیار کمک کننده است اما کافی نیست. چرا که گاهی به دلیل نزدیکی به این ایده تحولی سایر ابعاد و نسبتش با سایر ایده ها به تمامه دیده نمی شود. برای پر کردن این خلأ و مدل سازی کارآمد، قطعا نظرات فعالین دیگر حیطه ها و افرادی که خود نماینده این ایده محسوب نمی شوند نیز مفید خواهد بود. از این رو این ایده در مصاحبه با این افراد نیز مورد سؤال قرار گرفت تا نسبتشان را با آن، بیان کنند. در نسبت سنجی با این ایده نظرات در سه دسته کلی قرار می گیرد:
1. افرادی که ایده مذکور را به عنوان یک ایده تحولی لحاظ نمی کنند.
2. افرادی که ایده مذکور را مثبت می دانند در مجموع و اثرگذار ولی در شرایط فعلی برای آن اولویت قائل نیستند.
3. دسته سوم علاوه بر اثرگذار بودن ایده مذکور در فرآیند تحول و تحقق تحول در نظام تعلیم و تربیت برای آن اولویت نیز قائل اند.
نبرد پارادایمها
یکی از چالشهای ما در فکر کردن، پیش فرض هاست. عینکهایی که جلوی چشم ما وجود دارد و نگاههای ما را جهت دار کرده است. برای مثال همه قبول کردهاند که بچهها از 7 سالگی باید به مدرسه بروند. حالا برای اینکه این مدرسه شناختی باشد و رفتاری، سکولار باشد یا دینی، بنشینیم و فکر کنیم. همین پیش فرض ها باعث شده است مسیر تولید علم، از ابتدا سوگیری داشته باشد. بنا به اعتقاد برخی صاحب نظران مانند آقای اخوت، یک راه مواجهه با این پیش فرض ها، این است که به کلی همه را دور بریزیم و از ابتدا پای حرف قرآن و منابع مورد قبولمان بنشینیم. راه دیگر این است که آنها را خودآگاه کنیم و با رجوع به منابع مورد قبول مانند وحی و عقل، بدون پیش داوری تحلیل و بررسی کنیم.
عملیاتیترین کار برای رسیدن به این مهم، واژه شناسی است. واژه شناسی اولین مرحله ی تولید علم است. این همان مرحلهای است که در آن پیش فرض ها در قالب واژهها بازنگری و بازتعریف میشوند. در این مرحله چند نکته ی مهم را باید در نظر گرفت تا واژهها به واقع کاربردی شوند و پیش فرض ها را اصلاح کنند و علاوه بر این ها واژهها، قابلیت مفاهمه در میان نظریهها ایجاد کنند:
1- بررسی بافت و زیرمتن ها: واژهها در بافتهای مختلف مفاهیم و کارکردهای متفاوت مییابند. پاکی، طهارت، طیب و … همگی در بافت غیرمذهبی یک معنا را متبادر میکند، ولی ممکن است در بافت مذهبی هر کدام بار معنایی خاص داشته باشد. یا در فرهنگهای عربی معانی متفاوتی دهد. در فضای علمی این مقوله پیچیدگی بیش تری مییابد، چرا که علاوه بر بافت فرهنگی، مذهبی و تاریخی در نظر گرفته شود، فضای علمی و اصطلاحات رایج نیز جایگاه ویژهای دارد. مثلاً انتخاب گری و آزادی کودک، خلاقیت، استعداد و … همگی مفاهیمی هستند که از فضای علمی به فضای عمومی سرایت کرده است؛ بنابراین باید به آن مکتب علمی که این واژهها را در یک نظامی تولید کرده است و در جامعه فراگیر کرده است، توجه نمود. عدم توجه به این مسئله منجر به این میشود که واژهها و بهطورکلی ادبیات علمی تولیدشده، با ادبیات عمومی جامعه نسبتی نگیرد و سرعت رشدش کند باشد و نسبت گیریاش با نظریههای موجود غیرممکن شود.
2- حلقه ی شاگردان: نظریهپردازان به مثابه یک بنای ساخته شده هستند که دیگر نمیتوان به راحتی ستون و دیوارها را جابه جا کرد. بررسی پیش فرض ها، جدال پارادایمی و نقد واژه شناسی دیگر برای آنان بی معناست. نقد و بررسی آنها با خودشان، فقط یک مناظره خواهد بود که هرکسی حرف خودش را می زند تا به کرسی بنشیند. اصولاً در غرب هم همین اتفاق رخ میدهد. بهترین روش برای اصلاح، ساخت بنایی دیگر، توسط شاگردان وی است؛ یعنی اگر هر استادی حلقه ی شاگردان و آثاری داشته باشد که قابل تعامل و تبادل باشند، میتوان با پیش بینی حلقههایی، باب مفاهمه و نقد و بررسی میان نظریهها ایجاد کرد. گاهی مجموعههایی علمی یا رسانهای بستری برای این کار فراهم میکنند و فضا را خودشان راهبری میکنند. قطعاً باید چنین مجموعههایی در دل دانشگاه و حوزهها به وجود بیاید و حتی مجموعههایی شبیه سازمان پژوهش و پژوهشگاه تعلیم و تربیت نیز میتوانند بستر خوبی برای این کار ایجاد کنند.
3- مجموعه ی مرجع: نبود یک مرجع مشخص و نسبی بودن منابع، خودش امر واژه شناسی را پیچیده میکند. شناخت ادبیات دین و بهخصوص قرآن بهعنوان یک متن فرازمان و مکان و بهعنوان یک مجموعه ی مرجع میتواند شاخصی برای ارزیابی پیش فرضها تولید کند و واژه شناسی و واژه سازی را سادهتر کند.
مزرعه ی نمونه
بسیاری از اساتید مانند استاد عالم زاده و استاد مهر محمدی، تاکید بر تولید نظریه در میدان داشتند. مشکل این جاست که ابزار و مدل مناسبی برای این امر وجود ندارد. نظام علمی ما در خوش بینانه ترین حالت، میتواند یک موضوع محدود را در یک بازه ی معین با دادههای آماری مشخص بررسی کند و یک مقاله ارائه دهد؛ اما زمانی که قرار میشود سراغ یک سیستم برود، ابزار و لوازم مورد نیاز برای مطالعه را ندارد. روش ندارد. دست و پایش را گم میکند. ایدههای مختلفی مانند مرکز رشد، موزه ی تعلیم و تربیت، مدارس پژوهشی و … همگی تلاشهایی هستند تا نظام علمی را به نظامهای عملیاتی نزدیک کنند. چند راهبرد در شکلدهی مزرعههای نمونه ی کاربردی مفید است. بخشی از نکات در ایده ی تربیت نیروی انسانی و مدارس دانشگاهی آمده است. تفاوت مدارس دانشگاهی فرهنگیان با مزرعههای نمونه ی علمی این است که در آن جا دغدغه ی تربیت نیرو و اجرای ایدههای نوی علمی و عملی در حیطه ی تعلیم وتربیت است، اما در این جا تولید علم مسئله ی اصلی است. برای طراحی این بستر چند نکته ی مهم وجود دارد:
– اصول و مبانی روششناسی مطالعه ی مزرعههای نمونه باید تدوین شود. یکی از خلأهای جدی در کشور ما نبود مدل برای نمونههای اجرایی علمی است.
– پیش بینیهای اقتصادی برای این مزرعههای نمونه بسیار ضروری است. اصولاً این بسترها هزینههای سنگینی دارند که باید پشتیبانی شوند و از ابتدا برای آنها طرح اقتصادی داشت. برای تأمین هزینههای سنگین این مدلها، روشهای متفاوتی وجود دارد. گاهی به تجارتهای بزرگ گره میزنند و برای مثال پتروشیمی مأمور میشود بخشی از سهام خود را به تأمین هزینههای این مجموعهها اختصاص دهد. مهمترین ملاحظه در این بخش این است که این مدل ها زمانبر هستند. مدل اقتصادی باید استقلالی ایجاد کند که در طول زمان ثبات داشته باشد و کم ترین دخالت ها در سیاست گذاری و خط مشی گذاری مزرعهها صورت گیرد.
– مزرعه ی نمونه صرفاً مدرسه نیست. خانواده، تکنولوژیهای آموزشی، رسانه و تمامی بسترهایی که در آن تربیت واقع میشود باید بهعنوان بستری برای مطالعه ی میدان در نظر گرفته شود. همین نکته به جامعیت نگاههای علمی کمک میکند. هر چند که برای مطالعه و تحلیل، پیچیدگیهای بیش تری خواهد داشت.
– تعامل یکی از حلقههای گمشده ی فضای علمی است. هرکسی در جزیره ی خودش، با شاگردان خودش نظریهپردازی میکند و بابت تعامل و نقد و گفتوگو، کاملاً بسته است. مزرعههای نمونه بستر خوبی برای درگیر شدن و تعامل آراء است. مشروط بر اینکه فضایی برای این امر پیش بینی شود و به انحصار درنیاید.
تربیت معمار بهجای مهندس
پایاننامهها و مقالات، کلاژهایی هستند از حرفها و نظریههای مختلف که هر بار با یک مهندسی در کنار یکدیگر مینشینند تا یک وضعیت را توصیف کنند و در نهایت به چند تجویز کلی برسند. همین باعث شده تا بخش زیادی از مدیران و فعالان در عرصههای واقعی همچون مدارس، اعتنایی به پژوهشها نکنند. هرکسی برای طراحی مدل آموزشی مدرسه و مدل تربیتی خانواده، به شهود شخصی و اعتبارسنجی خود مراجعه میکند.
تنها زمانی میتوان از دانشمندان تربیت، انتظار طراحی تحولی داشت که از کلاژسازی و مهندسی دست بردارند و بهعنوان معمار مولد طرح خود را ابداع کند. این طرح ریشه در واقعیت و رؤیا دارد. بخشی از آن دادههای واقعی و اقتضائات اجتماعی و علمی است، بخشی از آن به شهود و قریحه ی معمار باز می گردد.
نگاه معمار در طراحی نسبت به مهندس، ویژگیهای منحصر به فردی دارد:
کل نگری: معمار به هدف و مجموعه ی اقتضائات و داراییها کلی نگاه میکند. درگیر اجزاء نمیشود. همین باعث میشود روابط اجزاء با یکدیگر هم خوانی بهتری داشته باشد.
انعطاف پذیری: زمانی که شما با جزئیات سر و کار نداشته باشید و عدد و رقمهای کم تری وجود داشته باشد، انعطاف بیش تری خواهید داشت. میتوان به راحتی یک ترکیب را با وضعیتهای متفاوت همخوان کرد. در نتیجه روابط، پویا و ارگانیک خواهد بود و کم تر به سمت فرمولهای مکانیکی میرود. برای مثال شما می گویید من میخواهم که بچه ی من خواندن یاد بگیرد. حال با چه روشی، چه محتوایی، چندان این جزئیات را نمیآورم. حتی ممکن است محدودیت یک سال را هم بردارم. زمانی که افراد میخواهند اجرا کنند یکی با نمایش آموزش میدهد، یکی مستقیم، یکی با کتاب داستان و خلاصه هرکسی با مدل خودش و ظرفیت مخاطبش آن را طراحی و اجرا میکند.
جامعیت: معمار مجبور است به همه جا سرک بکشد و از هر چیزی کمی بداند. همین امر به کل نگری کمک میکند و خودش یک جنس مطالعات میان رشته ایست. به نوعی با این مدل دیگر نیاز نیست رشتهای برای مطالعات میان رشتهای تعریف شود. از ابتدا خود فرد میان رشتهای بار میآید.
اپیدمولوژی
یکی از خلأهای جدی فضای علمی ما نداشتن تریبون مناسب برای فراگیر شدن است. اساساً نظریهپردازان و فضاهای علمی، با مدلهای اپیدمی کردن و جریان کردن آشنا نیستند و عمده ی انرژی خود را صرف تولید مقاله و کتابی میکنند که در انتشارات دانشگاهی عرضه میشود و منابعی برای پایاننامهها هستند.
مجموعههای علمی کشور در دانشگاه و حوزه، تبدیل به جزیرههایی شدهاند که هیچ ارتباط جدی با مدارس و مجموعههای تربیتی ندارند.
بسترها و مدل هایی که برای اپیدمی شدن یک علم میتواند استفاده شود:
– رسانه اولین بستری است که به ذهن میآید؛ اما این رسانه زبان خود را دارد. عموماً کسانی که از فضای علمی به سراغ رسانه میروند، ادبیات و اقتضائات رسانه را در نظر نمیگیرند. همین امر باعث میشود، آن چنان که شایسته است، از ظرفیت رسانه در فراگیری استفاده نشود؛ بنابراین در رسانهای کردن علم باید ادبیات مناسب تولید کرد. حتی از ظرفیتهای چهرهها و متخصصان رسانهای در این فضا استفاده کرد تا نظریه را تبدیل به یک جریان عمومی کند.
– داشتن الگوهای عملی یکی از لوازم مهم در ابتدای فراگیری است. تا وقتی نمونه ی عینی نظریهها روی زمین نباشد، عموم مردم و دست اندرکاران تعلیم و تربیت اعتماد نمیکنند و به راحتی به سراغ آن نمیروند. اگر مدارس مونته سوری فراگیر شدهاند، نمونه ی عینی آن یک بار دیده شده و پس از فراگیری، مردم بدون دیدن هم اعتماد میکنند. چون این مدارس یک جریان جدی در دنیا شدهاند و نیاز به اثبات کردن خود ندارند.
– تولید محتوا یک مهارت ویژه است که با دغدغه ی تجاری سازی محتوا در دنیا شکل گرفت. در تولید محتوا یاد میدهند که چگونه محتوا را مهندسی کنید که مخاطب خریدار آن باشد، تأثیر لازم رویش گذاشته شود و محتواهای شما را دنبال کند. بسیاری از افراد سرشناس در فضای مجازی که درآمدهای هنگفتی از طریق تولید محتوا دارند، بر اساس همین مدلها، محتوایشان را مهندسی میکنند. البته ممکن است بسیاری از این افراد بیش تر تاجر باشند تا دانشمند. دلیل آنهم این است که فضای علمی مرسوم، عمدتاً به دانشجویان و طلبهها، مدل پژوهش و ارائه ی آن در مجامع دانشگاهی را آموزش میدهد، نه برای استفاده ی عموم مردم و مخاطبان آن حیطه. درحالیکه اگر چند واحد ساده برای آشنایی با اصول تولید محتوا در طول تحصیل گنجانده میشد، بسیاری از کتاب ها و پایاننامهها، در کتابخانه خاک نمیخورد و در میان مردم دستبهدست میگشت.
– ستاره سازی شخصیتهای علمی، یکی از شگردهایی است که در طولانیمدت به جریان سازی علم و نظریههای علمی کمک میکند. قطعاً رسانه در این زمینه نقش بسزایی دارد. تنها چالش در این جا این است که سیاست گذاران و مجریان رسانه دغدغه ی کافی برای این کار ندارند و اشراف لازم هم وجود ندارد. در این میان خود دانشگاهها و حوزهها باید شخصیتهای رسانهای داشته باشند و یا با دید رسانهای تربیت کنند تا بتوانند روی ستاره سازی شخصیتهای برجسته ی علمی کار کنند. علاوه بر رسانه، تعریف برچسبهایی چون چهرههای ماندگار و مسابقاتی چون نوبل، کمک میکند تا یک شخصیت علمی چهره ی ویژهای شود که علاوه بر فضای علمی، در فضاهای دیگر نیز شناخته شود و اعتبار یابد.
توجه به تاریخ
علم در بستر تاریخ تطور یافته است. فلسفه و علوم انسانی به شدت متأثر از بافتهای تاریخی است. عدم توجه به این نکته منجر به ایجاد حفرههایی در تولید علم میشود که قطعههای آن را به مثابه دانههایی جدا از هم میکند که فهم آن صرفاً ذوقی خواهد شد. زمانی که مشخص شود فروید در چه دوره ی تاریخی و در چه فضای اجتماعی از عقده ی اودیپ سخن گفته است و با چه پیش زمینهای عقدهها را محور نظریه ی خود قرار داده است، قراین واقعی برای تحلیل نظریه ی او فراهم میشود و دیگر نیاز به حدس و گمان کم تر است.
وقتی می گوییم تاریخ، ذهنها به سمت تاریخ مدرسه میرود. قطعاً تاریخ مدرسه هم بخشی از آن است. ولی پیش از آن باید تاریخ اندیشه و علم، تاریخ تمدن، تاریخ نظامات اجتماعی سیاسی، حتی تاریخ هنر و ادبیات هم در نظر گرفته شود و در کنار همه ی این ها تاریخ تربیت که مدرسه جزئی از آن است هم باید در نظر گرفت و بررسی کرد.
مطالعات تاریخی نه تنها در شناخت زمینه ی شکلگیری نظریهها کمک میکند، بلکه در مرحله ی واژه شناسی و تولید واژه نیز مؤثر است. هر واژه در زمانه ی خود چه مفهومی را القا میکرده است. مدرسهای که در 50 سال پیش در ایران بوده است، چه مفهومی را القا میکرده است، مکتب چه مفهومی؟ رویکردهای جدیدی که قصد مقابله با ایدههای مدرن را دارند، گاهی دچار این چالش میشوند که مفهوم را در بستر خودش فهم نکردهاند و با آن ستیزه میکنند. از طرف دیگر، مفهوم جدیدی خلق میکنند که در اصل، همان تلقی را دنبال میکند.
توجه به آینده
آینده پژوهی مدلهای متنوعی دارد و یکی از حوزههای مهمی که مورد مطالعه ی آینده پژوهان است، آموزش آینده است. متاسفانه فضای دانشگاه به دلیل ترجمهای بودن، عمدتاً ناظر به متون و مکاتب گذشته است. توجهی به اینکه دنیا به چه سمتی میرود و دانشمند تربیت باید برای چه دورهای خود را آماده کند، ندارد. اگر بخواهیم مشخص کنیم فیلسوف تربیت، برای چه انسانی در آینده تربیت بتراشد، باید او را در معرض آینده و مطالعات آینده قرار دهیم. حداقل باید متعرض آن باشد. نسخهای که برای حال میدهد، قرار است آینده به دست جامعه برسد و آن نسخه در آینده، تاریخ گذشته است و دیگر دردی را دوا نمیکند.
– ورود متخصصین آینده پژوه در لایههای کلان سیاست گذاری، به منظور تدوین اسناد بر اساس نیازهای آینده.
– توجه به آینده به مثابه معمار تحولخواه نه مهندس تابع. زمانی که حرف از آینده میشود، همه میگویند تکنولوژی و فضای مجازی حرف اول را می زند. ما هم باید در این فضا رشد کنیم و همه ی مدارس هوشمند شود. مسئله این جاست که آیا ایده آل این است؟ نمیتوان آینده ی متفاوتی رقم زد که دست یافتنی باشد؟ به نظر میآید این امر شدنیست. ولی آدم ها انگیزه یا همت طراحی جدید برای آینده را ندارند و میخواهند حرفی بزنند که با همه چیز هماهنگ باشد. مطابق پیش بینی همه پیش برود.
در نهایت باید گفت، برای طراحی تربیت متفاوت در آینده، باید پیش فرض ها را کنار گذاشت و جرأت به خرج داد.
– آینده پژوهی در تمدن اسلامی به چند مفهوم اساسی پیوند خورده است که باید نسبت خود را با آنان نیز مشخص کند. مهدویت و معاد. توجه به این مفاهیم با نگاهی عمیق و فلسفی، میتواند تصویر بسیار کارآمدی در راستای رسیدن به اهداف والای تمدن اسلامی ترسیم کند.
نتيجهگيري
مصاحبه و تحلیل و جمع بندی نظرات صاحب نظران و فعّالان یک عرصه میتواند عصاره و نتیجه تلاش های علمی و عملی آن عرصه را روشن ساخته و چالش ها و راهبردها را نمایان سازد.
در پژوهش حاضر، پس از مصاحبه اوّلیه و دسته بندی رویکردها نسبت به موضوع تحوّل تربیتی، مصاحبه های نیمه ساخت یافته با صاحب نظران انجام شد.
جمع بندی راهبردهای مطرح شده در مصاحبه ها شامل توجّه به پیش فرض ها و پارادایم ها و تلاش برای کنار گذاشتن یا خودآگاه کردن آنها، ایجاد مزرعه های نمونه، تربیت معمار به جای مهندس، اپیدمولوژی، توجّه به تاریخ و توجّه به آینده می باشد که شرح آن در مقاله آمده است.
سپاسگزاري
این مقاله باز تولیدی از مقاله سوم از پژوهش « 1+8 ایده برای تحول بنیادین آ.پ» می باشد که پیشتر به همّت گروه حوزوی بنیان مرصوص با حمایت مرکز راهبری ورثه الانبیاء انجام شده است.
بدینوسیله از همه بزرگوارانی که در طرح پژوهش فوق الذکر تلاش نموده اند سپاسگزاری می گردد.
منابع
مصاحبه با آقایان میرزایی(رزمندگان)، غفاری، گلردی، ذوفن، علی اکبریان، صداقت زاده، آزین، میرزایی(مهر هشتم)، همتی فر، تاجیک، کثیری، اخوت و خانم دکتر قربان که متن آن در پژوهش « 1+8 ایده برای تحول بنیادین آ.پ» موجود میباشد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.