موضوع کلی فیلم؟
چگونه زندگی یک خانواده با خریدن یک باغ وحش عوض شد.
اگه بخوایم یه اسم دیگه برای این فیلم بذاریم:
زندگی دوباره
خلاصه ای از داستان فیلم:
ماجرای خانواده ایست که به تازگی مادر خود را از دست داده اند. پدر و پسر 14 ساله و دختر حدود 5 ساله شان با یکدیگر زندگی میکنند.
پسر با موضوع مرگ مادر نتوانسته کنار بیاید. او همچنین نمیتواند با آدم ها ارتباط بگیرد. او در درس های مدرسه ضعیف است و مشکلاتی آنجا دارد که اخراج میشود.
اما دختر با این مسئله کنار آمده و روح مادر را کنار خود احساس میکند.
پدر که از شرایط کاری خود راضی نیست و همچنین تداعی خاطرات همسرش که به او خیلی علاقه داشته، او را اذیت می کند، تصمیم میگیرد خانه خود را عوض کند.
آنها در جست و جوی خانه، به خانه ای در یک باغ وحش میرسند. فردی که خانه را بخرد، باید باغ وحش را نیز بخرد.
باغ وحش راکد است و اگر فردی آن را نخرد و تعمیر و رسیدگی نکند، احتمالا مصادره شود و حیواناتش نیز مصادره شوند.
پدر تصمیم میگیرد آن باغ وحش را بخرد در حالی که پسر مخالف است اما دخترش شدیدا به آنجا علاقه دارد. کارکنان قدیمی باغ وحش که از این اتفاق بسیار خوشحال میشوند، به همراه پدر دست به دست یکدیگر میدهند تا باغ وحش را دوباره بسازند و رونق بدهند. در این میان، مشکلاتی از قبیل مسائل مادی و نارضایتی های پسر، شرایط را دشوار میکند اما پدر با عزم جدی خود، از پس مشکلات بر می آید و رضایت پسرش را جلب میکند و تلاش میکند تا روحیه پسرش بهبود یابد. در نهایت با تلاش همگانی، باغ وحش دوباره پا میگیرد و افتتاح میشود.
دیالوگ قشنگ فیلم:
وقتی یک نفر رو تا این حد دوست داری، هرچا بری، نمیتونی ازش دور بشی. نه میتونم اون رو توی مشتم بگیرم، نه رهاش کنم.
یک صحنه ی جذاب فیلم:
صحنه ای که در روز افتتاحیه، پدر و همکاراش میبینند درخت افتاده و پشت آن تعداد زیادی مردم برای افتتاحیه باغ وحش آمده اند و منتظر هستند.
بد آموزی های فیلم:
رابطه آزاد دوجنس مخالف
سخن آخر:
فیلم در یک قسمت هایی خیلی با واقعیت جور در نمی آمد.
مثلا نحوه انتخاب شریک زندگی، روحیه خیلی شاد دختر نوجوان که بیشتر به سنین 10_11 سالگی میخورد، اینکه دختر نوجوان از پسر خوشش آمد با اینکه آن پسر هیچ ویژگی مثبت و جذابی برای یک دختر نداشت.
البته احساسی بودن یک دختر نوجوان را خیلی خوب نشون میداد.