نقش تربیتی انیمیشن؛ این رسانه‌ی تصویریِ جذاب!

انیمیشن؛ از دیروز تا امروز!

نویسنده: مائده مرادی

خانواده بزرگ شهید چمران نقش تربیتی انیمیشن؛ این رسانه‌ی تصویریِ جذاب!گالیور، بچه‌های مدرسه والت، فوتبالیست‌ها، ملوان زبل، مهاجران، حنا دختری در مزرعه، رامکال، ایکیوسان، خانواده دکتر ارنست، پسر شجاع، بل و سباستین و… این نام‌های آشنا، رفیق دوران کودکی ما بودند!

اگر همه را به یاد نیاوریم، برخی از آنها، بخش اعظمی از دنیای کودکی ما را ساختند؛ صحنه شوت سوباسا به سمت دروازه و انتظار برای گل شدن توپ، مثل خوردن هندوانه وسط تابستان برایمان شیرین و لذت بخش بود! با چادر مشکی مادربزرگ در نقش زورو فرو می‌رفتیم و در دنیای قصه‌های مجید با او زندگی می‌کردیم.

همه چیز ساده بود، شبیه به دنیای صاف و ساده کودکی ما. کارتون‌ها بار محتوایی داشتند؛ خانواده در آن‌ها نقش پررنگی داشت و مفاهیم ارزشمندی مانند انسان‌دوستی، کمک به هم‌نوع، مهربانی، مسئولیت‌پذیری، عاقبت‌اندیشی، احترام، مبارزه با مشکلات، شکرگزاری و… را به ما می‌آموختند.

«رسانه» معنا و مفهوم امروزی پیدا نکرده بود و سهم ما از دنیای دیجیتال به قاب چند اینچی تلویزیون محدود می‌شد که پس از انجام تکالیف درسی اجازه داشتیم ساعاتی را به دیدن آن اختصاص دهیم. شاید والدین ما به نقش تربیتی رسانه‌ آگاه نبودند اما با آسیب‌های حداقلی آن آشنا بوده و ما را از زیاده‌روی در مصرف آن منع می‌کردند.
امروزه رسانه‌ها تا عمق جان خانه و خانواده‌ها رسوخ کردند و مصرف رسانه‌ای نیز در مقایسه با گذشته به گستردگی موبایل‌ها، لپ‌تاپ‌ها، تبلت‌ها، رایانه‌ها و… ده‌ها اینچ افزایش یافته است!

این روزها از هر طرف پیامی از سوی رسانه‌ها به سمت انسان روانه می‌شود. رسانه‌ای که آنچه را می‌خواهد، خواه واقعی یا غیرواقعی یا تلفیقی از هر دو در بسته‌بندی جذاب و موردپسند برای ما می‌فرستد و اگر ما گیرنده‌ها‌ی خوبی نباشیم و پیام فرستنده را به درستی پردازش نکنیم، رفته رفته تبدیل به چیزی می‌شویم که کیلومترها از خودمان فاصله دارد!

اینجاست که با اندکی دخل و تصرف می‌توان گفت: «گیرنده باید عاقل باشه!»

`

البته قصد داریم به صورت اختصاصی درباره «انیمیشن» صحبت کنیم؛ رسانه‌ای که بیشترین تاثیر را روی کودکان و نوجوانان دارد و می‌تواند دنیای آنها را متحول کند.

آنچه می‌خوانیم:

  • مواد تشکیل دهنده انیمیشن!
  • چرا انیمیشن مهم است؟
  • فرستنده پیام را بشناسیم.
  • محتوای پیام چیست؟
  • گیرنده پیام را بشناسیم.
  • شناخت فرستنده و محتوای پیام تنها با یک کلیک!
  • کودکان و نوجوانان در گروه‌های سنی مختلف چه دریافتی از پیام‌های رسانه‌ای ]انیمیشن[ دارند؟
  • بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید!
  • چگونه مصرف رسانه‌ای کودکان را مدیریت کنیم؟!
  • چگونه مصرف رسانه‌ای نوجوانان را مدیریت کنیم؟!
    کمی درباره سواد رسانه‌ای…

 

مواد تشکیل دهنده یک انیمیشن!

به نظر شما انیمیشن از چه بخش‌هایی تشکیل شده است؟

ایده؟ طرح داستان؟ شخصیت‌ها؟ تصاویر متحرک؟ موسیقی؟ کلام؟
بله درست است اما منظور ما چیزی فراتر از شکل ظاهری انیمیشن است. انیمیشن هم مانند هر رسانه‌ی دیگری سه بخش اصلی دارد که لازم است با آن آشنا شویم.

1) فرستنده پیام؛

یعنی کسی که محتوا را طراحی می‌کند. به عبارت ساده‌تر همان شرکت‌هایی که انیمیشن‌ها را می‌سازند و تصمیم می‌گیرند چه چیزی را چگونه به بیننده منتقل کنند.

2) محتوای پیام؛

همان چیزی است که انیمیشن قصد دارد به صورت مستقیم یا پنهان به گوش و چشم ]سمع و نظر[ شنونده و بیننده‌ی خود برساند.

3) گیرنده پیام؛

کودک و نوجوانی که مخاطب اصلی انیمیشن است و میزان درک و آگاهی او تعیین می‌کند پیام فرستنده را چگونه دریافت کند.

شاید این سوال در ذهن شما ایجاد شده باشد که چرا باید به انیمیشن (به عنوان یک سرگرمی ساده کودکان) تا این اندازه اهمیت دهیم و آن را بشناسیم؟
پیش از آشنایی بیشتر با بخش‌های مختلف انیمیشن، خوب است به این سوال پاسخ دهیم.

چرا انیمیشن‌ها مهم هستند؟!

1. انیمیشن‌ها جزء اولین رسانه‌های تصویری هستند که به دنیای کودک وارد می‌شوند و مورد توجه او قرار می‌گیرند. کودک مانند یک زمین خالی آماده بذرافشانی است و هرچه در این دوره در این زمین کاشته شود، روزگاری قابل برداشت خواهد بود. کودک از آنچه از طریق بازی، داستان، کارتون و… از محیط پیرامون دریافت می‌کند تاثیر می‌پذیرد.

پس مهم است چه بذری در سرزمین وجود کودک کاشته می‌شود.

2. کودک به علت تلقین‌پذیری بالا، قدرت تعقل، تجزیه و تحلیل پایین در مقابل پیام‌های رسانه‌ای که در قالب انیمیشن، بازی، داستان، نمایش و… دریافت می‌کند، منفعل است و هر آنچه را دریافت می‌کند می‌پذیرد. پس گزینش پیام‌های دریافتی کودک برعهده ماست تا شاکله شخصیت او به درستی شکل بگیرد.

3. جذابیت حرکات، حالات چهره، نوع پوشش، ویژگی‌های ظاهری، رفتار، گفتار، اخلاق و… شخصیت‌های انیمیشنی موجب می‌شود کودک بیشترین میزان تاثیرپذیری را از آنها داشته باشد و سلیقه و ذائقه او مطابق آنچه از آنها دریافت می‌کند، شکل بگیرد. درواقع کودک شخصیت‌های مورد علاقه خود را به الگوهای رفتاری تبدیل می‌کند. از این رو وظیفه داریم الگوهای صحیحی به او معرفی کنیم.

4. کودک نمی‌تواند تفاوت دنیای واقعی و خیال را درک کند و با شخصیت‌های داستانی هم‌ذات‌پنداری می‌کند. رفتارهای آنان را همانندسازی کرده و اصول و شیوه زندگی کردن را از آنها یاد می‌گیرد. پس مهم است سبک زندگی که کودک از طریق انیمیشن‌ها می‌آموزد مطابق ارزش‌های ما باشد. فرهنگ زیستی نسل آینده از همین دوران در حال شکل‌گیری است.

5. انیمیشن‌ها می‌توانند روی مهارت‌های اجتماعی، رشد شناختی، سلامت هیجانی کودک تاثیر داشته باشند و اگر برنامه صحیحی برای آن نداشته باشیم می‌تواند روی هرکدام از حوزه‌های رشدی کودک اثرات منفی و مخرب بر جای بگذارد.

 

فرستنده پیام را بهتر بشناسیم!

فرض کنید پستچی بسته پستی را تحویل شما می‌دهد که از طرف فردی ناشناس به دست‌تان رسیده‌ است و از محتوای آن اطلاعی ندارید. طبیعی است که در این حالت برای باز کردن بسته دچار تردید و نگرانی هستید و اطمینان خاطر کمتری نسبت به محتوای آن دارید. اگر بدانید بسته از طرف یک فروشگاه فرهنگی برای شما ارسال شده، راحت‌تر می‌توانید محتوای آن را حدس بزنید و با اطمینان بیشتری بسته را باز می‌کنید.
در دنیای رسانه نیز شناخت فرستنده و افرادی که محتوایی را برای ما تولید، بسته‌بندی و ارسال می‌کنند مهم است. هنگامی که با سازندگان انیمیشن آشنا شویم بهتر می‌توانیم حدس بزنیم هر انیمیشن را چه تفکراتی پشتیبانی می‌کند و هر یک مامور انتقال چه پیامی به ما هستند. درواقع فرستندگان پیام روی محتوای پیام اثر می‌گذارند.
حتما نام شرکت‌های معروف انیمیشن‌سازی پیکسار و والت دیزنی را شنیده‌اید. شرکت‌های دیگری مانند دریم ورکس، نیکلودئون، برادران وارنر، سونی پیکچرز و… نیز جزء بزرگترین شرکت‌های تولید انیمیشن آمریکایی هستند و شرکت‌های جیبلی، نیپون انیمیشن و تویی انیمیشن نیز به تولید انیمه‌های ژاپنی می‌پردازند.
البته قصد نداریم در این زمینه برای شما حساسیت افراطی ایجاد کنیم تا شجره نامه هر انیمیشن را دربیاورید! همین‌ که با تولیدکنندگان محتوای‌ انیمیشن‌ها آشنایی کلی داشته باشید بهتر می‌توانید درباره پیام‌ها و پیامدهای هر انیمیشن به جمع‌بندی برسید و انتخاب بهتری خواهید داشت.

 

منظور از محتوای پیام چیست؟

محتوای انیمیشن را می‌توان مهم‌ترین بخش آن دانست زیرا شاکله اصلی انیمیشن است در تاثیرپذیری روی مخاطب، نقش بسیار تعیین کننده‌ای ایفا می‌کند.
منظور از محتوا، همان شکل ساختاری انیمیشن مانند ویژگی‌های ظاهری، طراحی شخصیت‌ها، حالات چهره، رنگ‌ها، موسیقی و به طور کلی روابط بین اجزای تشکیل دهنده انیمیشن برای انتقال پیام است. همچنین محتوا شامل پیام‌های پنهانی که در ذیل گفتگوها، ویژگی‌های شخصیتی قهرمان‌های داستان، سبک زندگی و… در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد نیز می‌شود. لازم است برای دسترسی بهتر به محتوای هر انیمیشن هم به ویژگی‌های ظاهری و هم به محتوای درونی آن توجه داشته باشیم. هرچند تحلیل محتوای انیمیشن‌ها یک کار تخصصی است اما شما هم به راحتی می‌توانید به نقد محتوایی انیمیشن‌ها دسترسی داشته باشید که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
مصرف کودک از انیمیشن‌ها بدون توجه به پیامدها و محتوای آن روی توان یادگیری، مهارت اجتماعی و پرخاشگری آنها تاثیرات نامطلوبی دارد زیرا آنها علاوه بر بینندگان و شنوندگان پیام، عاملِ آن نیز هستند و رسانه به عنوان یک عامل اکتسابی در تغییر خلق و خو و نگرش آنها اثرگذار است.

 

گیرنده پیام را بهتر بشناسیم!

حال که می‌دانید منظور از گیرندگان پیام، بینندگان انیمیشن‌ها یعنی کودکان و نوجوانان هستند شاید با خود بگویید من در نقش پدر یا مادر فرزندم را بهتر از هرکسی می‌شناسم و می‌دانم سلیقه او در انتخاب انیمیشن چیست! اما شناخت گیرنده پیام به این معناست که مخاطب کودک یا نوجوان در هر بازه سنی به چه سطحی از آگاهی و شناخت رسیده و چه درکی از چیزهایی که می‌بیند و می‌شنود دارد. مخاطب‌شناسی به ما کمک می‌کند تا از میزان اثرپذیری کودک از پیام‌های موجود در رسانه‌ها آگاه شویم و هنگام چینش انیمیشن‌ها در سبد مصرف رسانه‌ای کودک انتخاب دقیق و آگاهانه‌تری داشته باشیم.

 

شناخت فرستنده و محتوای پیام تنها با یک کلیک!

همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردیم تحلیل محتوای انیمیشن‌ها علاوه بر تخصص، نیازمند صرف زمان و انرژی بسیار است؛ اینکه هربار پیش از فرزندتان یک مرتبه همه انیمیشن‌ها را ببینید و درباره محتوای آن تصمیم بگیرید، کاری عملا دشوار و ناممکن است. نقد و بررسی انیمیشن‌ها توسط متخصصان این رشته انجام شده و شما برای کسب اطلاعات بیشتر درباره آنها، آشنایی با شرکت سازنده، پیام‌های مثبت و منفی و… راه سختی در پیش ندارید؛ کافی است سری به سایت‌ها و اپلیکیشن‌هایی که به همین منظور راه‌اندازی شده‌اند بزنید و نام انیمیشن مورد نظر خود را جستجو کنید.
سایت‌های چی خوبه، کدومو، منظوم و اپلیکیشن رامون می‌توانند اطلاعات بسیار مفیدی همچون رده سنی مناسب انیمیشن‌ها، پیام‌های آن، دلایل گرایش کودکان به دیدن انیمیشن و به طور کلی همه آنچه والدین باید درباره انیمیشن بدانند در اختیار شما قرار می‌دهد. همچنین انیمیشن‌ را از لحاظ پارامترهای مثبت مانند رشد شخصیتی، الگوسازی، آموزشی، مهارت ارتباطی، سبک زندگی و پارامترهای منفی مانند قهرمان سازی، رفتارهای نامناسب، خشونت و ترس، بدزبانی مورد ارزیابی قرار داده و به آن نمره می‌دهد که می‌تواند تصویری کلی نسبت به محتوای انیمیشن پیش روی شما قرار دهد.

 

کودکان و نوجوانان در گروه‌های سنی مختلف چه دریافتی از پیام‌های رسانه‌ای انیمیشن دارند؟

در اینجا به بررسی اجمالی میزان درک کودکان و نوجوانان از انیمیشن‌ها در 4 بازه سنی مختلف می‌پردازیم:

گروه سنی کودکان پیش از دبستان 2 – 5 سال:

1) رخدادها را به صورت مجزا از یکدیگر درک می‌کنند و قادر به پیگیری داستان‌های دنباله‌دار نیستند. انیمیشن‌هایی که در لحظه اتفاق می‌افتند مانند کارتون تام و جری، پلنگ صورتی، میگ میگ، مورچه‌خوار و… برای آنها مناسب‌تر است.

2) نگاه کلیشه‌ای به موضوعات دارند و هر آنچه در انیمیشن می‌بینند را به کل تعمیم می‌دهند. مثلا اگر در کارتونی، از کسی که لباس سیاه بر تن داشته بترسند ممکن است در دنیای واقعی با دیدن فردی که لباس تیره دارد احساس ترس کنند.

3) تمایزی بین واقعیت و دنیای خیال قائل نیستند و شخصیت‌های کارتونی را واقعی می‌پندارند. نمی‌توانند درک کنند انیمیشن‌ها واقعی نیستند یا بازنمایی از واقعیت هستند. مثلا فکر می‌کنند شخصیت‌های کارتونی در دنیای حقیقی وجود دارند یا داخل تلویزیون زندگی می‌کنند.

4) اثرپذیری آنها از تبلیغات زیاد است زیرا شیفته‌ی اصوات، رنگ‌ها، تصاویر و حرکات تبلیغ‌ها می‌شوند و به محتوای آن توجه کمتری دارند. به همین علت هنگامی که تبلیغات پخش می‌شود کمترین میزان ارتباط را با دنیای پیرامون خود دارند و احتمالا اگر آنها را صدا کنید متوجه نمی‌شوند.
درک کودکان 2 تا 5 سال از دیدن تصاویر و شخصیت‌های انیمیشن‌ها با آنچه ما تصور می‌کنیم بسیار متفاوت است و ممکن است در دنیای خیال خود چیزی را تصور کنند که به ذهن ما هم خطور نمی‌کند!

 

 گروه سنی کودکان خردسال 6 – 8 سال:

1) از اواخر 5 سالگی می‌توانند طرح داستان را پیگیری و دنبال کنند.

2) ارتباط بین بینایی و شنوایی تکامل پیدا کرده و تاثیر بیشتری روی دریافت آنها از پیام‌های انیمیشن دارد.

3) به داشتن و استفاده از وسایل شخصیت‌های کارتونی گرایش پیدا می‌کنند و دوست دارند همه لوازم آنها شبیه شخصیت مورد علاقه‌شان باشد.

4) اعتماد به تبلیغات در این سن بیشتر است زیرا کم کم علاوه بر توجه به رنگ‌ها و صداها نسبت به محتوای آنها نیز ادراک پیدا می‌کنند.

 

گروه سنی کودکان 9 تا 12 سال:

1) در این سن به علت توان به‌خاطر سپاری محتوا، کودک اثرپذیری بیشتری از انیمیشن‌ها پیدا کرده و در زندگی روزمره درگیر شخصیت‌ها می‌شوند و دوست دارند با آنها بازی کنند یا بازی‌های رایانه‌ای آنها را انجام دهند.

2) محتوای پنهان و گفته نشده در انیمیشن نیز آنها را درگیر می‌کند و قادر به درک آن هستند.

3) به شخصیت‌ها و چالش‌ها یا گره‌های آنها در طول داستان توجه ویژه‌ای دارند و ممکن است مدت‌ها به آن فکر‌ کنند یا برای حل مسائل آنها راه‌حل پیدا کنند.
4) قالب تبلیغات را از سایر قالب‌های تصویری به خوبی تشخیص می‌دهند.

 

 گروه سنی نوجوانان 13 تا 18 سال:

1) به دنبال منابع مهم اطلاعاتی هستند و با توجه به دسترسی نامحدود به فضای اطلاعاتی، دنیا را از نگاه رسانه‌ها می‌فهمند و تصویر رسانه‌ای برای آنها مهم است.

2) به پیامدهای رفتار خود توجهی ندارند و به جذابیت‌های آن اتفاق، بیشتر از سرانجام آن فکر می‌کنند. پس بعید نیست متاثر از انیمیشن‌ها دست به هر کار جالب و البته خطرناکی بزنند!

3) با توجه به تغییرات فیزیولوژیکی، پرخاشگری در این سن با تاثیرپذیری از رسانه‌ها بروز و ظهور بیشتری پیدا می‌کند.

4) می‌توانند محتوای ناگفته انیمیشن‌ها را نیز استنتاج کنند و درنتیجه آسیب‌پذیری آنها نسبت به پیام‌های جنسی بسیار زیاد است.

5) به حجم وسیعی از اطلاعات دسترسی دارند اما از آنجا که به پختگی لازم برای تجزیه و تحلیل اطلاعات نرسیده‌اند، این موضوع می‌تواند برای آنها خطرآفرین باشد و دست به تجارب خطرناکی بزنند.

 

بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید!

اغلب ما توجه ویژه‌ای نسبت به تغذیه خانواده خود داریم. وقتی برای خرید به فروشگاه می‌رویم به دنبال بهترین و تازه‌ترین مواد غذایی هستیم و سعی می‌کنیم سبد مصرف غذایی خانواده را طوری انتخاب کنیم که علاوه بر داشتن تنوع و توجه به ذائقه اعضای خانواده به رشد و سلامت آنها نیز کمک کند. همان‌طور که توجه به غذای جسمی خانواده مهم است باید برای مصرف فرهنگی و غذای روحی آنها نیز برنامه داشته باشیم. شاید این جمله معروف را شنیده باشید که می‌گویند اگر ما برای خودمان برنامه نداشته باشیم، ‌دنیا برای ما برنامه‌ریزی می‌کند. واقعیت این است که دنیای امروز انسان‌ها را به سمتی سوق می‌دهد که به مصرف فرهنگی خود توجه چندانی ندارند و رفته رفته جامعه‌ تبدیل به جامعه‌ی فراغتی می‌شود که تنها به دنبال سرگرمی و سرگرم شدن است و انسانی که همواره باید در پی رشد خود و دیگران باشد به انسانِ فراغتی تبدیل می‌شود.

«اُنظُر إلی طَعامِه» تنها به خوراک جسمی اشاره ندارد. مراقبت از خوراک فکری و فرهنگی خود و خانواده نیز از وظایف ماست. اگر ما برای سبد مصرف رسانه‌ای خانواده خود برنامه نداشته باشیم؛ هر چیزی را مصرف کنیم، درست و به اندازه مصرف نکنیم، دچار سوءهاضمه فرهنگی خواهیم شد.

در اینجا به ارائه پیشنهادها و راهکارهایی برای مدیریت سبد مصرف رسانه‌ای در کودکان و نوجوانان می‌پردازیم که البته می‌توانید آنها را به صورت اختصاصی برای دیدن انیمیشن نیز به کار بگیرید.

چگونه مصرف رسانه‌ای کودکان را مدیریت کنیم؟!

1) استفاده مشروط و محدود

از سنین پایین باید با مشارکت کودک به برنامه مشخصی برای میزان استفاده روزانه از تلویزیون برسیم. کودکان باید بدانند در استفاده از رسانه‌ها محدودیت زمانی دارند همچنین تنها اجازه دارند برخی از برنامه‌های مفید را تماشا کنند.

2) جایگزین جذاب

تنوع در برنامه‌های سرگرم‌کننده کودکان موجب می‌شود، آنها به انجام یک کار خاص عادت نکنند و لذت فعالیت‌های دیگر را نیز تجربه کنند. بازی‌، نمایش‌، قصه، کتاب، ورزش، کاردستی و… می‌تواند جایگزین‌های جذابی برای انیمیشن باشد.

3) حافظه مشترک رسانه‌ای

خوب است با کودکان تجارب مشترکی در استفاده از رسانه‌ها داشته باشیم و تا حد امکان آنها را همراهی کنیم. مشاهده انیمیشن‌های نوستالژیک یک راه جذاب برای این تجربه مشترک است که کمک می‌کند مدیریت بهتری روی محتوای مصرفی کودک داشته باشیم.

4) تعریف هویت مستقل خانوادگی

از سن 7 سالگی می‌توان درباره سبک زندگی خانواده با کودک وارد گفتگو شد. کودک باید بداند در خانواده چه چیزهایی به عنوان ارزش رعایت می‌شود و کم کم با هویت مستقل خانوادگی آشنا شود. مثلا می‌توان با او درباره اینکه چه کارهایی را در چارچوب خانواده می‌توان انجام داد و چه چیزهایی را می‌توان دید گفتگو کرد که خود مقدمه آشنایی با سواد رسانه‌ای است.

5) گفتگو

علاوه بر اینکه درباره میزان استفاده از تلویزیون و سایر رسانه‌ها، نحوه دیدن انیمیشن، بایدها و نبایدهای مصرف، زمان استفاده و… می‌توان با توجه به سن کودک با او گفتگو کرد، پس از دیدن انیمیشن‌ها و برنامه‌های تلویزیونی نیز می‌توان درباره محتوای آنها با کودک صحبت کرد. گفتگو باید صمیمی، جذاب و به زبان کودک باشد و با توجه به میزان کشش و علاقه او به ادامه آن تنظیم شود تا خسته کننده نباشد. چنین گفتگویی موجب می‌شود:

  •  از آسیب‌های احتمالی که ممکن است به کودک وارد شود جلوگیری کنید.
  •  وقتی با کودک درباره چالش‌های شخصیت‌ها صحبت می‌کنید و به راهکار مشترک می‌رسید مهارت حل مسئله در او تقویت می‌شود.
  •  دسترسی به افکار کودک و برداشت او از انیمیشن برای شما فراهم می‌شود.
  •  وقتی کودک درباره آنچه از انیمیشن آموخته صحبت می‌کند، میزان اثرپذیری او از آنچه دیده مشخص می‌شود.

چگونه مصرف رسانه‌ای نوجوانان را مدیریت کنیم؟!

بدیهی است که اگر از دوره کودکی به فکر مصرف رسانه‌ای فرزند خود باشیم در دوره نوجوانی و آستانه ورود به دوره بزرگسالی راه آسان‌تری را در پیش خواهیم داشت. اما ممکن است اقتضائات دوره نوجوانی موجب بروز اتفاقاتی شود که آن را پیش‌بینی نمی‌کردیم و برای آن برنامه‌ای نداشته‌ایم؛ به طور کلی هرگونه اقدام ضربتی به معنای منع مصرف در این دوره می‌تواند آسیب‌های جدی به نوجوان وارد کند و موجب مخفی‌کاری، دروغ، لجبازی و… شود.

1) حفظ ارتباط عاطفی

اولین و مهم‌ترین راهکار، حفظ ارتباط عاطفی با نوجوان است به‌طوری که ما را امین‌ترین و بهترین دوست خود بداند. نوجوانی که با والدین خود ارتباط عاطفی نزدیک و صمیمانه‌ای دارد، گفتگوپذیرتر است و انعطاف بیشتری برای شنیدن حرف‌های آنها دارد.

2) نداشتن حیاط خلوت رسانه‌ای

حیاط خلوت رسانه‌ای و داشتن اکانت مستقل تا پیش از سن 15 سالگی برای نوجوانان توصیه نمی‌شود. والدین باید از دوره کودکی فضای رسانه‌ای مشترک را برای تمام اعضای خانواده ایجاد کنند تا همه در کنار یکدیگر از فضای مجازی و استفاده از رسانه‌ها لذت ببرند و خاطره مشترک بسازند. اگر فضای گفتگو در زمان‌های خاص مانند ساعت بعد از شام ایجاد شود، تبادل و هم‌فکری در بین اعضای خانواده به فهم رسانه‌ای مشترک منجر می‌شود.

3) تعادل یا توازن دیجیتال

اگر والدین برای استفاده از رسانه‌ها برنامه‌ریزی مشخصی داشته باشند، همه اعضای خانواده نیز مدیریت زمان در مصرف رسانه‌های دیجیتال و فضای مجازی را یاد می‌گیرند. نوجوانان در سنی هستند که باید تعادل مصرف دیجیتال را تمرین کنند و برای استفاده صحیح و بهینه از فضای مجازی برنامه داشته باشند.

4) جایگزین جذاب

اگر نوجوانان جایگزین‌های جذابی برای رسانه‌های دیجیتال مثل انیمیشن، بازی‌ها و… داشته باشند، راحت‌تر می‌توانند استفاده از آن را مدیریت کنند. با ایجاد فضاهای کاری سرگرم‌کننده، شرکت در دوره‌های یادگیری مهارت‌، استفاده مفید از فضای مجازی مانند داشتن کانال آموزشی یا تولیدمحتوای رسانه‌ای می‌توان احساس ارزشمندی را در نوجوان تقویت کرد که این امر می‌تواند روی استفاده بی‌رویه یا بدون هدف از رسانه‌ها نقش موثری داشته باشد. همچنین فعالیت فیزیکی مانند ورزش یا استفاده از فضاهای طبیعی و مصنوعی برای انجام بازی‌های هیجانی حتما باید در برنامه سرگرمی خانواده گنجانده شود.

5) آشنایی با قهرمان‌های واقعی

رسانه‌های تصویری به خصوص انیمیشن و بازی‌ها به دنبال قهرمان‌سازی و ایجاد الگو برای کودکان و نوجوانان هستند. ژانر ابرقهرمانی یک ژانر مستقل در تولیدات رسانه‌ای است که آسیب‌های جدی را به همراه دارد. نمایش قهرمان‌های پوشالی با قدرت‌های ماورایی که به عنوان الگو به ما معرفی می‌شوند و با ارزش‌های ما فاصله دارند. قهرمان‌های واقعی از اسطوره‌های ایرانی باستانی و قهرمان‌های ملی مذهبی در دوره‌های مختلف تاریخ انقلاب، دفاع مقدس و قهرمان‌های معاصر می‌تواند به عنوان بهترین الگوها به نوجوانان معرفی شوند. قهرمان‌های واقعی الگوهای رفتاری دست‌یافتنی برای نوجوانان هستند که می‌توانند به او بیاموزند با تکیه بر توانایی‌های فردی می‌تواند بهترین قهرمان زندگی خود باشد.

6) آشنایی با سواد رسانه‌ای

نوجوان باید کم کم بیاموزد که پیش از استفاده از هر رسانه‌ای به سه پرسش اساسی درباره آن پاسخ دهد. آشنایی با سواد رسانه‌ای مهم‌ترین اصل برای زندگی در دنیای دیجیتال است و نوجوان حتی‌المقدور باید خودش بتواند درباره این سوالات تصمیم بگیرد.

کمی درباره سواد رسانه‌ای… پاسخ سه پرسش اساسی!

چرا ببینیم؟!

دیدن این انیمیشن یا فیلم چه تاثیری در زندگی من دارد؟! چه چیزی به من اضافه می‌کند؟! الان چه نیازی به دیدن آن دارم؟! چه کار مفید دیگری به جای آن می‌توانم انجام دهم؟ و…. سوالاتی از این قبیل که کمک می‌کند لزوم استفاده از یک رسانه ]که در اینجا انیمیشن است[ به خوبی مشخص شود و به تصمیم‌گیری و انتخاب بهتر نوجوان منجر می‌شود.

چه چیزی ببینیم؟!

همان‌طور که اشاره کردیم شناخت سازندگان فیلم و انیمیشن به ما کمک می‌کند درباره محتوای آن حدس بزنیم. فیلم‌ها و انیمیشن‌های هالیوودی و آمریکایی تلاشی برای القای فرهنگ غربی به دنیاست و باید حساسیت بیشتری در انتخاب آنها داشته باشیم. می‌توانیم انیمیشن‌ها را به لحاظ محتوایی به سه دسته تقسیم کنیم:
محتوای سبز: محتوایی که برای ما مفید است و به رشد ما کمک می‌کند. یعنی صرفاً سرگرمی نیست و پیام‌های مثبت آن موجب یادگیری و پندگیری می‌شود. اگر در تربیت کودک بستری برای او فراهم کرده باشیم که همواره به فکر رشد خود باشد، به انجام فعالیت‌هایی که او را از این مسیر دور می‌کند رغبتی نشان نخواهد داد.

محتوای زرد: محتوایی که آسیب جدی ندارد یعنی مغایر با ارزش‌ها نیست اما دیدن آن چیزی به ما اضافه نمی‌کند و صرفاً برای سرگرم شدن است و رشدی به همراه ندارد.
اگر محتوای زرد گاهی صرفاً برای سرگرمی در سبد مصرف رسانه‌ای باشد آسیب جدی تربیتی ندارد اما مصرف آن نباید تبدیل به عادت همیشگی شود. بزرگترین آسیب مصرف دائم محتوای سرگرم‌کننده، تبدیل انسان به انسانِ فراغتی است که هیچ برنامه‌ای برای رشد خود ندارد و برای رفتن به سمت جاده خاکی مستعدتر است!

محتوای قرمز: محتوایی که به علت استفاده از الفاظ نامناسب، بالا بودن جنبه‌های ترسناک، استفاده از موضوعات جنسی و مغایرت با ارزش‌ها، خط قرمز محسوب می‌شود و نباید آن را مصرف کرد. نوجوان باید بداند همان‌طور که نمی‌توانیم هر غذایی را وارد جسم خود کنیم باید مراقب غذای فکری خود نیز باشیم.

چگونه ببینیم؟!

تنها یا در جمع خانواده؟ با رایانه شخصی یا خانوادگی و تلویزیون؟ با کدام دوبله؟
تا پیش از رسیدن به سن جوانی، کودک و نوجوان باید یاد بگیرد که تنها می‌توانند از طریق تلویزیون یا رایانه خانوادگی و در جمع خانواده انیمیشن ببیند یا بازی کند. همچنین دوبله انیمیشن‌ها و سایتی که از آن دانلود انجام می‌شود در سلامت محتوایی آن بسیار موثر است. سعی کنیم از سایت‌های معتبر و دوبله‌های تاییدشده که قابلیت پخش در تلویزیون را دارند استفاده کنیم.

برای ارتباط موثر با کودکان و تعامل با نوجوانان نیاز است قالب‌های ذهنی خودمان را کنار بگذاریم، کارگاه شکستن قالب‌های ذهنی می‌تواند گزینه مناسبی در این زمینه باشد که کمک می‌کند به دنیای ذهنی فرزندتان نزدیک‌تر شوید.

اگر به کسب اطلاعات تخصصی‌تری درباره انیمیشن‌ها علاقه داشتید می‌توانید کتاب دانش فنی تخصصی رشته پویانمایی (انیمیشن) پایه دوازدهم شاخه فنی و حرفه‌ای را دانلود کنید.
کتاب کودکان و نوجوانان عصر هزاره ترجمه آقای فرج حسینیان و خانم نزاکتی از انتشارات علمی فرهنگی نیز به به آگاهی شما در زمینه رابطه خانواده و رسانه‌های جمعی، سواد رسانه‌ای، دریافت مخاطب و… کمک می‌کند.

برای اینکه مناسب‌ترین راه گفت و شنود با کودکان و نوجوانان را بیاموزید خواندن کتاب‌های به بچه‌ها گفتن از بچه‌ها شنیدن و به نوجوانان گفتن از نوجوانان شنیدن اثر آدل فابر و الین مازلیش را از دست ندهید.

 

نویسنده: مائده مرادی

اجبار دوست داشتنی؛ والد مجبورکننده یا تذکردهنده در دینداری؟

خانواده بزرگ شهید چمران اجبار دوست داشتنی؛ والد مجبورکننده یا تذکردهنده در دینداری؟نویسنده: مهدیه ولیخانی

لا اِكْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یكْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ.
وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا؛ خانواده‏ات را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش» (طه، 132)
در منابع اسلامی، گزاره‌هایی بیان می‌شود که به در مورد آنها اختلاف‌نظرهای زیادی وجود دارد.
در آیه اول بر آزادی در دین تاکید می‌کند و از طرفی دیگر در آیه بعدی به الزام کردن در دینداری توجه می‌دهد. ممکن است که این سوال پیش بیاید که چطور می‌شود که از سویى بر آزادى فرد در گزینش و پذیرش دین تأکید مى‏شود و از سوى دیگر والدین موظف به واداشتن کودکانشان به رعایت تکالیف دینى مى‏شوند؟
هدف اصلی آیه اول بیان این نکته است، که ما در حوزه‌ی اعتقادات نمی‌توانیم فردی را مجبور به اعتقاد داشتن کنیم. به طور مثال نمی‌توان فردی را که قورمه سبزی دوست ندارد مجبورکنیم قورمه سبزی دوست داشته باشد. می‌توانیم مجبور کنیم آن را بخورد ولی نمی‌توانیم مجبور کنیم که آن را دوست داشته باشد.
دین هم به همین صورت است ما می‌توانیم بچه‌ها را مجبور کنیم نماز بخوانند، روزه بگیرند، حجاب داشته باشند، ولی در لایه اعتقادات نمی‌توانیم. نمی‌توانیم بچه‌ها را مجبور کنیم نماز را دوست داشته باشند یا حتماً قبول داشته باشند و این مسئله، خودش مسئله حساسی است و دوگانگی‌هایی را در زمینه‌ی تربیت دینی ایجاد می‌کند.
با توجه به آیه دوم، این الزام و تکلیف به سبب حقّى است که فرزند بر والدین خود براى تربیت شایسته‏اش دارد؛ از جمله حقوق فرزندان بر والدین این است که آنها باید بکوشند تا موجبات هدایت و سلامت جسمى و روحى فرزندان خود را فراهم آورند و نسبت به سرنوشت او احساس مسئولیت نمایند. این مسئولیتى است که خداوند نیز آن را پذیرفته و شرعا متوجه والدین ساخته است. بدیهى است لازمه‏ى اعطاى چنین مسئولیتى، در اختیار نهادن ابزارها و روش‏ها و قواعدى است که والدین بتوانند با به کارگیرى صحیح آنها از ایفاى مسئولیت خویش برآیند.

در ادامه به بررسی مطالب زیر می‌پردازیم:

• تعریف اجبار
• زمینه‌های مؤثر در اجبار
• اصول و روش اجبار خوب(معیارهاى لازم در به کارگیری اجبار)

 

تعریف اجبار و لزوم آن

الزام نه تنها در حوزه ‏ى تربیت دینى، که در دیگر حوزه ‏هاى تربیتى و به ویژه تربیت اخلاقى نیز مورد نظر برخى از اندیشمندان و صاحب‏ نظران تعلیم و تربیت بوده است. ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانى، از جمله کسانى است که على رغم تأکیدى که بر لزوم توجه به انتخابگرى انسان و میل و اراده ‏ى او در فرآیند تربیت داشت، استفاده از الزام را نیز مجاز و بلکه لازم می ‏دانست:
«بسا می ‏شنویم که می گویند هر کارى را باید چنان در برابر کودکان بگذاریم که از روى میل به آن عمل کنند. این سخن، گاه بسیار درست و خوب است، ولى چیزى هایى هم هستند که باید چون تکلیف روبه‏ رویشان بگذاریم و این چیزى است که در همه‏ ى زندگانى برایشان سودمند خواهد بود» (نقیب‏ زاده، 1368، ص140).
در تعریف اجبار چیزی غیر از خود فرد مطرح است. گاهی خود فرد، خودش را اجبار می‌کند تا کاری را انجام دهد، اما گاهی کسی غیر از خود فرد اجبار را ایجاد می‌کند و سلب اختیار می‌نماید.
فرد انتخابی دیگری ندارد و این سلب اختیار با عدم رضایت نیز همراه است.
باید در نظر داشته باشیم واقعیت اجبار این است که با عدم رضایت و سختی همراه است، حال اینکه چه ساز و کارهایی را پیش ببریم تا اجبار را نرم کنیم تا عدم رضایت کاهش پیدا کند بحث دیگری است. اما واقعیت این است که در اجبار این اتفاق می‌افتد که رضایت نداریم و این عدم رضایتمندی مؤلفه‌ی پررنگی است.
عقلانیت جایگاه ویژه ‏اى در تربیت اخلاقى دارد و فرد باید از خوب یا بد بودن امور و حُسن و قبح آنها آگاه باشد تا آنها را بپذیرد و در رفتار خود بروز دهد؛ ولى این مسئله، تربیت اخلاقى را متوقف نمی کند و آن را به دوره ‏ایی که توانایی عقلی خود فرد به آن برسد به تعویق نمی‌اندازند؛ به همین دلیل است که نمی توان کودک را آزاد گذاشت تا هر رفتارى، ولو ضد اخلاقى و قبیح، را انجام دهد و تنها در دوره‏ ى درک عقلی، با شناخت و اطلاعاتى که از یک مکتب اخلاقى به دست می آورد و در صورتى که خواست، تربیت اخلاقى را بپذیرد. اگر کسى کم‏ترین مسئولیت اخلاقى را براى خود در قبال سعادت فرزندان و جامعه ‏ى خویش قائل باشد، چنین دیدگاهى را نمی ‏پذیرد، بلکه تلاش می‌کند تا به تناسب ویژگى شخصیتىِ کودک از استعدادها و قابلیت‏هاى او در تربیتش استفاده کند. بنابراین، ضرورى است که در هر دوره از رشد انسان، تربیتى فراخور مقتضیات رشد وى طراحى شود و اجرا شود تا شخصیت او به خوبى شکل گیرد؛ و به همین خاطر است که، تلقین، القا و عادت دادن نیز در فرآیند تربیت، امورى به کلى باطل نیستند. همچنین، تربیتى که تنها بر پایه ‏ى یکى از این امور باشد، تربیتى نادرست است.

عوامل مؤثر در به کار نگرفتن اجبار

هر جامعه‏ اى هر چند صداى آزادى ‏خواهى و عقلانیت او عرش‏ گستر باشد، به خود اجازه نمى ‏دهد که در برابر بی توجهی به دینداری منفعل باشد. دکتر اوئن کلن، رییس بخش مطالعات مذهبى انیستیتو سالسکن انگلستان، در این باره گفتار جالبى دارد؛ او در کنفرانس «آموزش دینى در بستر تعامل ادیان» مى‏گوید:
«ما درباره ‏ى امور دیگر مثل مطالعه‏ ى روزنامه، مشاهده‏ ى تلویزیون، لباس، غذا و کاربرد زبان دلخواه و دیدگاه سیاسى، در زندگى کودکان مداخله مى ‏کنیم، چگونه درباره‏ ى مذهب، این دخالت را نپذیریم؟!» (صبورى، 1376، ص162).

عواملی موثر در به کارنگرفتن اجبار عبارتند از:

1-رویکرد خود والدین نسبت به اجبار:

گاهی ما خودمان به عنوان والد با اجبار مشکل داریم و خود بچه مشکلی ندارد. این والدین هستند که بیان می‌کنند با اجبار کردن فرزندشان در انجام تکالیف دینی مشکل دارند و خود بچه با سختی این فضا مشکلی ندارد و قسمتی از ریشه این مسئله به گذشته ما والدین برمی‌گردد.

2-دلسوزی بیش از حد والدین:

عامل بعدی که نسل امروز را به افراط در آزادی دادن سوق داده‌است، دلسوزی بیش از حد والدین است.کودک در جامعه‌ی ‌امروز ما موضوع‌ پررنگی‌ شده‌است. والدین همواره این ترس را دارند که والدگری درستی نداشته باشند و از طرفی هم دائم می‌گویند: نمی‌خواهیم فرزندم اذیت شود. دلمان برایش می‌سوزد. در نتیجه ما اجبار را در مسیر تربیت بچه‌ها دلسوزانه حذف می‌کنیم.

3-فضای رسانه:

تبلیغات زیادی وجود دارد که محدودیت‌ها، اجبار و چهارچوب‌ها را مانع رشد و خلاقیت معرفی می‌کند. بارها شاهد این جملات هستیم که گفته می‌شود: «می‌خواهید فرزندتان رشدکند، کارآفرین یا خلاق شود. نباید او را محدود کنید.» انیمیشن‌های بسیاری مانند انیمیشن غارنشین‌ها حاوی این مدل پیام‌ها هستند.

زمینه های موثر در به کارگیری اجبار

1. شرایط رشدی :

توجه به این نکته که بچه‌ها در چه دوره‌ی رشدی هستند می تواند کمک کند که با توجه به آن درصد و اندازه اجبار را تعیین کنیم.

حس دینی مانند سایر نیازها و فرایندهای روانی، طی مراحلی خاص در انسان شکل می‌گیرد. این مراحل به سن انسان نیز بستگی دارد. انطباق تکالیف دینی با توان ذهنی و روحی کودکان و نوجوانان به والدین کمک می‌کند که بتوانند رشد دینی آن‌ها را پایدار و بالنده به‌پیش ببرند.

کودکان در ابتدا طبیعتی دین پذیر دارند. اگر راه‌های پرورش این استعداد، با ‌آسیب همراه باشد، حس دین پذیری به احساس دین‌گریزی تبدیل می‌شود. یافته‌های پژوهشی در مورد تربیت دینی نشان داده است که سخت‌گیری بیش‌ازحد و سهل گیری بیش‌ازاندازه در فرایند تربیت دینی، به نتیجه‌ای نامطلوب می‌انجامد.

خانواده‌هایی که به‌ دور از نیازهای واقعی و ظرفیت‌های روان‌شناختی کودکان، اقدام به تحمیل آداب دینی به فرزندان می‌کنند، درواقع از تربیت دینی فاصله می‌گیرند.
منظور این است که کودک، نوجوان یا جوان مسلمان به گونه ای آموزش ببیند و تربیت شود که شخصیت او با اهداف دینی مطرح شده در قرآن شریف و روایات، هم خوانی داشته باشد و نهایتاً آن گونه باشد که بتوان او را مسلمان به معنای واقعی کلمه دانست.
در مورد تربیت دینی در هفت سال اول گرایش ها هستند که اهمیّت دارند.
در این بازه‌ی سنی ایجاد گرایش مثبت نسبت به هر چیزی مانند علاقه به خوراکی‌های مفید، مفاهیم دینی نسبت به رفتارسازی در این زمینه‌ها اولویت دارد. چنانچه در آیه لا اکراه فی الدین بررسی کردیم نمی‌توانیم به زور گرایش ایجادکنیم.
اما در هفت سال دوم رفتارسازی است که اولویت دارد.
این نوع تفکر که بچه من خودش باید به این برسد که چرا حجاب داشته باشد، چرا نماز بخواند بیهوده است. بچه‌ها نمی توانند در این سن پاسخ این سؤال‌ها برسند یا اینکه حتی نماز را دوست داشته باشد.
در کارگاه تربیت دینی به صورت کامل‌تری به این موضوع پرداخته شده که می‌توانید آن را از سایت خریداری کنید.

2. اجبار محیطی:

یکی ازبسترهایی که تربیت در آن شکل می گیرد، جامعه است. شرایط و اوضاع احوال جامعه در روند تربیت مؤثر است. بنابراین زمینه‌ی موثر دیگر در مبحث اجبار بحث محیطی است که در آن حضور داریم. قدرت زور و اجبار آن بسیار زیاد است در عین حال می‌تواند خیلی راحت، نرم عمل کند.

3. تفریح:

فضای تفریح، فضایی است که قدرت بسیار زیادی دارد. امروز هم ما با تفریح‌های زیادی در چالش هستیم. از جمله تفریح‌های رایانه‌ای. و در مقابل تفریح سالم در فضای عمومی و پارک و گردش که خود بسترهای مهمی در اجبار سالم هستند را داریم. ما باید برای فضای تفریح بچه ها تدبیر داشته باشیم. هرچند که اجبار ذاتا ناخوشایند است، با تفریح می توان یک مدل اجبار دوست داشتنی ایجاد کرد.

اصول و روش اجبار خوب

1. اعتماد به خدا:

رکن اصلی در دینداری و انتقال آن اعتماد به خداوند است. خیلی مواقع دچار افراط در اجبار می‌شویم چون تصور می‌کنیم، خداوند کارش را بلد نیست. گاهی ما از نماز نخواندن بچه‌ها به این دلیل ناراحت می‌شویم که حرف ما را گوش نکرده‌است، نه این که اگر فرد نماز نخواند حرف خدا را گوش نکرده‌است. شما باید توجه کنید که شما به عنوان والدین مانند پیامبر تنها تذکردهنده هستید. خداوند به پیامبر در قرآن تذکر می‌دهد ” سَبِّحِ اسمَ رَبَّکَ الاَعلَی، الَّذِی خَلَقَ فَسَوِّی” خداوند بلند مرتبه است و برای مخلوقش به عنوان یک رب برنامه دارد. بستر آماده دارد. اما گاهی ما فکر می‌کنیم این من هستم که یک بستر را آماده کردم.

2. اعتماد به کودک:

رکن بعدی اعتماد به خود کودک است من زمانی می‌توانم به او مسئولیت بدهم که بتوانم به او اعتماد کنم. اگر من دائم تذکر بدهم دائم او را پایش کنم، این من هستم که به او یاد داده‌ام، من مسئول زندگی تو هستم. حسی که منتقل می‌کنیم هم همین است و آن این است که پدر یا مادر من هنوز به من اعتماد ندارند و من نسبت به این کار مسئول نیستم، والدین مسئول هستند.

3. دادن قدرت انتخاب و تصمیم:

عامل بعدی این است که بچه‌ها را در تصمیم‌گیری‌ها و فکرها شریک کنیم. ما نباید به عنوان والدین آرزوها و علایق خودمان را به آنها تحمیل کنیم. گاهی من هستم که درس خواندن را دوست دارم، من کلاس قرآن و تدبر را دوست دارم. گاهی بچه‌ها به اجبار والدین وارد فضایی می‌شوند که بسیار آسیب‌زننده است. گاهی والدین استعدادی را در کودک خود می‌بینند و دائم اصرار می‌کنند که در همان فضا جلو برود.

اصول و روش اجبار خوب(معیارهاى لازم در به کارگیری اجبار)

• رعایت طاقت و توان جسمى کودک و نوجوان

این معیار، گذشته از آن که از کریمه ‏ى شریفه‏ ى «لاَ یُکَلِّفُ اللّه‏ُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره، 286) استفاده مى‏شود، در روایاتى داریم که امام صادق علیه‏السلام مى‏ فرماید «انّا نأمرصبیاننا بالصیام… بما اطاقوا؛ ما به میزان طاقت و توان فرزندانمان آنها را به روزه داشتن ملزم مى ‏کنیم»
و در روایتى که از امام على علیه‏السلام نیز تصریح شده است که الزام ما به روزه داشتن کودکانمان متناسب با میزان توان و طاقت بدنى آنهاست؛ لذا اگر گرسنگى یا تشنگى شدید به آنها روى آورد، اجازه‏ ى افطار کردن را به آنها مى ‏دهیم. این همه، حکایت از حاکمیت معیار «رعایت توان و طاقت متربى» در به کارگیری اجبار دارد. بدیهى است افراط در اجبار به گونه ‏اى که نوجوان را در معرض ضعف شدید بدنى قرار دهد و یا موجب اختلالات جسمى یا روانى او گردد، به هیچ ‏وجه مورد رضایت شارع مقدس نیست؛ هم‏چنان که سهل‏ انگارى و ترک هر گونه اجباری، به بهانه‏ ى این که توان نوجوان بسیار اندک است و نباید تا رسیدن به سن تکلیف، تلاشی در انجام اعمال دینى داشته باشد، مورد پذیرش نیست.

• رعایت نشاط و رغبت‏ هاى روحى و روانى نوجوان

به همان میزان که رعایت طاقت جسمى نوجوان ضرورت دارد، رعایت نشاط روحى و فراهم آوردن زمینه‏ هاى رغبت و تمایل نوجوان به امور دینى هم ضرورت دارد. امام على علیه‏ السلام مى‏فرماید:
«ان للقلوب شهوة و اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمى؛ همانا دل‏ها را روى آوردن و پشت کردنى است، پس دل‏ها را آن‏گاه به کار وادارید که تمایل و روى‏آوردنى دارند؛ چون اگر دل را به اجبار به کاری وادارى کور مى‏گردد» (نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 193 )

امام باقر علیه‏السلام نیز از پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله نقل مى‏ کند که حضرت فرمودند: «انَّ هذا الدین متین فاوغلوا فیه برفق و لا تکرهوا عبادة الله الى عباد الله فتکونوا کالراکب المنبت الذى لاسفراً قطع و لا ظهراً أبقى؛ همانا این دین استوار است، پس با ملایمت در آن وارد شوید و عبادت خداوند را بر بندگان تحمیل نکنید که در آن صورت به سواردرمانده‏اى مى‏مانید که نه سفرى را پیموده و نه مرکبى (با نشاط) به جا گذاشته است» (کلینى، ج 2، ص137)

رعایت این معیار، از دو جهت لازم است: اول این که اساساً دین اسلام دین یسر و آسان است (علامه حلى، 1414، ج2، ص355) و قفل ایمان رفق و مداراست (حر عاملى، ج 15، ص 269، روایت 20479).
دوم این‏که اساساً انسان به امورى که رغبت نداشته باشد، پاسخ دائمی و مثبت نمى‏ دهد. با توجه به سیره ‏ى معصومین علیهم‏السلام نیز این مفهوم فهمیده‌ می شود؛ مثلاً، در سیره‏ ى پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله آمده است که پیامبر هر گاه با اصحاب خود درباره ‏ى اوضاع قیامت و وضعیت انسان در آن روز آخر سخن مى‏ گفت، با دیدن خستگى در چهره‌ی آنان، سخن خود را قطع مى ‏کرد و از امور دنیایى با آنها سخن مى‏ گفت تا نشاطى در ایشان ایجاد شود و اقبالى به سخن و گفتار او به وجود بیاید (الصالحى، ج9، ص 383).
شاید بتوان سیره‏ ى امام سجاد علیه‏السلام را که نوجوانانِ خود را به جمع فریضه ‏ى مغرب و عشا وامى ‏داشت و این کار را بهتر از آن مى ‏دانست که به خواب روند و براى نماز عشا به زحمت بیدارشان کند، در همین راستا تبیین کرد؛ زیرا بیدارکردن نوجوان، آن هم پس از فعالیت در طول روز، سخت است.

• توجه بیشتر به واجبات و پرهیز از الزام به مستحبات

امام على علیه‏ السلام مى‏ فرماید:
«اصل الامور فى الدین ان یعتمد على الصلوات و یجتنب الکبائر و الزم ذلک ما لا غنى عنه طرفة عین و ان حرمته هلک فان جاوزته الى الفقه و العبادة فهو حظ؛ ریشه‏ى کارها در دین، تکیه کردن به نمازها و دورى نمودن از گناهان کبیره است. از این امور لحظه‏اى بى‏نیاز نیستى؛ پس، از آنها غفلت مکن که محرومیت از آنها مایه‏ى هلاکت است و اگر پیش‏تر رفتى و به فقه (دین فهمى) و عبادت پرداختى، کمال بخت و بهره‏مندى توست» (محمدى رى شهرى ، ج 4، ص 1798، ح 6202)

• متهم کردن:

آنجایی که ما سریع بچه‌ها را متهم می‌کنیم: «تو خیلی بی‌خیالی»
یعنی کودک یک کاستی در یک رفتار دینی دارد که تازه آن هم هنوز به سن تکلیف نرسیده یا تازه رسیده است و آن هم در این سن تحملش سخت است. و والدین به جای همراهی مدام برچسب می‌زنند.

• سرزنش‌کردن

«چرا تو نماز نمیخونی»، «چرا با دوستت این رفتار را کردی؟». فضای بازخواست دائم در جریان است.

• امر ونهی مداوم :

یا دائم امر و نهی میکنیم. «نمازتو بخون»، «نماز قضا شد»، «این کارو بکن، آن کار را نکن».

والدین خودشان این قضاوت را ندارند و تصور می‌کنند که اصلاً چیزی به بچه‌ها نمی‌گویند، اما وقتی که دقت می‌کنند می بینند که در طول روز چقدر امر و نهی به بچه‌ها می‌کنند.

• پیش‌گویی‌های دلسردکننده:

عامل بعدی پیش‌گویی‌های دلسردکننده است. مخصوص نسل ما مدام با اصطلاحاتی روبه‌رو بود، که سرکوب و دلسرد می‌کرد. معلمانی که دائم می‌گفتند: «شماها چیزی نمی‌شوید. ما که این بودیم از شهدا جا ماندیم، شما که دیگر هیچ»

• تهدید:

در روایات مى ‏خوانیم که در مخاطب خود نفرت از دین ایجاد نکنید (کنزالعمال، ج3، ص37، ح5360) و مردم را به نرمى و ملاطفت به دین خدا دعوت کنید (کلینى، ج 2، ص 86) و…
ایمانوئل کانت نیز در تشریح الزام مورد نظر خود مى‏گفت: «با آن که تربیت باید با الزام همراه باشد، هیچ گاه نباید وحشیانه صورت گیرد» (نقیب زاده، همان، ص 137). رفتار خشن و اجبار وحشیانه مى‏ تواند ارتباط عاطفى بین مربى و متربى و پدر و فرزند را که پیش‏ شرط و زمینه ‏ى اصلى کار تربیتى است از بین ببرد.

خداوند متعال به پیامبر گرامى خویش حضرت محمد صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله مى‏ فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللّه‏ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ پس به سبب رحمت خداست که تو با آنها چنین نرم هستى، اگر تند خو و سخت دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند» (آل عمران 151). بدیهى است آنچه مى ‏تواند دشوارى تکلیف و سختى الزام را تا حدى کم کند و راه را براى عمل به آن هموار نماید.

• ندادن حق انتخاب

عامل بعدی این گونه است که به آنها پیشنهاد بدهیم به طور مثال «قبل از نماز، ناهار میخوری یا بعد از آن».« اول افطار می‌کنیم بعد نماز می‌خوانیم یا برعکس.» کاری کنیم که خود بچه‌ها به تدبیر بیافتند و یک مدلی را برای خودشان انتخاب کنند که خودشان به آن پایبند باشند.

 

نتیجه‌گیری:

در نتیجه در مرحله‌ی اول باید اجبار و عدم رضایت همراه آن را بپذیریم. در مرحله‌ی بعد برای انتقال ارزش‌ها صبر و پایداری با همدلی را به عنوان راهبرد اصلی در نظر بگیریم. و این را همیشه به خودمان یادآوری کنیم ما به عنوان والدین یا مربی تنها نقش تذکردهنده را به عهده داریم. و برای اینکه تذکر دهنده‌ی مقتدر و مهربان باشیم، باید از بسترها و روش‌هایی که سختی و تیزی اجبار را کم می‌کند، استفاده کنیم.

 

شما می‌توانید در همین راستا کارگاه حد و مرز اجبار در دین را از سایت خریداری کنید.

نویسنده: مهدیه ولیخانی

نگاهی که می سازد، نگاهی که ویران می کند!

خانواده بزرگ شهید چمران نگاهی که می سازد، نگاهی که ویران می کند!چگونه می توانیم با خوب دیدن، خودباوری را در فرزندان مان تقویت کنیم؟

نویسنده: رضوان زندیه

چه خبرها؟ خوبید؟ خوش اید؟ کوچولوی نازنین تان چه طور است؟ خبر دارید از احوالاتش؟ اگر خواب است که هیچ ولی در صورت بیداری، به چه کاری مشغول است که شما فراغت پیدا کرده اید برای مطالعه ی این سطور؟ برآوردتان چیست؟ فکر می کنید این فراغت، تا چند دقیقه ی دیگر دوام خواهد داشت، کی سراغ تان را خواهد گرفت و با نوای کش دارِ خوش حال یا ناراحت ماماااااااان خواهد آمد سر وقت تان؟

یک پیشنهاد خواهرانه از جنس مادرانگی ها:

این بار را منتظرش نمانید و شما بروید سر وقتش، با یک احوال پرسیِ گرم ِ از سر دلتنگی، غافلگیرش کنید و در کاری که مشغولش شده همراهی اش نمایید. فعلاً بروید و به این پیشنهاد خواهرانه ترتیب اثر بدهید، وقتی برگشتید راجع به حکمتش، گپ و گفت مان را ادامه خواهیم داد.
بچه ها را ببینیم؛ هم بچه ها به دیدن شدن احتیاج دارند و هم ما به دیدن بچه ها محتاجیم!
خب! خوش گذشت؟! کوچولوی نازنین تان حسابی کیف کرد و خوش به حالش شد از این غافلگیری، نه؟!
از این جنس غافلگیری ها و از احوالات بچه ها سراغ گرفتن ها در رابطه تان معمولا زیاد دارید یا کم؟ اصلاً بگذارید این طور بپرسم:

شما جزء کدام دسته از والدین هستید؟

از نظر من والدین دو دسته اند: یک دسته، دسته ای که بچه ها را اصل زندگی می دانند و باقی ماجراها را فرع این اصل و دسته ی دوم بچه ها عموماً جمله ی اخلال معادلات زندگی می دانند و برنامه خراب کن!
اجازه بدهید از وصف دسته ی دوم شروع کنم: اگر بابا باشند که کلاً سر کار تشریف دارند و از صحنه غایب اند و اگر مامان باشند، از زمان برخاستن از رختخواب تا لحظه ی بازگشت، یک لیست بلند بالا دارند از روتین های یومیه اعم از شست و شو، رُفت و روب و پخت و پز، خریدهای آنلاین و آفلاین و احتمالاً چند قلم کارِ حال خوب کنِ شخصی که نیاز به خلوت و مالِ خود بودن دارد. این وسط بچه ها هم مرتب پارازیت می اندازند و زمان بندی برنامه ی مامان مربوطه را مختل می کنند و اعصابش را خط و خش می اندازند. برای این دسته از والدین، بهترین بچه ی دنیا، یک بچه ی ساکت و آرام است که یک کنج داشته باشد برای بازی و نقاشی و خودسرگرم کنی. هر وقت صدایش زدی بیاید و آب و دانش را بخورد و بلافاصله بر گردد سرِ پستش و بی خودی دور و بر مامان_بابای مربوطه نپلکد.
خلاصه که برای این دسته از والدین، بچه ی خوب، بچه ایست که خیلی جلوی چشم نباشد و صدایش توی گوش، زنگ نزند.
و اما دسته ی اول: خوب این دسته هم طبیعتاً مدت زیادی از روز را مشغول کسب روزی حلال و رتق و فتق امورات خانه اند یعنی همان شستن ها و رُفتن ها و پختن ها، با این تفاوت که حواس شان هست، همه ی این کارها برای خوب نگه داشتن حال اهل خانه است به ویژه حال بچه ها! پس اولاً در برنامه ریزی یومیه برای بچه ها هم جای اختصاصی باز می کنند و ثانیاً وقتی وسط باقی کارها، بچه ای به سراغ شان آمد و ابراز وجود یا ابراز نیازی کرد، همه ی این روتین ها را برای چند لحظه متوقف می کنند و آن طفل معصوم را درمی یابند و می بینند و می شنوند؛ با آغوش باز، با روی گشاده و با دقت و توجه هر چه تمام تر. چرا؟ چون حواس شان هست و یادشان نرفته که هر آدمی، در هر سنی و به هر دلیلی، اگر ابراز وجودی کند و نادیده گرفته و پس زده شود، حالش بد خواهد، اگر این آدم بچه باشد که به طریق اولی!
این از نیاز بچه ها به دیده شدن که باید مثل نیازشان به خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزش، برایش جایی باز کرد و تمهیدی اندیشید.

 

ولی ما بزرگ ترها چرا به دیدن بچه ها و وقت گذاشتن برای شان احتیاج داریم؟

این که تجربه ی دوباره ی عوالم بچگی در کنار بچه ها، کلاس فشرده ی معرفه النفس و معرفه الله است به جای خود محفوظ، اما فعلاً حرفم این ها نیست؛ ما والد_مربی ها برای ایفای نقش مربی گری مان و واداشتن بچه ها به خوبی ها و دورنگاه داشتن شان از بدی ها، آن هم بدون تحکّم، باید که بتوانیم همراهی بچه ها را جلب کنیم و هیچ راهی برای جلب این همراهی و مشارکت خودانگیخته، مطمئن تر از محکم کردن پیوندهای عاطفی و رشته های محبت نیست. بچه ها باید به این اطمینان خاطر برسند که از سوی والدین عمیقاً دوست داشته می شوند و برای آن ها اهمیت و الویت دارند تا به خیرخواهی شان اعتماد کنند و همراهی شان کنند.
پس اگر جزء دسته ی دوم والدین هستید یعنی فقط بعد از شنیدن صدای هزار تکه شدن فلان ظرف شیشه ای روی سرامیک آشپزخانه است که از فرزندتان سراغ می گیرید و یا صرفاً موقع قشقرق به پا کردن بچه و گریه و زاری و جیغ و داد و بیداد است که او را می بینید، آن هم فقط به نیت برقرار کردن آتش بس موقت به وسیله ی داد و فریاد متقابل و تهدید و ارعاب، و در باقی اوقات به سکوت برگزار می کنید و هیچ سراغی از فرزندتان نمی گیرید و برنامه ی منظمی برای گفت و گو، تفریح و همبازی شدن ندارید، متاسفانه باید به عرض تان برسانم که در آینده ای نه چندان دور، بروز یک گسست عاطفی عمیق بین شما و فرزندتان پیش بینی می شود!

 

بچه ها اگر دیده نشوند از دست می روند!

بچه ها در سنین پایین، به علت شدت ناتوانی در تامین نیازهای اولیه ی خودشان، به همان شدت به والدین شان وابسته اند و وقتی این نیازها به خوبی از سوی والدین تامین می شود، این وابستگی شکل دل بستگی، عاطفه و محبت هم به خود می گیرد. اما هر چه که بچه ها بزرگ تر می شوند و وابستگی های زیستی شان کم تر می شود و به استقلال و خودبسندگی می رسند، برای سست نشدن روابط عاطفی باید به دنبال جایگزین هایی برای تحکیم روابط بود. اگر این سرمایه گذاری عاطفی به موقع و به اندازه _که یعنی خیلی زیاد_ انجام نشود، رشته های پیوند روز به روز سست تر خواهد شد و با ورود بچه به جمع های جدید، این روابط ممکن است بالکل گسسته و جایگزین شود. در این صورت فردا روز و در هفت سال دوم که بچه باید بیش ترین همراهی و حرف شنوی را از والدینش داشته باشد، به خاطر برقرار نبودن اتصالات،کم ترین تاثرپذیری را از آن ها خواهد داشت و عموماً خوشایندها و بدآیندهای والدینش را نادیده خوهد گرفت.
پس اگر غایت آمال ما والد_مربی ها، تربیت فرزندانی مستقل، توانمند، خودباور، مسئول، مودب به آداب و متعهد به انجام انواع تکالیف محوله است، فرزند ما، هم باید دارای شخصیتی قوی و متکی به نفس باشد و هم باید در مسیر تربیت، با مربیانش همدل و همراه باقی بماند.
بهترین و موثرترین راه برای تامین این هر دو هدف یعنی حفظ و تحکیم رابطه ی ما با بچه ها و به خودشکوفایی رساندن شان، دیدن بچه هاست، آن هم یک دیدن خوب و باکیفیت!

 

دیدنِ خوب یعنی چه؟ مگر دیدن هم خوب و بد دارد؟!

بله، البته که دارد! واضح ترین نوع دیدنِ بد، همان دیدن بدی ها و نقص ها و کمبودهاست. همان دیدن نیمه ی خالی لیوان که با خودش سرزنش، تحقیر و اوقات تلخی می آورد. اما مدل های دیگری از دیدنِ بد هم وجود دارد که برای توضیح دادن شان اول باید دیدنِ خوب را بشناسیم.
دیدنِ خوب، نوعی از توجه به بچه هاست که یا حال بدِ آن ها را تبدیل به حال خوب کند و یا حال خوب شان را تثبیت نماید. راجع به تکنیک های توجه موثر به بچه ها و عبور دادن آن ها از بد حالی هایشان در کارگاه درک احساسات کودک، مفصل آموختیم. حالا می خواهیم روی تثبیت حال خوب در بچه ها متمرکز شویم.
بچه ای را تصور کنید که با یک نقاشی نه چندان، به سراغ شما آمده و به احتمال بسیار زیاد خودش هم حس و حال نه چندانی نسبت به نقاشی اش دارد و می خواهد نظر شما را راجع به آن بداند. فکر می کنید در چنین موقعیتی، واکنشی از جنسِ” وااااااای! چه نقاشی فوق العاده ای! تو بهترین نقاش دنیایی!” چه بر سر آن طفل معصوم خواهد آورد؟! به احتمال قریب به یقین بچه ی بی نوا، رسماً بدحال خواهد شد و به این نتیجه خواهد رسید که یا شما کلاً چیزی از نقاشی سرتان نمی شود و یا این که خیلی زیاد خالی بند تشریف دارید و چه بسا دفعه های قبل هم که از کارهایش حسابی تعریف کرده اید، صرفاً قصد از سر بازکردنش را داشته اید و کارهایش آن قدرها هم تعریفی نبوده است! و این یعنی تخریب هم زمان خودباوری کودک، رابطه و اعتماد کودک به شما و تعریف و تمجیدهایتان.
عکس العمل جایگزین بهتر، مناسب و حال خوب کن در چنین موقعیتی، یک دیدن خوب و با کیفیت است، آن هم از طریق استفاده از تکنیک توصیف تشریحی!

 

چگونه با استفاده از توصیف تشریحی، می شود حال بچه ها را خوب کرد و خوب نگه داشت؟

شما به عنوان یک والد_مربی آگاه و ماهر که از هر فرصتی برای تقویت خودباوری در بچه ها حداکثر استفاده را می کند، می توانید به جای تک جمله های اغراق آمیز و باورناپذیرِ تلگرافی، از توصیف های تشریحی با ذکر جزئیات استفاده کنید؛ می توانید کودک را کنار خودتان بنشانید و برای چندین ثانیه، نقاشی اش را با دقت تماشا کنید، بعد شروع به توصیف نقاشی اش نمایید: “چه نقاشی رنگی رنگی ای! به نظرم شما از همه ی رنگ های مداد رنگی ات تو این نقاشی استفاده کردی! چه درخت های جالب و متفاوتی کشیدی! اونی که اون گوشه است کوتاه و بدون برگه ولی این یکی خیلی بلندتره و پر از برگ های رنگ و وارنگه! این شاخه ی درختت که کج شده چه قدر متفاوت و بامزه ست، همه ی برگ هاش هم بنفشه! من این پرنده ات رو خیلی دوست دارم، انگار از خستگی خودش رو انداخته رو شاخه ی درخت و خوابش برده! …”

 

فکر می کنید این توصیفات با فرزندتان چه خواهد کرد؟

اولاً فرزندتان وقتی می بیند که با یک نقاشی ساده ی نه چندان هم توانسته تا این حد توجه شما را جلب کند، حتماً حس خوبی پیدا خواهد کرد و به مرور زمان با این جنس توجهات شما به این جمع بندی خواهد رسید که مطلقاً و تحت هر شرایطی مورد توجه و علاقه ی شماست و برای این که کارهایش به چشم شما بیاید، نیازی نیست خودش را بکشد، به آب و آتش بزند، یک شاهکار هنری خلق کند و فوق العادگی به خرج بدهد، بلکه در حالت عادی هم به قدر کافی خوب است و با تلاش های کوچک همیشگی اش هم همواره به چشم شما خواهد آمد، دیده خواهد شد و مورد تحسین قرار خواهد گرفت و این بزرگ ترین عامل تقویت عزت نفس و خودباوری در فرزند شما خواهد بود.
از طرف دیگر این توصیف های تشریحی، مفصل و تحسین آمیز شما از جزئیات خوب در کارهایش، در طول زمان به فرزندتان خواهد آموخت که شما دقیقاً چه چیزهایی را می پسندید و نظام ارزشی شما چه مختصاتی دارد و برای تامین نظر شما و داشتن تایید و توجه تان، از چه راهی می تواند وارد شود، و این ها همه به تثبیت رفتارهای خوب در او، کمک شایانی خواهد کرد.
یکی دیگر از فوائد توصیف های تشریحی، خودآگاه شدن بچه ها نسبت به توانمندی هایشان است. شما با توصیف عملکرد فرزندتان و با متمرکز شدن روی نیمه ی پر این لیوان، عملاً در حال لیست کردن توانایی ها و تلاش های موفقیت آمیز فرزندتان هستید که بهترین مشوق او برای ادامه ی این راه پرفراز و نشیب خودشکوفایی ست.
تکنیک جادویی توصیف تشریحی، کرامات دیگری هم دارد؛ برای آشنایی هر چه بیش تر با این تکنیک و ریزه کاری هایش شما را به تماشای کارگاه تعریف، تشویق و ستایش در کودکان، ارائه شده توسط سرکار خانم زهرا شاه حسینی، مدیریت محترم حسینیه کودک شهید چمران دعوت می کنم.

 

و کلام آخر

وقتی فرهنگ غالب جامعه از این قرار است که تا به هم می رسیم، می خواهیم که از ماست هم مو بکشیم و عیب ها و ایرادات همدیگر را لیست کنیم، گفت و گوهامان پر می شود از انتقاد، سرزنش، تحقیر و تهدید، عموماً هم از طرف پر زورتر ها نسبت به کم زوترها و خصوصاً از طرف اولیا نسبت به بچه ها.
برای یک تحول عظیم اجتماعی باید با خودمان عهد کنیم که این عادت مخرب را ترک کنیم و همیشه ورانداز لیوان ها را از نیمه ی پُرشان شروع کنیم، به دیدن صرف هم اکتفا نکنیم و آن چه را می بینیم به زبان بیاوریم. امید می رود که با همین تغییر کوچک، گفت و گوهامان پر شود از تحسین ، تمجید و ابراز محبت و به تبع اش پیچیدن عطر عشق، امید، خودباوری و نشاط در فضای جامعه که بی شک حال عمومی جامعه مان را خوب خواهد کرد.

نویسنده: رضوان زندیه

 

 

نازنازیِ طوفان به پا کن!

خانواده بزرگ شهید چمران نازنازیِ طوفان به پا کن!چگونه بر دلواپسی هایمان راجع به ورود فرزند دوم به خانه غلبه کنیم؟

نویسنده: رضوان زندیه

نکند شما دوست عزیز به تازگی متوجه شده اید که یک نازنازیِ تو راهی دارید و قرار است برای بار دوم مادر شوید؟! واقعا؟! به میمنت و مبارکی! پس قرار است فرزند اول تان ان‌شاء‌الله طی چند ماه آینده آجی یا داداش دار شود! خیلی هم عالی! و لابد این خبر خوش برای شما کمی هم با چاشنیِ دل شوره همراه شده است و می خواهید بدانید با ورود این نازنازی، باید انتظار چه جور اتفاقاتی را داشته باشید و چه طور باید خودتان را برای مدیریت این اتفاقات آماده کنید تا غافل گیر نشوید.
حالا که این قدر مادر دوراندیش و فرهیخته ای هستید و در ضمن در حال خوشی هم به سر می برید، من هم معطل تان نمی کنم و یک راست می برم تان همان جا که باید؛ اواخر سال 99 یک وبینار فوق العاده کاربردی در مجموعه ی شهید چمران برگزار شد که دقیقاً پاسخی به دغدغه ی شما دوست عزیز بود، وبیناری با عنوان مهمان ناخوانده ی فرزند بزرگ تر که با ارائه ی سرکار خانم جهانگیری معاون آموزشی حسینیه ی کودک شهید چمران برگزار شد و دو تن از مادران بزرگوار هم با به اشتراک گذاشتن تجربه های موفق شان، میهمان و هم یار این وبینار بودند.

برای این که خیال تان کاملاً راحت شود و مطمئن شوید که این وبینار دقیقاً همان چیزی است که شما به دنبالش هستید، سرفصل های اصلی وبینار را هم همین جا ذکر می کنم:
• تولد فرزند جدید را کی و چگونه به فرزند اول مان اطلاع دهیم؟
• پیش از تولد چه زیرساخت ها و تغییراتی را برای آمدن فرزند جدید ایجاد کنیم؟
• یک یا چند ماه طوفانیِ بعد از تولد فرزند جدید را چه طور سپری کنیم تا خودمان و فرزند اول مان به سلامت و با حال خوب از این دوره عبور کنیم؟

به نظرم شما بقیه ی مقاله را نخوانید چون قصد ندارم بقیه ی مقاله را برای شما بنویسم! در ادامه، مخاطب من آن دسته از مادرانی هستند که هنوز دو به شک اند که آیا دست به دعا شوند و از خدا جون مهربون بخواهند که به فرزند اول شان آجی یا داداش عنایت کند یا نه؟!

دقیقاً باید دلواپس چه چیزی باشیم؟

حتماً خود شما دوست عزیز لیست بلندبالایی از دلواپسی های اقتصادی_سیاسی_فرهنگی دارید که هنوز دو به شک مانده اید و تصمیم قاطع نگرفته اید که برای تشریف فرمایی فرزند دوم دعا کنید یا نه! متاسفانه در این مقاله ی مختصر فرصت ندارم که به دلواپسی های اقتصادی_سیاسی تان ورود کنم ولی حرف آخرم این است که به اعتقاد من در این فقره، تنها موردی که ارزش دلواپسی را دارد، برقرار شدن یا نشدن یک رابطه ی مسالمت آمیز بین فرزند اول تان با نی نیِ جدید است! برای این که کمی دقیق تر به ابعاد ماجرا پی ببرید، توجه شما را به برشی از یک کتاب فوق العاده کاربردی با همین موضوع جلب می کنم:
…. روزی را به یاد می آورم که دو خراش بزرگ بر پشت فرزند کوچکم افتاده بود و پسر سه ساله ام در حالی که لبخند شرارت آمیزی بر لب داشت بالای سر او ایستاده بود. آن روز به شدت برآشفته و خشمگین شدم. فکر کردم که عجب بچه ی بی رحم و شروری است! چرا باید چنین کاری کند؟!
برای درک بهتر منشا شرارت کودکان، تمرین زیر را تهیه کرده ام که آن را در اختیار شما می گذارم. (خواننده ی گرامی بد نیست شما هم واکنش های خود را یادداشت کنید.)
• اگر روزی همسرتان دستش را روی شانه ی شما گذاشته و بگوید: عزیزم، آن قدر دوستت دارم و آن قدر تو فوق العاده ای که تصمیم گرفته ام زن دیگری مثل تو بگیرم.
واکنش شما:

• بالاخره همسر جدید که زنی جوان و بانمک است به خانه می آید. وقتی هر سه نفر با هم بیرون می روید، مردم به شما سلامی مودبانه می کنند، اما درباره ی زن جدید با صدای بلند و پرنشاط صحبت می کنند: چه قدر دوست داشتنیه! سلام عزیزم! خیلی قشنگی! و بعد رو به شما کرده و می پرسند: چه قدر دوستش داری؟
واکنش شما:

• همسر جدید احتیاج به لباس دارد. همسرتان از کمد لباس شما تعدادی پلیور و شلوار برداشته و به او می دهد. در پاسخ به اعتراض شما، همسرتان می گوید که چون وزن شما کمی بالا رفته این لباس ها برای تان تنگ شده و درست اندازه ی عروس جدید است.
واکنش شما:

• عروس جدید به سرعت رشد کرده و روز به روز باهوش تر و زرنگ تر می شود. یک روز بعدازظهر که شدیداً تلاش می کنید به طرز کار کامپیوتر جدیدی که همسرتان برای شما خریده پی ببرید، از در وارد شده و می گوید: می شه من هم بازی کنم؟ طرز کارش رو بلدم!
واکنش شما:

• وقتی به او اجازه ی بازی با کامپیوتر را نمی دهید، گریه کنان نزد همسرتان می رود و لحظاتی بعد همراه او باز می گردد. صورتش اشک آلود است. همسرتان در حالی که دستش را روی شانه ی او گذاشته، می گوید: چه اشکالی داره بذاری اون هم بازی کنه؟ چرا هیچ چیزت رو با دیگران قسمت نمی کنی؟!
واکنش شما:
(برشی از کتاب خواهر برادرهای سازگار، نوشته ی آدل فابر و ایلین مازلیش، به ترجمه ی خانم مژگان جهانگیر و کاری از نشر قطره، چاپ هفتم)

نمی دانم این تمثیل، چه قدر شما را تحت تاثیر قرار داد و چه ابوابی از معرفت را به روی شما گشود؟ چه قدر توانستید با فرزند اول تان هم ذات پنداری کنید و احساساتش را درک نمایید؟ نکند شدت تاثیرگذاری این تمثیل به حدی بوده باشد که بالکل دودلی شما را برطرف کند و تصمیم بگیرید عطای دوباره مادر شدن را به لقایش ببخشید؟! ای بابا! خواهش می کنم این قدر زود تصمیم نگیرید و دست نگه دارید، شاید ادامه ی مقاله به شما کمک کند تا تصمیم سنجیده تری بگیرید؛ تصمیمی که همه ی ابعاد قضیه در آن لحاظ شده باشد، چرا که وقتی به عنوان پدر و مادر به دلایل مختلف _من جمله این دلیل آخر فرهنگی که عرض کردم از همه ی دلایل دیگر معقول تر به نظر می رسد_ تصمیم می گیریم که قید فرزند دوم را بزنیم، در واقع داریم برای فرزند اول مان یک تصمیم سرنوشت ساز می گیریم و آینده ی فوق العاده ای را رقم می زنیم؛ یعنی تک فرزند ماندن را!

درباره ی سندرم تک فرزندی چه قدر می دانید؟

جهت استحضارتان باید عرض کنم که در اواخر قرن نوزدهم میلادی، در دانشگاه کلارک ماساچوست، مطالعه ای درباره ی کودکان عجیب و استثنائی انجام شد و در واقع پرسشنامه ای تنظیم گردید تا بر اساس پاسخ های آن این کودکان را بر اساس ویژگی های مختلف شان دسته بندی کند. خروجی این تحقیق نشان می داد که کودکانی که خواهر یا برادری ندارند، ویژگی های رفتاری منفی شان فهرست بلندبالایی شده است؛ یعنی تک فرزندها گرایش محسوسی به ویژگی های خاص نامطلوب داشتند. بر مبنای همین تحقیق بود که عنوان سندرم تک فرزندی وارد علم روانشناسی شد.
علائم بالینی این سندرم این گونه توصیف شد: بچه های مبتلا به سندرم تک فرزندی بچه هایی لوس، خودخواه، خودمحور، ناسازگار، رئیس مئآب، ضد اجتماع و تنها هستند. تک فرزندها چون از برقراری ارتباط با خواهر و برادر محروم اند، در فردیتی خودخواهانه بزرگ می شوند و فقط به خود و نیازهایشان فکر می کنند، بعضاً گرایش های ضداجتماعی پیدا می کنند و در بزرگ سالی هم قادر به برقراری ارتباط سالم با اطرافیان از جمله همکار، همسر و فرزند نیستند و نسبت به هر چیز ناخوشایندی حساسیت های تندی نشان می دهند.
برای این که وجهه ی علمی نوشته ام مخدوش نباشد باید اضافه کنم که تحقیقات دانشگاهی درباره ی این سندرم ادامه داشت و هر چه جلوتر آمدیم، در بین روانشناسان مخالفان نظریه ی سندرم تک فرزندی نسبت به موافقان این نظریه بیش تر شدند. تحقیقات جدیدتر بیش تر موید این فرضیه بود که تفاوت معناداری بین بدرفتارهای تک فرزند و بدرفتارهای خواهر برادر دار وجود ندارد. یعنی این که عوامل متنوعی بر شخصیت کودکان اثرگذار است و تعداد فرزندان، یگانه عامل تعیین کننده در شکل گیری این خصوصیات نیست؛ پس نمی شود رفتارهای منفیِ یکی یک دانه ها را به تک بودن شان ارتباط داد و چنین رفتارهایی ممکن است از کودکان خانواده های پر جمعیت هم سر بزند.
نمی خواهم بگویم همه ی این تحقیقات جدید، تحقیقاتی سفارشی بوده اند که به سفارش نهادهای کنترل جمعیت و برای موجه جلوه دادن سیاست های ابلاغی شان طراحی شده اند و با انواع شعبده بازی های رایج در آمار استنباطی و تحلیلی به نتیجه ی دلخواه رسانده شده اند، اگر چه که احتمال اش اصلاً کم نیست!
باور خودم این است که با رواج سبک زندگی مدرن و غلبه ی روابط اختیاری و مجازی بر روابط حقیقیِ اجباری ِ خانوادگی، ارتباط ها و تعاملات انسانی آن قدر حداقلی شده که بچه های چند فرزندی امروزی هم دیگر آن خواهر برادر های شبانه روزی در حال تعامل و بده بستانِ سابق نیستند، بلکه چشم به تلویزیون دوخته و دست به کنسول و سر در موبایل، چند تک فرزند هستند که بالاجبار تا سن محدودی زیر یک سقف زندگی می کنند و سندرم تک فرزندی، آن قدر اپیدمی شده که مبتلایان به آن، جمعیت غالب و نرم جامعه ی مدرن شده اند و دیگر از انگشت نمایی افتاده اند و علائم بالینی این سندرم تبدیل شده است به ویژگی های طبیعی و عمومی همه ی بچه ها و روانشناسان وظیفه ی خود می دانند برای این ویژگی های طبیعیِ همه ی بچه ها نظریه پردازی کنند و الگوها و تکنیک های تربیتی طراحی نمایند.

بالاخره با این سندرم چه باید کرد؟

اولین بار که داشتم آن فراز فوق العاده تاثیرگذار کتاب خواهر برادرهای سازگار را می خواندم _همان فراز ورود همسر دوم را که در بالا به آن اشاره شد_ درست وسط رد و بدل شدن آتش سنگین کشمکش های خواهرانه ی دخترکانم بودم، آن هم در اوایل دوران گل و بلبلِ کرونا، و بنابراین به هیچ عنوان گزینه ی قید فرزند دوم را زدن، نمی توانست که روی میزم باشد! می دانید اولین چیزی که به ذهنم رسید چه بود؟ این که چه طور می شود که همین موقعیت آتش فشانیِ ورود همسر دوم به خانه، در بعضی از فرهنگ ها، خیلی برداً و سلاماً برگزار می شود و بانوی اول خانه، بدون این که احساس کند دنیا به آخر رسیده، نه تنها در این موقعیت جلز و ولز نمی کند بلکه چه بسا پیش قدم هم می شود و خودش برای مردش آستین بالا می زند و … .
در واقع می خواستم از مدل فرهنگی و مختصات آن جوامع، برای حل مساله ی خودمان یعنی مدیریت چالش حساسیت ها و رقابت های خواهر برادری ایده بگیرم، آن هم یک ایده ی پیش گیرانه، چون وقتی این کشمکش ها پا می گیرد و در یک سیکل معیوب، روز به روز تشدید هم می شود، تحمل و مدیریت اش حقیقتاً طاقت فرساست! در نهایت به این جمع بندی رسیدم که:

1- باید ترتیبی بدهیم که از همان اول کار، چند فرزندی فرهنگ و تصویر ذهنیِ غالب فرزند اول مان شود: یعنی تا پیش از ورود فرزند دوم، سوم و … مرتب و روتین، با خانواده های چند فرزندی _ترجیحاً آن هایی که فرزندان سازگار و خوش و خرمی دارند_ در رفت و آمد باشیم و به فرزندمان تفهیم کنیم که اصلاً خانواده یعنی همین! یعنی همین بازی های دسته جمعی، شادی های دسته جمعی، با هم بودن ها، به هم دادن ها و از هم گرفتن ها، از هم آموختن ها و تا همیشه ی عمر کسانی را داشتن برای عشق ورزیدن و تنها نماندن؛ این تا همیشه ی عمر هم، از طریق داشتن روابط گرم و صمیمیِ ما پدر و مادرها با خواهر و برادرهای خودمان و خاطره بازی ما با فرزندان مان از آن قدیم های تعاملاتِ خواهر_برادری مان است که به جان فرزندان مان می نشیند. که اگر این طور بشود و این تصویر، تصویر غالب ذهنی فرزندمان شود و شیرینی رابطه ی خواهر برادری به کامش مزه دهد، به احتمال زیاد، خودش به شما درخواست آجی داداش خواهد داد!

2- هر چه زودتر برای فرزند دوم، سوم و … دست به دعا شویم: یعنی قبل از این که شیرینی های کاذب تک فرزندی به کام بچه ی اول مزه کند و در واقع به سندرم تک فرزندی مبتلا شود، چون احتمال ابتلای بچه ها به این سندرم با طول مدت تک فرزند ماندن شان، رابطه ی مستقیم دارد. اگر فاصله ی سنی بین بچه ها زیاد شود، مثلاً آن قدر زیاد که بچه ی بزرگ تر وارد دوره ی رشد دوم شده باشد، تحمل بچه ی جدید به مراتب برایش سخت تر می شود چون تعامل پدر و مادر با فرزند جدید جنس کاملاً متفاوتی با بچه ی بزرگ تر خواهد داشت و آزادی عمل حداکثری ای که فرزند جدید باید داشته باشد، بچه ی بزرگ تر را به شدت آزار خواهد داد و حسادتش را برخواهد انگیخت. این که فاصله ی سنی ایده آل بین بچه ها چه قدر است، خودش موضوع بحث مستقلی ست که دیگر مجال پرداختن اش در این نوشته نیست؛ اجمالاً این که فاصله ها را در حداقل ممکن تنظیم بفرمایید!

این ها دو اصل طلایی پیش گیرانه برای جلوگیری از ابتلای فرزندان مان به سندرم تک فرزندی است که ا ن شاء الله زمینه ساز تعامل سازنده و سازگاری بین آن ها خواهد شد. البته نباید فراموش کرد که کش و قوس، جزء ذات روابط انسانی ست و نمی شود از این دو اصل پیشگیرانه انتظار معجزه داشت و گمان کرد که چالش های خواهر برادری را به صفر خواهد رساند، بلکه در بهترین حالت این چالش ها را به حد قابل تحملی تخفیف خواهد داد. برای مدیریت چالش های ناگزیری که با آن روبرو خواهیم شد، شما را مجدداً به وبینار فوق الذکر و کتاب خواهر برادرهای سازگار ارجاع می دهم.
باشد که توانسته باشم کشمکش درونی شما با خودتان را به نفع آن نیمه ی نی نی دوست و لبریز از شور مادرانگی، مغلوبه کنم و مصمم شده باشید که همین الساعه برای آجی_داداش دار شدن فرزند اول تان دست به دعا شوید! به امید ایران همیشه جوان، با خانواده هایی چندفرزندی و پر از هیاهو و نشاط بچگی!

نویسنده: رضوان زندیه

 

 

 

 رزمایش بندگی در هفت سال دوم زندگی

خانواده بزرگ شهید چمران  رزمایش بندگی در هفت سال دوم زندگیچگونه فرزندان مان را در التزام به آداب و مناسک دینی یاری کنیم؟

نویسنده: رضوان زندیه

پیش فرض ذهنی منِ نویسنده در این مقاله از این قرار است که شما کارگاه تربیت دینی 1 را دیده اید و یا دست کم مقاله ی هفت سال نوستالژی برای یک عمر زندگی را خوانده اید و به اصول حاکم بر تربیت کودکان زیر هفت سال _ من جمله تربیت دینی شان_ اشراف دارید و حالا می خواهید بدانید که در ادامه ی راه و در هفت سال دوم ، چه اتفاقی خواهد افتاد و احیاناً راهبرد تربیتی ما قرار است چه تغییری کند و چه اصول جدیدی را برای تربیت دینی فرزندان مان باید مدنظر داشته باشیم.

اگر این پیش فرض ذهنی من در مورد شما دوست عزیز صادق نیست، به جد تقاضا می کنم برگردید و ابتدا کارگاه یا مقاله ی فوق الذکر را ملاحظه بفرمایید، چون به سلامت گذراندن هفت سال اول زندگی، مهم ترین پیش نیاز موفقیت ما در تربیت دینی فرزندان مان در هفت سال دوم است و اگر چنانچه در هفت سال اول، دچار اشتباهات راهبردی شده باشیم، باید که در اسرع وقت و اورژانسی، در صدد حل و فصل و جبران این اشتباهات برآییم وگر نه در ادامه ی راه با مشکلات جدی مواجه خواهیم شد.

 

اولین گام برای شروع فصل دوم زندگی فرزندمان

اولین گام و شاید مهم ترین و سخت ترین گام برای ورود به هفت سال دوم زندگی فرزندمان این است که ما به عنوان والد_مربی، این تغییر مهم را باور کنیم و به فرزندمان بباورانیم! پذیرش این تغییر برای والد_مربی های خوب، ماهر و کاربلدی که بر اصول تربیتی هفت سال اول مسلط بوده اند و نقش هم بازی را برای فرزندشان به خوبی ایفا و پای به پای او بچگی کرده اند، شاید سخت تر هم باشد!

ولی چاره ای نیست و باید پذیرفت که در پایان هفت سال اول، کتاب زندگی فصل عوض می کند و باید که حال و هوای جدیدی به خود بگیرد، وگرنه فرآیند رشد دچار اختلال جدی خواهد شد. باید قبول کنیم و به فرزندان مان بقبولانیم که دیگر بزرگ شده اند و وقت اش رسیده که منطق زندگی شان را از ” دل ام می خواد، دوست دارم” / “دل نمی خواد، دوست ندارم” تغییر دهند و مثل آدم بزرگ ها ، منطق “خوب و بد” و “زیبا و زشت” را بر خواستن ها و نخواستن هایشان حاکم کنند.  برای این که این نقطه ی عطف، به جان بچه ها بنشیند و در نظرشان به خوبی جلوه کند، بزرگانی هم چون استاد پناهیان توصیه می کنند که این مهم را، طی تشریفاتی رسمی به اطلاع فرزندمان برسانیم و با جلال و شکوه، ورودش را به عالم بزرگ ترها خیر مقدم بگوییم و جشن بگیریم؛ عنوان با مسمایی را هم برای این جشن پیشنهاد می کنند: جشن ادب 

فقط خواهشاً این جشن را با ترانه های همیشگی جشن تولدها همراه نکنید که نوعاً چیزی از این قرارند: ” قشنگ شدی، گل شدی، شدی مثل عروسک ….”؛ این جشن فلسفه ی وجودی اش القاء حس بزرگ شدن و آقا و خانم شدن به بچه هاست و نه عروسک و غنچه و گل! اگر هم ترانه ی متناسبی پیدا نکردید که احتمالاً نخواهید کرد، این پیشنهاد آزموده شده را از منِ نویسنده داشته باشید که می توانید جشن ادب دختر خانم/ آقا پسرتان را با میلاد یکی از حضرات آل الله مصادف کنید و با چند مولودی زیبا و وزین این چالش را حل و فصل نمایید!

فقط می ماند قسمت مذاکرات معرفتیِ ماجرا که علی القائده باید به موضوع ” ادب آداب دارد” اختصاص پیدا کند؛ در پایان مراسم به صرف کیک و مخلفات، یک خلوت و  گفت و گوی صمیمانه با فرزندتان ترتیب دهید و ضمن ابراز خوش حالی از این که این قدر برزگ و فهمیده شده، تفهیم اش کنید که رفتارهای ریز و درشت یومیه، هر کدام آدابی دارند که باید مراعات شوند و زیبنده ی یک دختر خانم/ آقا پسر مودب نیست که این آداب را نادیده بگیرد. با چند مثال آشنا از آدابی که تا به حال خیلی ناخودآگاه رعایت می کرده شروع کنید، مثلاً دویدن هر روزه ی دم در و بلند سلام دادن به بابا وقتی که وارد خانه می شود.

نکته ی بسیار مهم تر این که به او یادآور شوید که هیچ کدام از این آداب، دست پخت مامان و بابا نیست بلکه مامان و بابا خودشان هم مودب به آداب الهی هستند و اساساً المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهیتم عنه؛ خوبی ها را الله جل جلاله به واسطه ی اولیاء اش به ما آموخته  و بدی ها را هم به هم چنین و از این به بعد ما به جای دل بخواهی های خودمان قرار است حواس مان را بدهیم به دل بخواهی های خدا جون! می توانید با ذکر یکی دو آیه و حدیث ساده و مشهور، این اصل کلیدی را در ذهن فرزندتان تثبیت کنید و به این ترتیت دوره ی ادب آموزی فرزندتان را بیاغازید؛ موفق باشید!

این هم از روایت شیرین جشن ادب یکی از بزرگ مردان چمرانی، که الان برای خودش ابرمردی شده است ماشاء الله!

 

پس تکلیفِ جشن تکلیف چه می شود؟

نمی دانم این مراسم جشن تکلیف از کی وارد فرهنگ خانواده های ما شده ولی کم و بیش می دانم والدین و مربیان با چه ادبیاتی این جشن را به فرزندان شان معرفی می کنند! اگر بخواهم تجربه ی زیسته ی خودم را به عنوان یک مادر روایت کنم باید عرض کنم که همواره از طرح این موضوع با دخترم ابا داشتم و سعی می کردم که حتی لفظ جشن تکلیف هم در ادبیات مادر_دختری و خانوادگی مان وارد نشود، از بس که در بین فامیل و دوست و آشنا دیده بودم  که این لفظ چه قدر بد و غلط استفاده می شود و عملاً اثر ضد تربیتی پیدا کرده و تبدیل شده است به یکی از چالش های تربیتی! اما تلاشم، تلاش مذبوحانه ای بود و بالاخره روزی خبر این جشنِ کذا نمی دانم از کجا به دخترم رسید و شد آن چه شد!

حالا قصه از چه قرار است؟ غلط مصطلحی در جامعه ی ما رواج دارد که جشن تکلیف و عبادت را زمان شروع پایبندی به واجبات و اجتناب از محرمات معرفی می کند؛ مثلاً عموماً زمان وجوب نماز، روزه و حجاب را برای دختران نه سال تمام می دانیم و عادت هم داریم که مرتب این موضوع را بلند بلند اعلام کنیم و به محض این که احساس کردیم دختر زیر نه سالی در انجام هر یک از این کارها، دارد کوچک ترین رنج و زحمتی را متحمل می شود، بلافاصله به پدر و مادرش و بدتر از آن به خودش می گوییم که هنوز کوچک است و این کار هنوز بر او واجب نیست و بی خیال! انگار که مثلاً نازنین دخترِ مورد بحث، یک ربات فوق پیش رفته است با یک دکمه ی استارت، که می شود  سرِ نه سال، روشن اش کرد و از آن به بعد اتوماتیک، مثل ساعت اتمی همه ی واجباتش را بی کم و کاست و بدون هیج رنج و زحمتی انجام خواهد داد.

این تصور همان قدر مضحک و غلط است که مثلا خیال کنیم ورزش قهرمانی، قرص و کپسول و آمپول دارد و می شود از توی کوچه خیابان، به تصادف یک رهگذر را انتخاب و سرنگ مربوطه را در بازویش فرو کرد و بعد به عنوان هادی ساعی، همراه تیم ملی راهی المپیک اش کرد! بی هیچ رنج و زحمتی، بی هیچ تمرین و ممارستی!

و منظورم از تمرین، فقط حفظ کردن حمد و سوره و تسبیحات نیست، این که کار یک هفته یا نهایت یک ماه است! موضوع کلیدی مسئله ایست به نام انس و عادت که گمشده ی مدل های جدید تربیتی عصر ماست.

 

عادت دادن یا ندادن، مسئله این است!

در مدل های جدید تربیتی، تاکید زیادی بر مفاهیمی مثل گرایش، نگرش، دانش و این جنس عناصر عاطفی-ذهنی می شود و از آن ها به عنوان مقدمات ضروری بروز یک رفتار در فرد یاد می کنند و تقریباً همه ی تمرکز مدل های تربیتی، بر روی تمهید این مقدمات قرار می گیرد مثلاً گفته می شود مربی باید گرایش به هنجارها را در فرد ایجاد کند و هنجارها را در نظرش زیبا جلوه دهد، دانش لازم راجع به خوب ها و بدها را به او منتقل نماید، تصویر درستی از جایگاه آن هنجار در نظام عالم در ذهن فرد ترسیم کند و خلاصه فرد را قانع کند تا خودش هنجار مربوطه را انتخاب کند و به آن ملتزم شود.

به عنوان مثال شما به عنوان پدر و مادر، خودتان نماز بخوانید و تصویر قشنگی از نماز برای فرزندتان بسازید و اگر دیگر خواستید خیلی جانماز آب بکشید، فوق فوق اش یک بار هم جایگاه نماز در منظومه ی دین را برای او توضیح دهید، بعد رهایش کنید و آزادش بگذارید تا ان شاء الله تعالی سرِ نه سال، خودش به جمع بندی و نتیجه گیری لازم برسد، زیبایی و دل ربایی نماز را کشف و شهود کند، عاشق نماز شود و شروع کند و نمازش را بخواند.

اگر شروع هم نکرد که خوب، پیش می آید دیگر! طوری نیست، هنوز وقتش نشده، شاید وقتی دیگر!

اما باید به عرض تان برسانم که روایت اسلام از روند پایبند و ملتزم شدن بچه ها به مناسک دینی، روندی متفاوت است و عنصر انس و عادت در آن نقش کلیدی ایفا می کند. بر خلاف تصور عمومیِ ما که انجام عبادت از سر عادت را مذموم تلقی می کنیم، از قضا حضرات آل الله عادت به خوبی ها را توصیه نیز فرموده اند که به عنوان نمونه تنها به دو مورد آن اشاره می کنم: مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: عودوا انفسکم بالخیرات که یعنی نفس تان را به کارهای خوب عادت دهید و یا در جای دیگری می فرمایند: کفی بالفعل الخیر حسن العاده یعنی همه ی خیر و خوبی در عادت های خوب خلاصه می شود؛ دیگر از این بالاتر؟!

همین است که بنده معتقدم باید از شان و جایگاه جشن تکلیف با تعریف فعلی اش، در ادبیات دینی-تربیتی مان بکاهیم و همان قدر بر شان و منزلت جشن ادب با تعریفی که ذکر شد بیافزاییم تا فرصت چند ساله ی تمرین و ممارست و عادت پیدا کردنِ تدریجی فرزندان مان برای انجام تکالیف دینی از دست نرود.

احمدرضا اعلایی مدیریت مجموعه ی شهید چمران در کارگاهی تحت عنوان تربیت دینی 2 به طور فشرده و البته با ذکر جزئیات، به مراحل مختلف و ریزه کاری های مرتبط با این تمرین و ممارست از شروع هفت سال دوم پرداخته اند که می تواند شما را در طراحی یک برنامه ی اصولی و عملیاتی برای هفت سال دوم فرزندان تان یاری کند.

استاد پناهیان هم یک سلسله سخنرانی داشته اند تحت عنوان راه تسهیل انتقال مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان که خیلی مفصل تر، همین مباحث را واشکافی کرده اند؛ اکیداً توصیه می کنم دست کم یک دور سرفصل های مطرح شده در این سلسله سخنرانی را ببینید و هر کدام را که بیش تر به کارتان می آید و با سوال های ذهنی تان یکی است، تماشا کنید. به طور ویژه جلسات20، 24 و 25 را که به موضوع انس، عادت و چالش های مرتبط با سختی ها و تلخی های انجام مناسک دینی اختصاص دارد حتماً ببینید.

عزت نفس؛ یک ویژگی شخصیتی یا یک راهبرد تربیتی؟

خانواده بزرگ شهید چمران عزت نفس؛ یک ویژگی شخصیتی یا یک راهبرد تربیتی؟چگونه عزیز بمانیم و فرزندانی عزیز تربیت کنیم؟

نویسنده: رضوان زندیه

استادم تعریف می کرد: اوایل انقلاب، بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه ها، تب اسلامی سازیِ به هر شکل ممکنِ دانشگاه ها، خیلی ها را مبتلا کرده بود و هر دم از این باغ بری می رسید! من جمله بخشنامه ای که به دست ما رسید که خیلی توفنده و پرشور، جایگاه نماز جماعت را در نظام اسلامی متذکر شده بود و دست آخر حکم کرده بود که همه ی اساتید موظفند از این به بعد نماز ظهر و عصر را در نمازخانه ی دانشکده و به جماعت اقامه کنند و گرنه چنین و چنان!

استادم می گفت: نمازی که قبل از دیدن این بخشنامه در نمازخانه خوانده بودم، شد آخرین باری که رنگ نمازخانه ی دانشکده را دیدم و هنوز که هنوز است بعد از گذشت چند دهه از آن ماجرا، گذرم به نمازخانه ی دانشکده نیفتاده است!

حالا این استاد عزیز من که بود؟ مشاور رهبری و وزیر مملکت و یکی از سه چهره ی شهیر انقلابی دانشکده، معروف به سه تفنگدار که روزی روزگاری، در اوج التهابات انقلاب، به ضرب و زور لگد یکی از کلاس های دانشکده را فتح کرده بودند و تبدیل اش کرده بودند به اولین نمازخانه ی دانشکده، که پاتوق بچه مسلمان های انقلابی دانشکده و پایگاه تشکیلانی شان هم بود و به این ترتیت حق آب گل هم داشتند بر نمازخانه ای که حرفش را می زنیم.

با این اوصاف، پر واضح است که استاد عزیز من نه ضد انقلاب و ملحد بود و نه مارکسیست و کمونیست؛ استاد عزیز من، فقط عزیز بود، همین!

 

حالا این عزیز، دقیقا یعنی چه؟!

البته که همه ی آیه های قرآن فوق العاده اند، اما در این کتاب شریف، آیه ای هست که مدت هاست فوق العادگی اش چشم های مرا خیره کرده و به وجد آورده است؛ الله جل جلاله در سوره مائده آیه ی 54 می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.

حضرتش در این آیه در توصیف قوم نظر کرده ی محبوبش به چند صفت کلیدی اشاره می فرماید که عبارت اند از:

1. خود را ذلیل گرفتن در برابر مومنین

2. مواجه ی عزت مندانه با کافران

3. مجاهده ی در راه خدا

4. نترسیدن از سرزنش سرزنش کنندگان

علامه مطصفوی در ریشه یابی عزت و ذلت می فرماید: ذلت عبارت است از حقارت و کوچکی در برابر او که برتری دارد و عزت عبارت است از تفوق و برتری داشتن نسبت به او که فروتر و پست تر است و مفاهیمی از قبیل چیرگی و غلبه و قدرت و شدت از آثار این اصل و ریشه هستند.

نمی دانم شما از این توصیفی که خداوند از قوم محبوبش می کند، چه تصویری در ذهن تان نقش می بندد و اگر در خودتان یا اطرافیان تان جستجو کنید کسی را با این صفات پیدا می کنید یا نه؟!

اگر بخواهم ذهنیت خودم را درباره ی این جنس آدم ها تصویر کنم باید عرض کنم که درتصورات من این جنس آدم ها، افرادی هستند که فرمان زندگی شان دست خودشان است و به این راحتی ها نمی شود از مسیری که در پیش گرفته اند منصرف یا منحرف شان کرد یا به کاری وادارشان نمود. نکته ی جالبش اینجاست که این ثبات قدم و نفوذناپذیری، شان مطلق و همیشگی و همه جایی هم نیست و پایش که بیفتد اتفاقا خیلی هم اهل کوتاه آمدن و گذشت و مدارا و فروتنی اند.

و چه طور می شود که این هر دو را در خود جمع داشت؟! شرطش این است که خودت را در آغوش پروردگار عالم که مطلق عزت و علو و برتری فقط و فقط از آن اوست احساس کنی! یعنی پشتت گرم باشد به کسی که احدی در عالم نتواند روی حرفش حرفی بزند یا بدون اذنش نفسی بکشد؛ همان کسی که همه ی عزت و اقتدار عالم یک جا در وجود نازنینش جمع است که خودش در آیه 10 سوره فاطر فرمود: مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً.

اگر بتوانی خودت را در آغوش یک چنین ابرقدرتی احساس کنی، دیگر به حساب آوردن، ترسیدن و متزلزل شدن و حساب بردن از غیر او بی معنا خواهد شد. محکم و استوار در مسیری که پیمودنش را از تو خواسته با حضرتش همراهی خواهی کرد و اگر در برابر کسی هم انعطافی به خرج می دهی و مدارا و فروتنی می کنی، چون مدارا با آن کس هم، امر الهی است و جزئی از برنامه ی پیمودن همین راه است و نه از سر ترس و حساب بردن و قدرت مستقلی برای آن کس قائل بودن.

همین می شود که عبد که باشی و حکم کردن و تحکم را فقط و فقط شایسته ی خدا بدانی، نه تنها حرف زور و بی منطق به گوشَت فرو نمی رود بلکه حتی لحن تحکم آمیز و متکبرانه هم، در تو ایجاد حس مقاومت و نفوذناپذیری خواهد کرد؛ تحکم و تکبر نزد تو فقط و فقط شایسته ی خداست و لاغیر!

 

بچه ها عزیزند؛ عزت شان را حفظ کنیم!

به این ترتیب فقط یک پدر و مادر عزیز یا یک مربی عزیز است که می فهمد، مطیع و سر به راه و حرف گوش کن نبودن یک بچه ی زیر هفت سال، چه قدر طبیعی، فطری و حتی مطلوب و خواستنی است! یک بچه ی خردسال در حال مواجه با عالمی بکر، دست نخورده و مطلقاً جذاب است که با دیدن، لمس کردن، چشیدن، تجربه کردن و آزمودن می خواهد با این عالم نسبت برقرار کند و شان و جایگاه خودش را کشف کند. حالا تصور کنید که بر سر راه این تجربه کردن و آزمودن، کسی ایستاده باشد که به هر دلیلی مدوام بخواهد ترمز این طفل معصوم را بکشد و با امر و نهی های بی پایان و بکن نکن های بی شمار، این بچه را رام کند، یک گوشه ای آرام بنشاند و در واقع حالی اش کند که تو نمی فهمی و تو نمی توانی و همه چیز خطرناک است و … .

اولاً که بچه تا قبل از سن تمیز، حتی اگر این امر و نهی ها منطقی هم باشد، منطق، دلیل و خوب و بد ماجرا را نمی فهمد و هر امر و نهی خلاف میلش را حرف زور تلقی می کند. ثانیا فطرت الهی عزیز بچه، وادارش می کند که در برابر این حرف زور مقاومت کند و با ما والد_مربی اهل تحکمش به عنوان دشمن زورگوی متجاوز به حق آزادی اش، وارد کش و قوس شود._  که ما بزرگ ترها معمولاً اسمش را می گذاریم لجبازی و حرف گوش نکن بودن_ اگر ما هم وارد این بازی خطرناک شویم و سعی کنیم با به کار بردن انواع ابزارهای تنبیه، مقاومت بچه را بشکنیم و او را رام و حرف گوش کنیم و خدای ناکرده ظاهراً موفق هم بشویم، عملا عزت نفس بچه را منکوب کرده ایم.

اما اگر هوشیار باشیم و البته عزیز، خوب می فهمیم که این جنس مقاومت ها و سرسختی ها، کاملا طبیعی و ناشی از عزت نفس کودک ماست، چون هزاران مورد مشابه اش را در خودمان هم سراغ داریم. می فهمیم که یک انسان عزیز خودش را و درستی انتخاب اش را باور دارد و به این راحتی ها به نیروهای بازدارنده ای که می خواهند او را از آن چه اراده کرده منع کنند، تن نمی دهد و مقاومت جانانه ای می کند!

پس والد_مربی های عزیز، راهبرد تربیتی متفاوتی را در ارتباط با بچه ها انتخاب می کنند که نه تنها احساس فطریِ “به قدر کافی توانمند بودن برای محقق کردن آن چه را که دوست می دارند” مخدوش نکند بلکه این حس ارزشمند را تقویت هم بنماید؛ ما والد_مربی ها هدف نهایی مان این است که در پایان دوره ای که بچه ها تحت تربیت ما هستند، انسان هایی مستقل، قوی، بااراده و متکی به نفس خروجی کارمان باشد و نه بچه هایی ضعیف و توسری خور که در تمام طول زندگی حسِ “نه! من نمی توانم!” را در خود باز تولید می کنند؛ چرا که می دانیم انواع مستکبران و طاغوت های ریز و درشت در عالم هستند که دیر یا زود سر راه فرزندمان قرار خواهند گرفت و سعی خواهند کرد تا برای تامین منافع خودشان به روش های مختلف او را به بردگی بکشند؛ روش هایی که عمدتاً از جنس تحقیر، تهدید، ارعاب، القاء ناتوانی و ضعف و خود کم پنداری است.

و دیگر نیازی به گفتن نیست که انسان یا جامعه ای که به تحکم و ولایت طاغوت تن دهد، چه فرجامی در انتظارش خواهد بود! اکیداً توصیه می کنم سخنرانی استاد پناهیان با عنوان ضرورت احساس قدرت برای زندگی خوب را در همین رابطه بشنوید.

 

راهبرد تربیتی اسلام برای حفظ و تقویت عزت نفس در هفت سال اول و دوم چیست؟

در هفت سال اول، راهبرد تربیتی اسلام عبارت است از قائل بودن به شان سیادت کودکان، که به طور خلاصه یعنی این که تا آن جا که جا دارد و خیلی حداکثری بچه ها را آزاد بگذاریم تا بچگی کنند و با عنوان و اقسام قانون تراشی های من درآوردی، آزادی شان را حد نزنیم؛ با استقلال طلبی هایشان که نشانه ی رشد است همراهی کنیم و هیچ رقمه از رام و حرف گوش کن بودن فرزندمان _ که متاسفانه به احتمال زیاد نشانه ی شخصیت توسری خور، وابسته و متزلزل او در آینده ی نه چندان دور خواهد بود_ خوش به حال مان نشود.

در هفت سال دوم که دوره ی ادب آموزی فرزند ماست، همین خط سیر به شکل دیگری حفظ می شود و آن این که در تمام دوران آموزش های جورواجور، والدین و مربیان دقت دارند که شان و جایگاه انتخاب گری کودک را مخدوش نکنند، هویت مستقل و مسئول بچه را سرکوب ننمایند، علی الراس برایش تصمیم نگیرند و بدون دخالت دادن او برایش برنامه ریزی نکنند. حتی آموزش رفتارهای دینی و آداب و مناسک را خیلی نرم و تدریجی و متناسب با سن، فهم و توان کودک به پیش می برند تا حس کراهتی در بچه ایجاد نشود و بچه احساس نکند که با تحکم مربیان مواجه است که در این صورت، یک بچه ی سالم و عزیز گارد خود را خواهد بست و جانانه مقاومت خواهد کرد؛ حتی اگر مقاومتش به شکلی شکسته شود و به خواسته های ما تن دهد، به محض این که در محیطی نسبتا آزادتر قرار بگیرد، به همه ی آن ارزش های تحمیلی و ناخودخواسته پشت پا خواد زد.

جناب آقای اعلایی مدیریت مجموعه ی چمران در پاییز سال 99، وبیناری برگزار کردند تحت عنوان عزت نفس که در آن به طور مفصل و طی سه جلسه به ریشه ها و راهکارهای تقویت عزت نفس در والدین و بچه های زیر هفت سال و بالای هفت سال پرداختند. اگر شما هم چنین دغدغه ای دارید، مطمئنم این وبینار ایده های عملیاتی و راه گشای زیادی برای شما خواهد داشت.

 

محصولات چمرانی مرتبط با این مقاله:

کارگاه مجازی حد و مرز آزادی

کارگاه مجازی استقلال کودک

کارگاه مجازی تربیت دینی 1

 

 

هفت سال نوستالژی برای یک عمر زندگی با طعم دین

خانواده بزرگ شهید چمران هفت سال نوستالژی برای یک عمر زندگی با طعم دینآماده سازی زیرساخت های تربیت دینی در کودکان زیر هفت سال

نویسنده: رضوان زندیه

نمی دانم اهل خاطره بازی هستید یا نه؟ هستید؟! چه قدر خوب! پس گفتن این جمله به شما که خاطرات قدرت فوق العاده ای در برانگیختن دارند، خیلی استدلال و برهان نمی خواهد؛ قدرت برانگیختن عواطف و احساسات، قدرت برانگیختن ترس ها، کابوس ها و دلهره ها، حتی قدرت برانگیختن عزم ها و اراده ها برای به حرکت درآمدن و دست به کاری زدن. همین قدرت شگفت انگیز است که می تواند آن ها را به ابزارهای کارآمدی در مدیریت گرایشات افراد تبدیل کند، می تواند جاذبه و دافعه ایجاد کند و باعث حب و بغض شود.
ما به عنوان والد_مربی وقتی به این باور برسیم که دین چیزی جز دوست داشتن خوبی های عالم نیست_ که معصوم علیه السلام فرمود: هل الدین الا الحب_ در تربیت دینی مان به خوش آیندها و بدآیندهای بچه ها بسیار حساس خواهیم شد و از ابزار قدرت مند نوستالژی برای ایجاد گرایش در بچه ها به ارزش ها، آداب و مناسک دینی استفاده حداکثری خواهیم کرد.

شما برای پایبند کردن بچه ها به آداب و مناسک دینی چه طرحی در ذهن دارید؟

نمی دانم دغدغه ی نماز، حجاب، مسجد و هیئت بچه ها از کی به جان شما افتاده است؟ برای خیلی از خانواده های متدین و اهل این حرف ها، این دغدغه حتی پیش از تولد بچه ها ایجاد می شود و خیلی هم درست و به جاست. مهم این است که که طرح و برنامه ای هم که برای بچه ها می ریزیم تا به وقت اش پایبند آداب و مناسک دینی باشند، درست و به جا باشد.
مثلا دخترها در نه سالگی و پسرها در پانزده سالگی مکلف می شوند و باید تا آن سن پایبند نماز و روزه و حجاب و سایر تکلیف های دینی شده باشند؛ و تکلیف دینی هم مثل سایر تکلیف ها، مشق ها و مشقت ها، تکلف و سختی دارد دیگر! برنامه ی شما برای آسان کردن این سختی ها چیست؟ تمرین و عادت دادن؟ یعنی مثلا از سه چهار سالگی، یعنی بعد از این که بچه را از پوشک گرفتید و تکلیف نجاست و طهارت اش روشن شد، با آموزش وضو استارت می زنید و بعد خرد خرد احکام و آداب نماز خواندن را به گل دخترتان آموزش می دهید و از یک وعده نماز در روز شروع می کنید و خیلی نرم و آهسته، سالی یک وعده اضافه می کنید تا در نه سالگی به پنج وعده ی کامل نماز در روز عادت کرده باشد و یک نمازخوان حرفه ای شده باشد؟
اگر خیلی وقت است که عضوی از خانواده ی بزرگ شهید چمران هستید که هیچ! ولی اگر تازه به جمع ما پیوسته اید باید عرض کنم که ما چمرانی ها با این جنس برنامه ریزی های زیادی بلندمدت، میانه ی خوبی نداریم و شروع این جنس آموزش های مستقیم، رک و پوست کنده را برای بچه های زیر هفت سال مفید که نمی دانیم هیچ، مضر و مخرب هم می دانیم.
اگر چراییِ این مخالفت ما با آموزش آداب و مناسک دینی به کودکان زیر هفت سال برایتان سوال شده، می توانید از کارگاه تربیت دینی 1 استفاده کنید؛ جناب آقای اعلایی، مدیریت مجموعه ی شهید چمران در این کارگاه مفصل آسیب های آموزش های زودهنگام مناسک دینی را توضیح داده اند و رویکرد جایگزین چمرانی را تشریح نموده اند. خلاصه اش این که در هفت سال اول به جای تمرکز روی آموزش اصول اعتقادی، اخلاقی، آداب و مناسک دینی باید روی احساسات و عواطف بچه ها برنامه ریزی کنیم و همه ی تلاش مان را متوجه این هدف نماییم که حس خوبی را نسبت به دین و دین داری در بچه ها برانگیزیم تا جاذبه ای که ایجاد می شود، بعدها بر دافعه ی سختی های تکالیف دینی غلبه کند و فرزند ما در سن تکلیف، انجام تکالیف را پس نزند.

 

صندوقچه ی خاطرات شما از چه جنسی است؟

نه! نه! منظورم از جنس، فلز و چوب و پلاستیک و این حرف ها نیست! هر وقت اسم نوستالژی را می شنوم بلافاصله یاد انیمیشن راتاتوئیل می افتم. منتقد خشک و بی احساس و عصاقورت داده اش، که در دوئل غذایی با موش سرآشپز قصه، قافیه را به راتاتوئیل نوستالژیک موش پزباشی باخت و همه ی زندگی اش زیر و رو شد. جنس صندوقچه ی خاطرات جناب منتقدکه مدت ها بود زیر لایه ای از فراموشی خاک می خورد، از جنس چشیدنی ها بود و طعم ها.
یا مثلا جنس صندوقچه ی خاطرات خود من بیش تر وقت ها از جنس شنیدنی هاست، از جنس موسیقی ها و تصنیف ها، از جنس صداها و لحن ها؛ از حسن اتفاق، آخرین بار همین دیروز بود که با شروع موسیقی یک ترانه، پرت شدم به 13 سال پیش، به آن بهار رویایی؛ همه ی خاطرات آن سفر فراموش نشدنی جلوی چشم ام رنگ گرفت و وسط فروشگاه جلوی چشم مردم، چشمم را پر از اشک کرد!
یادش به خیر! روزهای بعد از برگشتن از سفر، همان موقع که دلتنگی هایم شبانه روزی بود و هنوز پایم روی زمین بند نشده بود، روزی هزار بار این ترانه را گوش می دادم و اشک می ریختم؛ این ترانه شده بود ذکر یا لیتنی کنت معکِ من در فراق محبوبم که حالا فرسنگ ها از هم فاصله داشتیم. اسم اش را گذاشته بودم سلام و با هم قرار گذاشته بودیم، هر روز صبح که چشم اش به آفتاب باز می شود، به نیابت از من هر چه قدر که نفس دارد به حضرت آفتاب سلام کند. همه ی نمازهای مسجدالنبی ام را به پای اش ریخته بودم و به خیال خودم حسابی نمک گیرش کرده بودم. یکی از هزاران ستون بلند و مغرور و خوش بخت صحن مسجد النبی بود که من مثل شازده کوچولو اهلی اش کرده بودم و بدجوری به هم دل داده بودیم و در آن یک هفته ی بعد از برگشت به ایران که هنوز مجنون بودم و مثل خواب گردها بین مردم راه می رفتم ولی چیزی از زندگی شان سر در نمی آوردم، دلم زود به زود برای اش تنگ می شد و این ترانه را به عنوان زبان حال، از طرف “او” برای خودم می خواندم! رسماً شیدا شده بودم، شیدای شیدای شیدا!
خب! حالا شما از صندوقچه ی خاطرات تان بگویید؛ جنس نوستالژی هایتان چشیدنی ست یا بوییدنی یا شنیدنی؟ فرزندتان چه طور؟ معمولاً کی ها به یاد گذشته ها می افتد و برای تان خاطره تعریف می کند؟ “مامان یادته” هایش بیش تر مال سرسفره است یا موقع آب بازی در حمام و یا هنگام ورق زدن آلبوم خانوادگی؟
اگر این سوال آخر را به شک و تردید جواب دادید، هر چه سریع تر یک قلم و کاغذ بردارید و یک جای در دسترس قرار دهید و خاطره بازی ها و ذوق زدگی های نوستالژیک فرزندتان را یادداشت کنید؛ قرار است یک صندوقچه ی خاطرات برایش بسازیم و به این یادداشت ها خیلی احتیاج داریم.

 

فوت و فن های علاقه مند کردن کودکان به دین

فقط به عنوان آخرین مقدمه بد نیست چند نکته ی کلیدی را با هم مرور کنیم؛ شاید بدیهی به نظر برسند ولی ما آدم بزرگ ها در این دنیای غفلت انگیزناک بعضی وقت ها به مرور بدیهیات هم نیاز داریم!
1. همیشه از خودتان شروع کنید: بچه ی نمازخوان می خواهید؟ نماز اول وقت خوان باشد. بچه ی قرآن خوان می خواهید؟ برنامه ی قرائت روزانه ی قرآن تان ترک نشود. بچه ی خوش اخلاق می خواهید؟ روزی هزار بار از کوره در نروید … و قس علی هذا …
2. تا می توانید ریا کنید! قربه الی الله: رفتارهای دینی را درمعرض دید بچه ها انجام دادن، اسم اش ریا نیست؛ آموزش غیرمستقیم و عملی است که تا دل تان بخواهد ثواب هم دارد.
3. همیشه سیم ها را چک کنید که وصل باشند: اگر مراقب رابطه ی عاطفی تان با بچه ها نباشید، به زودی برای بچه ها غریبه خواهید شد و رسانایی تان را از دست خواهید داد! یعنی هر چه قدر هم که آیت الله بهجت باشید، از فضل تان چیزی نصیب بچه ها نخواهد شد. رشته ی اتصال و ارتباط ما بزرگ ترها با بچه ها محبت است و مهم ترین راهکار ابراز محبت به بچه های خردسال، هم بازی شدن با آن هاست. پا به پای بچه هایتان بچگی کنید.
بسیارخوب! حالا می توانیم با خیال راحت برویم سراغ ساخت و سازمان.

 

انواع نوستالژی هایی که داریم:

1. نوستالژی های شهر فرنگی:

این جنس نوستالژی ها مخصوص بچه هایی است که سبک به خاطرسپاری شان دیداری است و اطلاعات و داده هایشان را به پیوست یک تصویر در حافظه بایگانی می کنند و همان تصویر، کد بازیابی اطلاعات شان است. مثلا بچه هایی که با تغییر فصل و باز کردن چمدان لباس های فصل جدید، با دیدن یک لباس که از فلان مغازه ی خاص خریده اید، تمام خاطرات آن روز خرید را به یاد می آورند و با شور و هیجان تعریف می کنند. برای این بچه ها حتما از سفرهای زیارتی سوغاتی مورد علاقه شان را به خانه ببرید. از مشهد که برمی گردید، از حضرت آقاجان یک یادگاری چشم نواز بگیرید و به فرزندتان هدیه کنید؛ یک اسباب بازی دوست داشتنی، یک جانماز کوچولوی پر نقش و نگار، یک تسبیح رنگین کمانی یا هر چیز چشم نواز دوست داشتنی دیگری. اگر چیز بادوامی باشد که چه به تر ولی اگر هم نشد حتماً با یک عکس، این یادگاری را برای همیشه ماندگار کنید.
کلاً برای این بچه ها از صحنه های معنوی ای که در آن خوش به حال شان شده، مستندسازی تصویری کنید و آلبوم عکس هایتان را زیاد ورق بزنید؛ از سفرهای زیارتی، از حضور در محافل و مراسمات مذهبی ای که برای بچه ها جذاب بوده و دوستش داشته اند. آلبوم بازی برای این بچه ها همیشه یک بازی فوق العاده جذاب است و اگر بتوانید حین بازی، از آن ها حرف هم بکشید و به خاطره گویی وابداریدشان که دیگر نور علی نور!

2. نوستالژی های نرم و مخملی:

بچه های لمسی اولاً که خیلی محتاج و مشتاق ناز و نوازش اند و ثانیاً از طریق حس لامسه و ارتباط پوستی، خیلی خوب با اشیاء رابطه می گیرند و مواد مختلف و بافت ها را از هم تشخیص می دهند. کلاً که همه ی بچه ها مخصوصا خیلی کوچولوها عاشق بالا رفتن از سر و کول مامان و بابا موقع نمازند ولی بچه های لمسی بیش تر از سایر بچه ها کینه ی نماز را به دل خواهند گرفت، اگر مامان و بابا به خاطر این از سر و کول بالا رفتن، رو ترش کنند یا اوقات تلخی. پس ملاحظه شان را بکنید و قبل از نماز، نفس های عمیق تان را کشیده باشید که تا آخر نماز خونسردی تان حفظ شود!
این مدل بچه ها را موقع خواندن قرآن و دعا می توانید در آغوش بگیرید و کتاب را به دست شان بدهید تا با شما همراهی کنند و در حین ماجرا، ناز و نوازش و بوسه هم فراموش نشود.
یک بازی فوق العاده جذاب هم برای این بچه ها، ساخت ابزارآلات مذهبی_معنوی برای عروسک های شان است. مثل دوختن یک چادر نماز گل گلی با یک پارچه ی نرم و لطیف برای جشن نماز عروسک محبوب شان یا ساخت مهر و تسبیح گِلی برای جانماز مربوطه.
می توانید از این بچه ها بخواهید که در انواع مراسمات و مناسبت های مذهبی، کار فضاسازی خانه را به عهده بگیرند و کتیبه ها و پرچم ها و ریسه های رنگارنگ درست کنند و از آن مولودی یا روضه ی خانگی یک نوستالژی بسازند.

3. نوستالژی های صفحه گرامافونی:

این جنس بچه ها با شعر، موسیق، ریتم و صدا خیلی خوب ارتباط می گیرند. برای ساختن صندوقچه ی خاطرات آن ها سعی کنید برای مناسک و مناسبت های مذهبی، آواها و نواهای تکراریِ دوست داشتنی دست و پا کنید. مثلا یک ربنایِ همیشه ثابت برای نزدیک افطار یا یک اذان ثابت برای اوقات نماز. ایده آل اش این است که خودتان خوش صدا باشید و اذان و قرآن و ادعیه را با صوت خوش و صدای بلند در خانه بخوانید و بچه ها را هم تشویق به هم خوانی کنید. ولی حتی اگر مثل من هیچ امیدی برای موفقیت در این کار ندارید، می توانید از صوت های آماده استفاده کنید مثلا از ترتیل حنانه خانم خلفی.

برای مناسب های مذهبی از سرودهای دلخواه بچه ها استفاده کنید و اصلاً هم سعی نکنید سال به سال این سرودها را نو کنید؛ مثلا ما سال هاست که یک لوح فشرده ی ثابت را به عنوان موسیقی متن جشن عید غدیرمان استفاده می کنیم و هر وقتِ دیگری از سال هم که این لوح فشرده را بخش می کنیم، بچه ها شور عید غدیر برشان می دارد و حسابی کیف شان کوک می شود. و یا همه ی ما چمرانی ها سال هاست با نوای ” زمین ستاره بارون، لبای غنچه خندون، تو خونه ی محمد، می خواد بیاد یه مهمون” به استقبال جشن تولد حضرت مادر می رویم و پروژه ی ساخت هدیه های روز مادر را استارت می زنیم و چه قدر این نوا برای مان خاطره انگیز است!

نکته ی طلاییِ نوستالژیک این که بچه ها به خاطر شدت فطری بودن شان اهل انس اند، به محبوب ها و داشته های قدیمی شان به شدت وفادارند و نه تنها از تکرار خسته نمی شوند که تکرار را دوست هم می دارند و تکرار باعث عمق پیدا کردن و ماندگار شدن حس های خوب شان می شود، بر خلاف آدم های سطحیِ تنوع طلب، که همیشه سعی می کنند خلاء ها و دلزدگی های زندگی را با عوض کردن، جایگزین کردن و نو کردن پر کنند و نمی شود که نمی شود!
پس وقتی طرف حساب تان یک کوچولوی نازنین است، زیادی هم خلاقیت به خرج ندهید و از تکرار نترسید؛ بچه ها عاشق قصه های تکراری، شعرهای تکراری، بازی های تکراری و شادی های تکراری اند!

4. نوستالژی های مافینی با عطر سیب و دارچین:

نوستالژیک ترین لحظه ها برای بچه هایی که خاطره هاشان با طعم ها و رایحه ها خوب جوش می خورد، لحظه های نذری پزان است یا اوقات خوش دم افطار که با مامان مشغول تدارک سفره ی افطار می شوند. اگر از این جنس بچه ها در خانه دارید،حتماً در مناسبت های مذهبی برنامه ی پخت نذری را در برنامه تان داشته باشید و باز هم تاکید می کنم که سعی کنید برنامه تان ثابت و تکراری باشد، مثلاً همیشه نذری ظهر عاشورا را روی قیمه پلو ببندید؛ چه چیزی قشنگ تر از این که پیچیدن عطر قیمه ی زعفرانی با رایحه ی هل توی خانه تان، حکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین را داشته باشد یا الهی عظم البلای نیمه شعبان تان همیشه طعم سیب و دارچین بدهد؟!
همیشه توی جانمازتان یک شیشه عطر مخصوص داشته باشید برای مالیدن به سر و روی بچه ای که سر نماز سر وقت تان می آید و البته همیشه همراه داشتن شکلات توی مسجدها و هیئت ها، هم برای ریختن طرح دوستی با کوچولوهای حاضر در صحنه و جور کردن هم بازی برای فرزندتان یک گزینه ی استراتژیک است و هم برای شکلاتی کردن طعم مسجد و هیئت.
و بازی و بازی و بازی … در مسجد، در هیئت، در امام زاده، در مولودی، در روضه، در راهپیمایی اربعین … هر کجا … جنس صندوقچه ی خاطرات فرزندتان هر چه که هست، بدون بازی و اسباب بازی و هم بازی، بعید است چیزی دست تان را بگیرد. نوستالژی کودکانه بدون بازی، به شیرینیِ بدون قند و شکر می ماند.

کلام آخر

و کلام آخر این که وقت آدمی زاد طلاست، از همان ثانیه ی اول پا گذاشتن به این کره ی خاکی! و نباید گذاشت که به بطالت و بیهودگی بگذرد، مخصوصاً هفت سال اول زندگی که به اجماع همه ی صاحب نظران تربیتی، طلایی ترین دوره ی زندگی است. باید این هفت سال را تماماً صرف زیرسازی بنای رفیع شخصیت فرزندمان کنیم و این شالوده را پر کنیم از مهر و عطوفت و پیوند و دلبستگی، از خاطرات رنگارنگ و شوق برانگیز و هیجان آور!
می دانم که عزم تان را جزم کرده اید تا یک صندوقچه ی خاطرات رنگین کمانی برای فرزندتان بسازید تا هر وقت که درش را باز می کند، از عطر محبتی که توی خانه ی دل ش می پیچد، مست شود. پس به عنوان حسن ختام، این سخنرانی هم تقدیم شما تا موقع ساخت و ساز، دست تان پرِ پر باشد و خدای ناکرده خط نخورد! کل اش شنیدنی ست ولی به طور خاص از دقیقه ی 30 به بعدش را حتما ببینید.

به قرآنِ بدون زندگی درست، به‌اندازه‌ی زندگی بدون قرآن حساس باشیم!

خانواده بزرگ شهید چمران به قرآنِ بدون زندگی درست، به‌اندازه‌ی زندگی بدون قرآن حساس باشیم!بایدها و نبایدهای ایجاد انس با قرآن در فرزندان و دانش آموزانمان

نویسنده: رضوان زندیه

مسلمانید دیگر! وگرنه یک غیرمسلمان چرا باید راجع به انس با قرآن مقاله بخواند؟! و به‌احتمال بسیار زیاد مسلمان‌زاده نیز هستید که یعنی این صفت مسلمانی، مثل باقی صفات موروثی از والد مکرم به شما به ارث رسیده است؛ اما پیداست که به لطف الهی، این صفت، مثل نام خانوادگی مثلاً، در حد کلمه‌ای برای نوشتن جلوی آیتم دین در فرم‌های اداری باقی نمانده است و شما یک ارتباط باطنی و عمیق با آن برقرار کرده‌اید که دغدغه مند شده‌اید تا این صفت را _ و یکی از شاخصه‌های اسلام حقیقی یعنی انس با قرآن را_ به نحو شایسته و غیر شناسنامه‌ای به فرزندتان منتقل کنید. دوست می‌دارید که او هم مثل شما با این منبع اصلی آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی انس و الفت پیدا کند.

یک‌لحظه صبر کنید! لطفاً جمله‌ی اخیر را دوباره بخوانید!
آیا واقعاً دوست دارید که فرزندتان مثل شما، درست مثل شما، با قرآن انس و الفت پیدا کند؟!

حتماً این جمله را بارها و بارها شنیده‌اید که بچه‌ها، آنچه ما آرزو داریم، نمی‌شوند. بلکه آن چیزی می‌شوند که ما هستیم! اما واقعیت این است که بچه‌ها، آن چیزی که ما هستیم هم نمی‌شوند، مگر به شرط‌ها و شرط‌ها.
در موضوع انس با قرآن، شروط این مثل ما شدن، چیزی است که کمی جلوتر به آن خواهیم پرداخت، ولی فعلاً بحثمان اساسی‌تر از این حرف‌هاست.
شک ندارم که شما هم تا به امروز این راز از پرده برون افتاده را دوباره کشف کرده‌اید که بچه‌ها، فرصت‌های بی‌نظیر و فوق‌العاده‌ای هستند برای رشد پدر و مادرشان، یا هرکسی که به نحوی با آن‌ها سروکاری دارد. اصلاً انگار که خدای سبحان این فرشته‌های کوچک را وارد زندگی ما آدم‌بزرگ‌ها می‌کند تا فرصت دوباره‌ای برای از سر گرفتن زندگی و خودسازی به ما بدهد. لحظه‌به‌لحظه، به‌واسطه‌ی وجود این کوچولوها، نقص‌ها و کمبودهایمان را جلوی چشممان بیاورد و درعین‌حال یک انگیزه‌ی بسیار قوی به ما عطا کند. انگیزه ای برای تلاش که تا دیر نشده این نقص‌ها را جبران کنیم. همین‌که می‌بینیم یک جفت چشم کوچک معصوم، به ما دوخته‌شده و تک‌تک رفتارهای ما را ثبت و ضبط می‌کند و موبه‌مو تحویلمان می‌دهد، اگر هوشیاری‌مان را حفظ کنیم، خیلی جاها باعث می‌شود دست و پایمان را جمع کنیم و تمام تلاشمان را بکنیم تا هرچه زودتر، تراز شویم مثلاً همین‌که حواسمان باشد، فردا روز، این طفل معصوم، مسلمانی را با رفتارهای منِ پدر و مادر مسلمانش، هم‌معنی تلقی خواهد کرد، خودش یکی از بزرگ‌ترین انگیزه‌هاست برای این‌که سعی کنیم واقعاً مسلمانی کنیم!
حالا با این مقدمه برگردیم سراغ سؤال اولمان؛ آیا واقعاً دوست دارید فرزندتان درست مثل شما با قرآن انس و الفت داشته باشد؟ یعنی در یک خودارزیابی بینکم و بین الله، رابطه‌تان با قرآن را خوب، مثالی و قابل الگوبرداری می‌دانید؟ قرآن در زندگی شما سهم و جایگاه شایسته‌ای دارد؟ برای قرائت روزانه‌ی قرآن، برنامه‌ی مشخصی دارید؟
اگر جوابتان به این سؤال‌ها منفی است، درست همین حالا وقتش است که تأملی کنید و برای بهبود رابطه‌تان با قرآن، برنامه‌ای بریزید، بسم‌الله …

چه کنم تا فرزندم در مسیر انس با قرآن، با من همراه شود؟

خوب! فرض می‌کنیم که از خوان اول به‌سلامت عبور کرده‌اید و رابطه‌ی شخصی خودتان با قرآن، به‌خوبی برقرار است. حالا برگردیم سراغ همان شروطی که وعده‌اش را داده بودم؛ یعنی شروطی که باعث می‌شود بچه‌ها هم مثل شمارابطه‌ی خوبی با قرآن برقرار کنند و بایدها و نبایدهایی را به ‌عنوان الگو همیشه مدنظر داشته باشند. سعی می‌کنم به‌اختصار به مهم‌ترین موارد اشاره‌کنم.

تا می‌توانید روی رابطه‌ی عاطفی‌تان سرمایه‌گذاری کنید:

نکته‌ی طلایی این‌که بچه‌ها زمانی دوست خواهند داشت که درست مثل شما باشند که خود شمارا دوست داشته باشند و عمیقاً باورشان شده باشد که شما دوستشان دارید.
وقتی رابطه‌ی عاطفی خوبی با فرزندتان نداشته باشید، وقتی در طول روز، حداقل زمان لازم را برای برقرار کردن یک رابطه‌ی عاطفی گرم، یک گفت‌وگوی صمیمانه و یا یک بازی دل‌چسب و هیجان‌انگیز صرف نکرده باشید، وقتی نیاز به احساس امنیت عاطفی فرزندتان توسط شما تأمین نشده باشد و بین شما و فرزندتان، مثل غریبه‌ها، فاصله باشد و نه دوستی و رفاقت، هیچ تضمینی وجود ندارد که فرزندتان به قرآن موردعلاقه‌ی شما دل بدهد، ولو که شما واله و شیدای این کتاب شریف باشید.

 

خلوت‌های عاشقانه‌تان را بگذارید برای شب‌ها! روزها در جلوت قرآن بخوانید:

بگذارید فرزندتان شاهد و تماشاچی عشق‌بازی شما با کتاب موردعلاقه‌تان باشد؛ ببیند که شما از خواندن این کتاب خاص، چه لذتی می‌برید و چه قدر حالتان خوب می‌شود. صحنه را طوری مهیج و لذت‌بخش و دوست‌داشتنی ترتیب دهید که شخصاً و مستقلاً تجربه کردن این رابطه و کسب توانایی خواندن قرآن، به یکی از رؤیاها و آرزوهای فرزندتان تبدیل شود.

 

از هر نوع رابطه گرفتن فرزندتان با قرآن استقبال کنید، ولو رابطه‌ای نه‌چندان مؤدبانه:

یادمان باشد هفت سال اول زندگی، زمان مناسبی برای آداب‌دان کردن بچه‌ها نیست و بچه‌ها دست‌کم تا قبل از سن تمیز، نمی‌توانند خوب و بد را تشخیص دهند و آداب را رعایت کنند؛ پس به‌طور خاص در مواجهه با قرآن توقع نداشته باشیم مؤدبانه رفتار کنند مثلاً اصرار نداشته باشیم بدون طهارت وضو، قرآن دست نگیرند و یا در مقابل قرآن مدل خاصی بنشینند. البته که ما سعی می‌کنیم شرایط را طوری فراهم کنیم که هتک حرمتی نشود، ولی اگر غفلتاً اتفاق ناخوشایندی افتاد و مثلاً قرآن از دست بچه افتاد و برگ برگ شد، حواسمان هست که برخورد تند و گزنده‌ای با بچه نکنیم و برایش خاطره‌ی تلخی از مواجهه با قرآن نسازیم.

 

گوش فرزندتان را به نوای اعجاز آمیز قرآن بنوازید:

آموختن زبان قرآن هم مثل هر زبان دیگری، با شنیدن شروع می‌شود و بعد به ترتیب با گفتن، خواندن و نوشتن ادامه می‌یابد؛ قرآن اگرچه که شعر نیست اما موسیقی فوق‌العاده گوش‌نوازی دارد و هر شنونده‌ای را مجذوب می‌کند. برای همین است که بر تلاوت قرآن این‌قدر تأکید شده. خصوصاً به پدرها توصیه‌شده که با صدای بلند در خانه قرآن بخوانند. پس اصرار و برنامه داشته باشید که با صوت خوش در خانه قرآن بخوانید؛ اما برای این‌که گام دوم یعنی گفتن و درواقع تکرار کردن آیه‌های قرآن توسط فرزند خردسالتان هم به‌خوبی اتفاق بیفتد، رعایت یک نکته‌ی ظریف لازم است و آن این‌که قاری محترم حتی اگر عبدالباسطی هم هست برای خودش، قرائت‌های مجلسی‌اش را بگذارد برای مجالس و به‌طور خاص در حضور بچه‌های کم سن و سال، خیلی کند، ساده و مفهوم قرآن بخواند. تلاوت والدین در خانه باید حس توانستن را به بچه القاء کند به‌طوری‌که کودک باورش شود که باکمی تلاش می‌تواند این تلاوت را تقلید کند و با پدر و مادرش هم‌خوانی داشته باشد.

 

یک قاعده ی طلایی:

می‌توان این تیترها را تا چندین برابر ادامه داد و به نکات جزئی‌تری اشاره کرد اما ترجیح می‌دهم به همین موارد بسنده کنم و این قسمت را که بیش‌تر هم ناظر بر بایدها و نبایدهای مربوط به زیر هفت سال بود، با ذکر یک قاعده‌ی طلایی جمع‌بندی نمایم:
در هر مرحله از مسیر انس با قرآن به‌عنوان جزئی از مسیر تربیت دینی، نباید هدف را فراموش کنیم. واقعیت این است که ما چمرانی‌ها اصرار داریم که کودکان زیر هفت سال درگیر هیچ نوع آموزش کلاسیکی نشوند و شروع همه‌ی انواع آموزش‌ها بماند برای هفت سال دوم به بعد. آنچه در هفت سال اول اهمیت دارد و برای ما هدف است، به‌طورکلی ایجاد یک حس خوب نسبت به شعائر و مناسک دینی من‌جمله قرائت قرآن است. این‌که کودک با یک شور و شوق و خودانگیختگی درونی و میل به یادگیری این خواندن، وارد هفت سال دوم شود. برای فهمیدن چرایی این اصرار ما برعدم آموزش کلاسیک و مستقیم کودکان زیر هفت سال توصیه می‌کند کارگاه‌های تربیت دینی را مشاهده بفرمایید.

در هفت سال دوم، آموزش رسمی قرآن را چگونه شروع کنیم و به‌پیش ببریم؟

خوشبختانه در نظام آموزشی رسمی کشور عزیز ما، برای آموزش‌های دینی به‌طور عام و آموزش قرآن به‌طور خاص، برنامه‌ی مدون و مفصلی تدارک دیده‌شده و کتاب‌های مستقلی به‌عنوان هدیه‌های آسمانی و قرآن طراحی‌شده است؛ و بازهم خوشبختانه کتاب‌های درسی در حال حاضر خیلی جذاب‌تر از کتاب‌های درسی زمان ما پدر و مادرهای دهه‌ی شصتی و دهه‌ی هفتادی است. کافی است که معلم توانمند فرزند شما به اهداف و شیوه‌های آموزشی کتاب‌های درسی که به‌تفصیل در کتاب راهنمای معلم ذکرشده است و به‌طور خلاصه در مقدمه‌ی کتاب‌های درسی هم آمده است، پایبند باشد تا بتواند کلاس درس خوب و جذابی را ترتیب دهد. البته که اگر معلم خوب و باانگیزه‌ای باشد می‌تواند با افزودن چاشنی‌های اضافه، بر جذابیت و گیرایی کتاب‌های درسی و کلاس درس را بیش‌تر هم بکند. همین‌جا به معلمان والدین عزیز توصیه می‌کنم برای آشنایی هر چه بیش‌تر با اهداف و شیوه‌های متنوع آموزش کتاب‌های هدیه‌های آسمانی و قرآن و هم‌چنین ایده گرفتن از گروه متخصص و خلاق و هنرمند چمرانی تا به کارگاه‌های آموزشی کتاب‌های مربوطه رجوع کنند.
بنابراین ترجیح می‌دهم به‌جای پرداختن به نکات و ترفندهای آموزش خلاقانه و جذاب قرآن، فرض را بر این بگذارم که همه‌ی اصول و قواعد آموزشی به‌خوبی به کار گرفته‌شده و یک کلاس بسیار خوب و جذاب قرآن تشکیل‌شده و بچه‌ها دل داده‌اند و با شور و اشتیاق معلمشان را در این کلاس همراهی کرده‌اند. حالا در پایان دوره‌ی ابتدایی می‌توانند به‌خوبی، بسیار روان و حتی با رعایت قواعد اصلی تجوید و صوت و لحن مناسب، قرآن را تلاوت کنند. حتی چند سوره از قرآن را هم از بردارند و پیام‌های قرآنی مطرح‌شده در کتاب‌های درسی‌شان را هم به‌خوبی یاد گرفته‌اند و می‌توانند بازگو کنند.

اما هنوز یک سؤال اساسی باقی ست!

آیا این ها همه به معنی انس پیدا کردن دانش آموزان با قرآن کریم است؟

باید خیلی بلند و قاطع اعلام کنم که نه لزوماً! این ها همه به این معنی ست که پای این کتاب شریف به زندگی فرزند شما بازشده و می‌توانید خوش‌حال باشید که حالا زندگی‌اش خالی از قرآن نیست و توانسته با قرآن ارتباط برقرار کند و این کتاب مقدس در زندگی‌اش شأن و جایگاهی پیداکرده است؛ اما چگونه شأن و جایگاه و ارتباطی؟ حداقلی یا خوب و مناسب؟ و آیا این ارتباط را می‌توان انس نامید؟
وقتی می‌گویم نه لزوماً، شاهد مثالش خود منِ نویسنده‌ی این سطور هستم که هم پدر و هم مادرم معلم قرآن بوده‌اند و همواره قرآن روی سرم جای داشته و در تمام دوران تحصیل بافاصله‌ی نسبتاً زیاد، در روخوانی و روان‌خوانی از هم‌کلاسی‌هایم جلوتر بوده‌ام و در انواع و اقسام مسابقات قرآنی دانش‌آموزی برای مدرسه‌ام افتخارآفرینی کرده‌ام _ حالا نه در رشته‌ی صوت و لحن ولی در باقی رشته ها چرا_ ولی می‌توانم با اطمینان کامل بگویم که نه در پایان تحصیلات عمومی و نه حتی تا پایان تحصیلات دانشگاهی، هنوز با قرآن مأنوس نشده بودم. می‌پرسید چه طور؟ عرض می‌کنم.

انس با قرآن دقیقاً چگونه ارتباطی است؟

در لغت‌نامه ها انس گرفتن با چیزی را به معنی آرام گرفتن به آن چیز تعریف کرده‌اند، یعنی در کشاکش روزمرگی ها تلاطم و اضطراب لحظه‌لحظه‌ی زندگی و در فرازوفرود و پستی بلندی‌های این راه، چیزی را داشته باشی که مایه‌ی آرام و قرارت باشد. انس با قرآن یعنی این‌که مایه‌ی آرام و قرار زندگی کسی، قرآن باشد؛ یعنی در همه‌ی چالش ها، سؤال‌ها و مسئله‌هایی که در زندگی فردی و اجتماعی با آن مواجهیم باور داشته باشیم که قرآن می‌تواند حلال مسئله‌های ما باشد و ملجأ و قرارگاهمان.
و این همان اکسیری بود که من در آموزش‌های رسمی و کتاب‌های درسی قرآن نیافته بودم و باور پیدا نکرده بودم که جواب همه‌ی سؤال‌های ریزودرشت هرروزه‌ام را می‌توانم و باید که از قرآن بخواهم.
قرآن برایم یک کتاب قدسی عظیم الشان دور از دسترسی بود که با فرداهای بسیار دور ماوراء الطبیعی من نسبت داشت و من باید با خواندنش ثوابی ذخیره می‌کردم برای آن فرداهای عالم عقبی.
این‌که بالاخره چه طور شد که با قرآن انس پیدا کردم و این کتاب زندگی آرام جانم شد، خودش قصه‌ی مفصلی دارد که جایش اینجا نیست ولی این اتفاق برای من خیلی دیر رخ داد و همین است که اعتقاددارم یک برنامه‌ی خوب آموزش قرآن، برنامه‌ای است که در آن به روان‌خوانی، حفظ، صوت و لحن اکتفا نشده باشد و فارغ‌التحصیلانش با قرآن انس پیداکرده باشند و باورشان شده باشد که قرآن برای همین‌جا و همین‌الان ماست. راهش هم این است که آموزش محتوایی قرآن را هماهنگ و هم گام با متن زندگی قرآن آموزان به‌پیش ببریم و عملاً نشان شأن دهیم که دقیقاً همان‌جا که در حال دست‌وپنجه نرم کردن با چالش ها و مسئله‌های یومیه و تدبیر کردن برای حل این مسئله ها هستند، درست همان‌جاست که تدبر در قرآن راهگشاست و گره از کارهای فروبسته شأن بازخواهد کرد.
و با خوش‌حالی هر چه تمام‌تر باید به اطلاعتان برسانم که وجه امتیاز آموزش قرآن در مدرسه‌ی چمران دقیقاً همین رویکرد تدبر محورانه ی آن است که هنرمندانه، محتوای سوره‌های قرآن را با چالش‌های واقعی زندگی بچه‌ها پیوند می‌زند و بچه‌ها به‌مرور می‌آموزند و باورشان می‌شود که برای حل مسئله‌های زندگی، می‌شود و باید به قرآن رجوع کرد. قرآن برای ریزودرشت اتفاقات جاری زندگی شأن، حرف برای گفتن، زیاد دارد.

محصولات چمرانی مرتبط با این مقاله:
کارگاه آموزشی کتاب قرآن
کارگاه آموزشی کتاب هدیه‌های آسمانی
کارگاه تربیت دینی زیر هفت سال
کارگاه تربیت دینی بالای هفت سال

حال خوب دادنی است یا گرفتنی؟!

خانواده بزرگ شهید چمران حال خوب دادنی است یا گرفتنی؟!چگونه بار روانی کرونا و پیامدهایش را مدیریت کنیم؟

نویسنده: رضوان زندیه

حالا دیگر روزهای کرونایی مان آن‌قدر زیاد شده‌اند که تبدیل‌شده‌اند به سال؛ یک سال فوق‌العاده و استثنائی!

در این میان، شاید بیش‌ترین چیزی که تحت‌الشعاع قرارگرفته، مادرانگی‌های ما مامان‌هاست.

همه‌چیز از فردای آخرین انتخابات شروع شد؛ جمعه روزی بود که دست بچه‌ها را گرفتیم و رفتیم به مسجد محل و برگه رأیمان را نوشتیم و دادیم دست بچه‌ها تا بیندازندش در صندوق مربوطه. بعد برگشتیم خانه و منتظر شدیم تا شنبه‌ی شمارش آراء و تعطیلی‌اش هم تمام شود و بچه‌ها به مدرسه برگردند. سر درس‌ومشقشان؛ ولی هنوز که هنوز تعطیلی تمام نشده و بچه به مدرسه برنگشته‌اند!
روزهای اول به بهت، حیرت، بشور و بساب گذشت. بعد پای موبایل و اینترنت و ادوبی کانکت و اسکای روم و سایر مخلفات به زندگی بچه‌ها باز شد.
شب دیر خوابیدن‌ها و روز دیر بیدار شدن‌ها، کلافگی‌ها و بدخلقی‌ها. کشمکش‌های خواهر- برادری بچه‌ها هم که به‌جای خود.
از همه بدتر این چشم‌انتظاری کش آمده‌مان بود برای تمام شدن این روزها که تمام نشد که نشد!

حالا در آستانه‌ی سالگرد ورود این میهمان ناخوانده به زندگی‌مان، اصل حالتان چه طور است؟

خوب نیستم چون هیچ‌چیز سر جایش نیست!
خیلی‌ها، به‌خصوص منظم‌ها و برنامه دارها، سال بسیار سختی را پشت سر گذاشتند چون تقریباًهمه‌ی روتین‌ها به هم‌ریخت و همه‌ی برنامه‌های شخصی مامان‌ها یا لغو شد و یا به تعویق افتاد و به آینده‌ای نامعلوم موکول شد.
خلاصه چیزی سر جایش باقی نماند. مثلاً بعضی‌ها برای ادامه تحصیل یا شرکت در فلان کلاس‌های آموزشی- مهارتی برنامه داشتند یا بهمان سیر مطالعاتی را برای خودشان طراحی کرده بودند ولی حالا با این حضور بیست‌وچهارساعته‌ی بچه‌ها در خانه، همه‌چیز به فنا رفته و همیشه فرسنگ‌ها از برنامه‌شان عقب‌اند و هر چه می‌دوند به برنامه‌شان نمی‌رسند.
این به‌هم‌ریختگی فقط در برنامه‌ها و قرارومدارهای شخصی هم بروز نکرده، بلکه شاید بیش‌تر بر ارتباط‌هایمان تأثیر گذاشته است؛ خیلی از ارتباط‌ها و رفت‌وآمدها که بالکل قطع‌شده و ما مانده‌ایم و تنهایی‌هایمان.
با آن‌هایی هم که توفیق اجباری داریم و در ارتباطیم یعنی بچه‌ها و همسر محترم و چند نفر فامیل درجه‌ی یک، آن‌قدر که در این مدت باهم در کش‌وقوس بوده‌ایم و سطح تنش‌ها بالا بوده که از بودنشان حس خوبی که نداریم هیچ، از حضور سرد و بی‌روح یا داغ و آتشینشان گاهی احساس دل‌زدگی می‌کنیم.
احساس می‌کنیم غار تنهایی‌مان را تنگ کرده‌اند و حضور سرشار از خودخواهی‌ها، غر زدن‌ها و توقعات ریزودرشتشان فقط فضا را سنگین‌تر کرده و هوای غار تنهایی‌مان را گرفته‌تر و دلگیرتر!

 

حالا چه کنیم بااین‌همه بدحالی؟!
تا دیر نشده و نشکسته‌ایم، انعطاف به خرج بدهیم!

بیایید برای چند لحظه هم که شده دست از جنگیدن برای برگرداندن همه‌چیز سر جای سابقش دست‌برداریم و غلاف کنیم! لیست آمال و آرزوها و برنامه‌های مربوطه‌ی سفت‌وسختمان را جلوی روی‌مان بگذاریم و چند بار این جمله را با خودمان تکرار کنیم: این لیست، لیست پیشاکرونایی من بود … این لیست، لیست پیشاکرونایی من بود… این لیست، لیست پیشاکرونایی من بود … مال آن دوران که در روز، چند ساعت برای خودم بودم و وقتم این‌قدر تنگ نبود.
هم‌زمان مادر، معلم، پرستار، بهیار و … نبودم؛ حالا در این دوران پساکرونا، لیستم، نیاز به بازنگری و به‌روز شدن دارد. حالا که وقتم تنگ‌شده، بعضی از سرفصل‌ها را که خیلی هم ضروری نیستند و برای این دوره‌ی کرونایی زیادی لوکس و لاکچری اند، یا باید خط زد و یا باید گذاشت برای وقتی دیگر!
فقط باید چند سرفصل ضروری و اولویت‌دار را نگه داشت؛ هم آن‌هایی را که واقعاً ارزشش را دارد که حتی در تنگ‌ترین فرصت‌ها، برایش انرژی گذاشت و زمان صرف کرد چون به‌شدت حال خوب کن هستند و نبودشان غیرقابل‌تصور!
و برای همین سرفصل‌های محدود و ضروری، باید که برنامه‌های کوتاه‌مدت در دسترس بریزیم تا قابل انجام باشد و تکرار حس موفقیت در انجام دادنش، حالمان را خوب نگه دارد. نه این‌که آن‌قدر دور از دسترس و ناشدنی باشد که مرتب شکست بخوریم و بدحال‌تر شویم.
مثلاً اگر با خودمان قرار کتاب‌خوانی روزانه داریم، واقع‌بینانه، برنامه‌مان را به چند صفحه‌ی در روز محدود کنیم و برای تمام کردنش به خودمان فرصت کافی بدهیم و هرروز از حس موفقیت در خواندن همان چند صفحه‌ی محدود، به‌شدت لذت ببریم.
زندگی یعنی همین کم‌وزیاد کردن‌ها، حذف و اضافه کردن‌ها و با تغییر شرایط، تغییر کردن‌ها؛ اگر برنامه‌هایمان را زیادی سفت بگیریم، بالاخره ممکن است جایی بشکنیم و بالکل سرخورده و مأیوس شویم و ما بمانیم و خلائی به نام بی‌برنامگی مطلق!

مهربان باشیم؛ اصلِ حالِ خوب یعنی همین!

اعتراف می‌کنم که تا این جای متن را به‌سختی و صرفاً برای همدلی کردن با برون‌گراهای زخم‌خورده از کرونا و برنامه‌ریزهای حرفه‌ای بی‌رحم با خویشتن نوشتم وگرنه این حرف‌ها باحال این روزهای خودم نسبتی ندارد و درواقع شرح‌حال دیگرانی ست که اصلاً شبیه من نیستند، حتی شما دوست عزیز!
همه‌ی راستش این است که من از روز اول عاشق کرونا و قرنطینه‌هایش شدم چون ما و عزیزترین‌هایمان را به خانه برگرداند و فاصله‌هایمان را کم کرد. آن‌قدر به هم خوردیم و اصطکاک پیدا کردیم و جرقه زدیم تا یادمان آمد مهم‌ترین‌های زندگی‌مان چه کسانی هستند و کیفیت رابطه‌مان با این مهم‌ترین‌ها و عزیزترین‌ها چه قدر باحالت مطلوب فاصله گرفته. باید انرژی گذاشت و این رابطه‌ها را ترمیم و تحکیم کرد.
حالی‌مان شد که این عزیزترین‌ها، چه قدر جای خالی ما را با غیر ما پر می‌کرده‌اند و چه قدر از دنیای هم بی‌خبر مانده‌ایم و ارتباط با درجه چندمی‌ها چه قدر جای ارتباط با درجه‌یکی‌ها را تنگ کرده است.
پیوندها و ارتباطات غریزی و خونی دوباره به چشممان آمد و به یادمان آورد که همراه با این خون، چیزی مثل هوا باید که توی رگ‌هایمان بچرخد تا بتوانیم زنده بمانیم و زندگی کنیم؛ چیزی به اسم مهر که از جنس همدلی، تفاهم، پیوند، ارتباط و یکی شدن است و به‌شدت نیاز به نگهبانی و مراقبت و محافظت دارد و به‌شدت بلورین و شکستنی است و این مراقبت و نگه بانی همان است که مهربانی می‌نامیمش.
یادمان آمد که زندگی مدرنِ دور از خانه، در قلب عزیزترین‌هایمان چه قدر برای ما جایگزین تدارک دیده که اگر غفلت کنیم و مهربانی نکنیم و مراقب رشته‌ی مهر بین خودمان نباشیم، به‌سرعت جای ما را در قلبشان پر خواهد کرد و رشته‌ی مهرمان را خواهد گسست و باهم غریبه خواهیم شد.
این روزها به نشانه‌ی شکرگزاری و قدردانی از این لطف خفیه‌ی الهی که اسمش را گذاشته‌اند قرنطینه‌ی کرونایی، دلم می‌خواهد کرکره‌ی همه‌ی برنامه‌های رنگ‌ووارنگم را پایین بکشم و فقط چراغ یک اتاق را روشن نگه‌دارم؛ اتاق مراقبت و ریکاوری رشته‌ی پیوندم را با عزیزانم، اتاق مهربانی را!
و البته که عزیزترین تو بودی
اما من
حریم خاصه‌ات را به غیر، آلودم!
ببخش مرا نازنین، ببخش مرا!
باید که به خانه برگردیم و باخدای مهربان خانه هم مهربان‌تر باشیم!

حال خوب، بازیافتنی، نگاه‌داشتنی و مراقبت کردنی است

خلاصه که در این روزهای کرونایی، نه باید منتظر سوت پایان بازی و تمام شدن این ماراتن نفس‌گیر بمانیم تا بیاید و حال خوب را دودستی تقدیممان کند و نه باید با تغییراتی که در زندگی‌مان ایجادشده آن‌قدر بجنگیم که یا وا بدهد و حال خوب سابقمان را پسمان بدهد و یا به‌احتمال خیلی بیش‌تر، کلاً ما بدهیم و بشکنیم و خلاص!
باید با این شرایط تازه که مثل تلنگری ما را از تعادل ناپایدار قبلی‌مان خارج کرده، هوشمندانه تغییر کنیم تا به تعادل جدیدی برسیم و رشد و ارتقاء پیدا کنیم و بتوانیم پایداری کنیم.
جناب آقای احمدرضا اعلائی، مدیریت مجموعه‌ی شهید چمران، در پاییز این سال کرونایی، وبیناری را با عنوان درس، تفریح، مادری برگزار کردند، وبیناری که در آن از انواع و اقسام چالش‌های مادرانه‌ی کرونایی گفتند؛ از بچه‌های درس نخوان و مشق ننویسِ جلوی چشم مامان‌ها گرفته تا افسردگی و دل‌زدگی و شکست‌های مادرانه.
وبیناری که پر بود از ایده‌های جورواجور برای تطبیق پیدا کردن با شرایط خاص کرونایی و اعتراف می‌کنم که تا مدت‌ها حال من یکی را خوب نگه داشت! توصیه می‌کنم راهنمایی‌ها و ایده‌های ایشان را هم از دست ندهید.

و اگر نخواستید در این کارگاه شرکت کنید، حتماً این ویدئو را ببینید.

 

معجزه ای به نام بازی

خانواده بزرگ شهید چمران معجزه ای به نام بازینویسنده: فاطمه خالکی

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های والدین در شرایط زندگی امروزه باوجود محدودیت‌های فیزیکی خانه‌ها و بعضاً کم بودن تعداد بچه‌ها در خانواده‌، سرگرم کردن شان و کاهش ساعت دیدن تلویزیون و بازی‌های موبایلی است.

کرونا و خانه نشینی هم مزید بر علت شده تا بیشتر در پی راه حلی برای حل این مشکل باشیم.

خصوصا با مجازی شدن مدارس، میزان استفاده ی بچه ها از موبایل و لپ تاپ و نشتن های طولانی مدت شان بسیار زیاد شده است.

 

چطور می شود یک کودک شش ساله را سرگرم کرد؟

بهترین و مهم‌ترین جواب برای این سؤال، بازی است.

 

بازی چیست؟

به هرگونه فعالیت (جسمی و یا ذهنی) هدف‌داری که به‌صورت فردی یا گروهی انجام شود و همراه با لذت باشد را بازی می گویند. بازی به‌عنوان پایه و اساس نخستین روابط اجتماعی است.
بازی کردن یک نیاز طبیعی و بستری مناسب برای رشد اجتماعی بچه‌هاست. یکی از عوامل مهم در رشد بچه‌ها ریسک‌پذیری است که شروع آن از سنین زیر ۷سال است. بچه‌هایی که ریسک‌پذیری پایینی دارند، در بزرگ‌سالی دچار مشکل می‌شوند. بازی کردن انعطاف‌پذیری بچه‌ها را نیز بالا می‌برد‌.

 

چه بازی برای فرزند ما مناسب است؟

با توجه به انواع خصلت‌های رفتاری، آدم‌ها سه دسته هستند:
1- مادرها یا معلم‌هایی که بسیار تمیز و مرتب بوده و در خانه یا کلاسشان همه‌چیز همیشه تمیز و مرتب است. این مادرها بااینکه بچه‌دارند، خانه‌شان کاملاً تمیز بوده و اعتقاددارند خانه جای بازی نیست. این معلم‌ها همیشه منضبط هستند و اعتقاددارند کلاس جای بازی نیست.
2- دسته دیگر، معلمان و مادران مهربانی هستند که باوجود مرتب بودن خانه و کلاس، با بچه‌ها در اتاق یا حیاط بازی می‌کنند. این مادرها با بچه‌ها بازی‌های نشستنی مانند خاله‌بازی و پانتومیم انجام می‌دهند. این معلم‌ها با بچه‌ها مدت کمی بازی می‌کنند.
3- دسته سوم مادران و معلمانی هستند که اعتقاددارند باید همبازی بچه‌ها باشند. این افراد هر فعالیتی را تبدیل به بازی می‌کنند. اگر در آشپزخانه آشپزی کنند، به بچه پیشنهاد بازی می‌دهند‌. اگر بچه را حمام می‌برند، حمام بستر بازی می‌شود‌‌.
هرچند بهترین روش را دسته سوم دارند اما هر گروه می‌تواند بازی متناسب با خود را انتخاب کند و انجام دهد.

مفیدترین بازی‌ها کدم‌اند؟

در روانشناسی بالینی می گویند: عناصر طبیعی که بدن انسان از آن‌ها ساخته‌شده، برای بچه انس بیشتری به همراه دارد. بازی با چوب، خاک، آب و عناصر طبیعی، تأثیر بیشتری روی حواس پنجگانِ بچه‌ها می‌گذارد. بچه‌ها از بازی با خاک (شن و ماسه)، به‌شدت لذت می‌برند. با اضافه کردن آب به خاک، گل بازی برای بچه‌ها فراهم می‌شود. حتی خاک رس خواص درمانی دارد. نباید بچه‌ها را از بازی با خاک و گل منع کرد. آتش و باد نیز بستری مناسب و جذاب برای بازی است.
همچنین بازی‌های سنتی قدیمی دارای حرکت و مهارت‌آموزی‌های مفیدی بودند. همچنین با وسایل دم‌دستی در خانه می‌توان بازی‌های مختلفی انجام داد.

 

چگونه بازی تکراری نکنیم؟

بازی باید متنوع باشد تا جذاب شود. تنوع بازی‌ها باعث بالا رفتن ریسک‌پذیری و انعطاف‌پذیری بچه‌ها می‌شود. ایجاد تنوع دربازی‌ها، با تغییرات جزئی و حتی تغییر در اسم امکان‌پذیر است.
مثلاً فرض کنید با توپ‌های رنگی کوچک و یک سبد می‌خواهید با کودکتان بازی کنید. چندین بازی مختلف می‌توان اجرا کرد:
1- یک سبد را روی سطح زمین بگذارید و از کودک بخواهید از فاصله تعیین‌شده توپ‌ها را درون سبد پرتاب کند.
2- سبد را از روی جداره روی زمین چسب بزنید و از کودک بخواهید توپ را به درون سبد قل بدهد.
3- سبد را خودتان دست بگیرید و حرکت کنید و از کودک بخواهید که توپ را درون سبد متحرک پرتاب کند.
4- سبد را به کودک بدهید و از او بخواهید توپ‌هایی را که پرتاب می‌کنید با سبد بدود و جمع کند.
5- سبد را روی سرخود و یا یکی از کودکان قرار دهید و از بقیه بخواهید با توپ به او پرتاب کنند و او فرار کند.
6- از کودک بخواهید از میان توپ‌ها، یکرنگ خاص را در درون سبد قرار دهد.
و البته ده‌ها و یا صدها بازی خلاقانه دیگر می‌توان طراحی کرد.

با توجه به سن و توانایی کودک و با استفاده از ابتکار و خلاقیت، بازی‌های متنوعی می‌توان طراحی کرد.

معرفی چند بازی برای کودکان زیر 7 سال

1. آب‌بازی با بادکنک

ابزار: بادکنک، آب

رده سنی: بالای 3 سال

شرح: در بادکنک آب بریزید. بچه‌ها با پرت کردن آب به هم و یا ترکاندن آن به‌شدت لذت می‌برند.

2. ماهیگیری

ابزار: لگن آب، درب بطری، نی، کف به‌طور دلخواه

رده سنی: بالای 3 سال

هدف: تقویت تمرکز و تقویت عضلات صورت

شرح: درب بطری را در آب انداخته و با نی و فوت کردن آن را از آب بیرون می‌آوریم.

3. نمک بازی

ابزار: نمک، رنگ، سبد، قیف، قاشق، چنگال، کیسه، آب، چسب، روزنامه

رده سنی: بالای 3 سال

هدف: تقویت حس چشایی و خلاقیت و ترکیب رنگ‌ها

شرح: اجازه دهید بچه‌ها نمک را بچشند. اضافه کردن آب، چسب، آب و روزنامه، رنگ و… را تجربه کرده و نمک‌های رنگی یا خمیر نمکی درست کرده و نقاشی بکشند. اجازه دهید رنگ‌های مختلف را ترکیب کرده و رنگ‌های جدیدی ایجاد کنند.

4. حدس کلمه

ابزار: کاغذ، مداد، تل سر.

رده سنی: بالای 5 سال

هدف: آموزش و تمرین کلمات و حروف الفبا

شرح: چند شکل بکشید و یک تل روی سرتان بگذارید. همه به کسی که تل روی سرش دارد کمک می‌کنند کلمه را حدس بزند.

5. بادکنک بازی

ابزار: کیسه‌زباله

رده سنی: بالای 3 سال

شرح: کیسه‌زباله را بادکرده و سرش را گره بزنید. به کمک کیسه‌زباله باد شده، توپ‌های کوچک را داخل سبد بیندازید.

 

6. حرکت به چپ و راست

ابزار: چسب‌کاغذی

رده سنی: بالای 5 سال

هدف: آموزش جهت یابی، تقویت نیمکره های مغز، افزایش هماهنگی اعضای بد.

شرح: با چسب‌کاغذی به شکل‌ها و رنگ‌های مختلف جاده یا فلش به جهات مختلف درست کنید. یک نفر راهنما شده و از بچه‌ها بخواهد در جهات چپ و راست حرکت کنند. (بچه‌ها می‌توانند دونفری دست هم را گرفته و از این مسیر عبور کنند.)

 

7. گرگ میوه‌ای

رده سنی: بالای 4 سال

هدف: افزایش دقت و تمرکز، تخلیه هیجان، افزایش آگاهی عمومی

شرح: یک نفر گرگ شده و بچه‌ها را دنبال می‌کند. هرکسی که گرگ او را می‌گیرد، می‌نشیند و اسم میوه‌ای را می‌گوید. اگر میوه تکراری بگوید یا میوه‌ای نگوید، گرگ می‌شود. (می‌توانیم از بچه‌ها بخواهیم فقط میوه‌های زرد یا نارنجی و یا میوه‌های تابستان را بگویند.)

 

بازی زائده فکر و خلاقیت است

بازی‌های زیادی وجود دارند که ما فقط تعدادی از آن‌ها را برای ایده دهی مطرح کردیم و هزاران بازی باکمی خلاقیت می‌توان برای کودکان طراحی کنیم. نکته قابل‌توجه اینکه کتاب‌هایی در این زمینه وجود دارد اما کتاب‌ها ذهن ما را محدود می‌کنند. سعی کنید اطرافتان را با دقت نگاه کرده و ایده‌های خوبی بگیرید.

کارگاه بازی پیش دخترانه می‌تواند اطلاعات بیشتری به شما بدهد و بیش از 60 نوع بازی در آن معرفی‌شده است.

 

نویسنده: فاطمه خالکی